خاطراتی از آخرین لحظات زندگی مدافع حرم شهید علیرضا قلی پور 1
پنجشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ق.ظ
نقل از همرزمش:
نزدیک یک هفته بود که سوریه بودیم.
موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش می زد. بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟ گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به فاطمه و ریحانه ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم...
منبع:
@Shohadaye_Modafe_Haram
- ۹۵/۰۱/۰۵