داغ رفیق
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا بیامرزه آقا جوادو. شبهای قدر تو مسجد مصلی، موقع دعا خوندن و قرآن به سر گذاشتن چه حالی داشت. زار میزد. معمولا کنار اون ستون جلوی مسجد، نزدیک مداح، می نشست. تو گریه کردن، خودش رو کنترل میکرد که صداش زیاد بلند نشه. اما یه وقتایی دیگه نمیتونست خودش رو کنترل کنه.شروع میکرد بلند بلند گریه کردن. به خصوص وقتی روضه مادرسادات خونده میشد.
از بعد شهادتش بعضی وقتا که یادم بهش میفته، یا جلسه روضه میرم، یاد اون گریه های جانسوزش پای روضه ها، میفتم.
بعضی وقتها تو نخش بودم.
سرش رو میگرفت بین دو دستاش و اشک از چشماش نه اینکه آروم جاری بشه،انگار اشکها از چشماش بیرون میپاشید. دونه های درشت اشک از روی گونه های سرخش جاری میشد.
یادمه یه سال ماه مبارک رمضان میخواستیم با آقا جواد بریم مشهد. بهش گفتم:جواد بیا شبهای قدر رو بریم مشهد.
گفت:من شبهای قدر تو مسجد مصلی را با هیچ جا عوض نمیکنم.
انگار خیلی بهش حال میداد، شبهای قدر، کنار رفقاش باشه.
اما امسال دومین سالیه که شبهای قدر تو مسجد جاش خالیه. سالهای قبل التماس میکرد که دستش رو بگیرند و به آرزوش برسه. امسال باید التماسشو بکنیم تا دستامونو بگیره و پیش ارباب سفارش ما رو هم بکنه.
رفیق عزیزم. پیش ارباب،ما جاموندها رو یادت نره. اگه میشه شبهای قدر یه سر بیا تو جلسه ما. تو مسجد مصلی. همون جاییکه دوستش داشتی. منتظرت هستیم.
خاطره
داغ رفیق
شهید جواد محمدی
@javad_mohammady
- ۹۷/۰۴/۳۰