برادر شهیدم
دلنوشته اى تقدیم به شهید مدافع حرم محسن حججى؛
بسم رب الشهداء و الصدیقین
برادر شهیدم؛
چه زیبا ثابت کردی، تربیت یافتگان مکتب عاشورایی حسین ابن علی [علیه السلام] تا زمانی که سلاح در دست دارند، کسی جرأت رویارویی با غرش شمشیر حیدریشان را ندارد و آنگاه که، چون شیر قوی پنجهاى از قضا در دام گرفتار آیند و روبه صفتان قصد تعرضشان را کنند، در اسارت هم تاب به زانو در آوردن شیطان را دارند. جایى که، فرسنگها دور از وطن نیز دشمن در بند آزادگی طلایهداران سپاه خمینی کبیر [ره] است ...
و چه زیبا در میان غبار معرکه نبرد، دود خیمههاى نیمسوخته مولایمان حسین ابن على [علیه السلام] را در آتش فتنه تکفیریان زمان بر پیکره مظلومیت تاریخ فهم کردى و در لابلای نفیر گلولهها طنین قدمهای حیدری و خروش رعدگونه زینب کبرى [سلام الله علیها] را شنیدى ...
آن سان که، عاشقانه به قافله عاشورایى امام عشق اقتدا کردى و خود مصداق "ما رأیت الّا جمیلا" شدى. آنجا که، نوادگان شمر و حرمله، تابِ نگاه باصلابت حیدرىات را نیافتند و دشنه از نیام عقده عقیده بر حنجرت کشیدند ...
سر دادهای که باز نبینی، به روی نِی
رفتهست پیش چشم تو قرآن دیگری
میشد هزار بار فدای مسیرِ دوست
در پیکر تو بود اگر جان دیگری
"طوبىٰ لک الشهاده"
@labbaykeyazeinab
- ۹۶/۰۵/۱۹