خصوصیت شهید غلام عباس (محمد اسدی)
زینبیون به یاد شهیدان اسدی(غلام عباس) کوهساری، عارفی(ابوطاها)
فدائیان حرم (غلامان عباس): شهید مدافع حرم محمد اسدی (غلام عباس)
بچها را دوست داشت، مثلا در کربلا و حرم امام حسین(ع) یک مرتبه دیده بود دختری عراقی گریه میکند از پدرش علت را جویا شده بود و ایشان هم گفته بود: «موبایلش را دزدیدهاند» محمد همان وقت گوشیای که تازه خریده بود را به آن دختر داده بود و به دوستانش گفته بود دوست ندارم از حرم امام حسین(ع) خاطره بدی در ذهنش بماند.
گفتید در بسیج دانشجویی و کارهای فرهنگی دانشگاه هم فعالیت زیادی داشته است، این ولایتمداری از کجا ریشه میگرفت؟
به گفته دوستانش او یکی از تاثیرگذاران در جلوگیری از گسترش فتنه٨٨ در مشهد بود. حتی خودش در طرف مقابل نفوذ کرده بود و خانههای تیمی را هم شناسایی و پاکسازی کرده بود و دوستانش میگفتند چند نفر از خرابکاران که مستقیم در مشهد فعالیت داشتند و حالا به کشورهای خارجی متواری شدند را شناسایی کرده بود. اتفاقا همان زمان هم از شهید در یکی از ستادها تقدیر شده بود.
رفتارهای شهید آدم را به یاد سرداران بزرگ جنگ همچون شوشتری و برونسی و کاوه میاندازد.
حالا یکی از نکات جالب در مورد محمد این بود که علاقه عجیبی به شهید کاوه داشت. داخل کیفش پر بود از عکس شهدا، مجلهها و کتابهای آنها. ما چیزی بهجز شهیدان در کنارش نمیدیدیم.
خانم اسدی آیا از ابتدا راضی به رفتنش بودید یا راضیتان کرد؟
راضیام کرد. دو ماه تمام روزه میگرفت. نیمهشبها گریه میکرد. وقتی قرآن میخواند من را هم صدا میکرد و معنای آیات را برایم ترجمه میکرد و میگفت: «ببین مادر، در این آیه آمده است که جهاد کنید؛ .جهاد در راه دور ثواب دارد.» کف پای پدرش را میبوسید و میگفت: «بگذارید به خاطر بیبیزینب(س) بروم. شفای شما را هم از ایشان میگیرم.» یک سال و نیم قبلش به عراق رفت و بعد توانست به سوریه برود.
رفتنش خیلی راحت نبود؛ حتی کارت جعلی مهاجران افغانی را گرفت. آخرش گفتم: «باشد؛ قبول میکنم به شرط اینکه خواب امام حسین(ع) یا حضرت زینب(س) را ببینم.» اتفاقا یک روز نشد که دخترم به خانهمان آمد و گفت: «مادر میدانی دیشب خواب دیدم که در باغمان اتاقهای زیادی است و یکی متعلق به محمد است و میگویند آنجا محفل حضرت زینب(س) است؛ چون بچهها به سوریه میروند حضرت زینب (س) هم به دیدنشان آمده است.» محمد هم ایستاده بود و گوش میکرد.
به دخترم گفتم چرا همچین خوابی دیدی؟ من شرط گذاشته بودم که اگر خواب ببینم بگذارم برود. محمد هم میخندید و میگفت: «ببین مامان شرط را باختی.» اما بعد از این اتفاق به قدری دلم صاف شد که حتی الان خودم هم حاضرم چادر به سر کنم و برای دفاع به سوریه بروم.
پس شهید با یک آرامش و شوق خاصی به سوریه رفته است؟
دقیقا، انگار دنیا را به او داده بودند. قبل از عید رفت و در این پنج ماه یک بار هم مرخصی نیامد. میگفت اینجا به من احتیاج دارند؛ به همین دلیل ماند.
آقای اسدی شما به عنوان پدر چطور راضی شدید؟
به من میگفت پدر، تو پنج پسر داری؛ من خمس آنها هستم. برایمان از ظلمی که به زنها و کودکان سوریه میشد حرف میزد و میگفت: «روایت داریم اگر مسلمانی فریاد ظلمستیزی مسلمانی را بشنود و به یاریاش نرود مسلمان نیست.»
حتما شنیدهاید که الان دشمن جوی را به طور گسترده راه انداخته است درباره حقوق میلیونی که مدافعین حرم میگیرند؛ میخواهم در این باره صحبت کنیم؟
اتفاقا یکی از حرفهایی که یکی از خانوادههای شهدا به ما گفتند همین بود که از حالا به بعد منتظر نیش و کنایهها باشید. محمد در دفتر وکالت دوستش کار میکرد؛ خیلی بهش اصرار میکردم بماند تا برایش دفتری بزنم؛ اما قبول نمیکرد؛ چون نمیخواست پایبند شود و در بین رفت و آمدش به عراق، همکاریاش را با دفتر دوستش قطع نمیکرد. همه میدانند که درآمد یک وکیل خوب است. طوری هم زندگی میکرد که بیشتر اوقات او همه چیزش را به دیگران میداد نه اینکه آنها به او بدهند.
شاید گفتن نداشته باشد، ولی وضع مالیمان را هم که میبینید بد نیست و زندگیمان هم به خوبی میگذرد پس نیازی به این حقوقی هم که می گویند نداشتیم. این افرادی که میروند و شهید میشوند، اصلا بر فرض کذب که پولی هم بگیرند؛ به چه دردشان میخورد؟ به کسانی که نگاه مادی دارند میخواهم بگویم چه کسی جانش را با مال دنیا عوض میکند؟ کسانی مانند محمد، شهید کوهساری و شهید عارفی جزو شاگردان برتر دانشگاهها بودند و هیچ نیازی به این پول و این حقوقها نداشتند. مطمئن باشید کسی که برای نیاز مادی برود هرگز شهادت نصیبش
نمی شد .......
ادامه دارد.......
فدائیان حرم(غلامان عباس)
- ۹۵/۰۷/۰۶