دلنوشته اى براى شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائى (حسین نصرتى)؛
بِسْمِ اللهِ الَّذی لا یَضُرُّ مَعَ اِسْمِهِ سَمُّ وَلاداءٌ
وَ عُلیا حضرت بانو أم المصائب سلام الله علیها - شریکَه الحسین (ع) و محبوبه المصطفی (ص)- در کاخ ملعون ابن ملعون، شیرمردانه فریاد برآورد و خطبه خواند که:
بارالها! بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت وَ حامیان ما را کشت ...
وَ حامیان ما را کشت ...
و حامیان ما را کشت ...
وَ زمین به لرزه در آمد وَ آسمان در هم کوبیده شد.
قرن ها گذشت و حسین علیه السلام جاودانه شد!
وَ زینب سلام الله خار چشم ستمگران ماند و استخوان در گلوی ظالمان!
وَ چه استوار زنی بود زینب (س)!!! بانوی غریب آرمیده در خاک دمشق ...
وَ حرامیان قرن بیست و یکم، فهم نکردند میراث عباس (ع) را در وجود شیعیان غیور أبالحسنی (عج)!
وَ حادثه اتفاق افتاد ... وَ حماسه آغاز شد!!!
و تو در قلب حادثه، حماسه آفریدی!
نامت را از حسین (ع) وام گرفتی ... وَ نَسَب به او نسبت دادی!
زینب (س) ضامنت شد که خود "رضا" بودی به رضای محبوب ...
و به حق چه کسی در این وانفسا فریاد "هَل مِن ناصِر" را اینگونه لبیک گفت که تو "نصرت" خاندان ذبیح الله شدی؟؟!!
دل به دریای خون سپردی و جان به کف گرفتی!
همت کردی که "همت" شوی! وَ جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود ...
فرمان بُردی که "فرمانده" شوی!! که جبهه باقی ست ... شمشیر و سپرها باقی ست ...
وَ بی آنکه جبرت کنند، تاثیر در ظهور منجی حق را نیت کردی!
مقدمه ظهور در دست ابراهیمیان بود و تو ابراهیم شدی!
بت نفس شکستی و اسماعیل عُلقه هایت را به مسلخ آوردی!
تبر به دوش لباس بزم و عافیت به در آوردی و به رخت عزم و غرور آراسته شدی!
گوساله های سامری بازگشتند و تو این بار "موسی (ع)" شدن را برگزیدی!
با ید "بیضا" راهی سرزمین مقدس شدی تا خواب را به چشم منکران حرام کنی!
و تو دلیر مردی از نسل سلمان بودی ... با ذکر رسول الله (ص) بر لب و حب اهل بیت (ع) در دل ...
خون علمدار کرببلا در رگ هایت جوشیده بود که فریاد زدی: "کلنا عباسک یا بطلة کربلا لبیک یا زینب (س)"
عزم رفتن کردی حال آنکه بساط ماندنت فراهم بود ...
به تو دختری عطا شد که ابتر نمانی ... و تو "کوثر" رها کردی که حوض باغ غیب ها شوی و اکسیر دل ها ...
با خدا عهد بستی که پیمان نهضت جهانی اسلام را نگسلی که مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ ...
و فریاد مقاومت اسلامی را و شجاعت ایرانی را به گوش جهانیان رساندی ...
و تو جهاد را و شهادت را معنای جدید بخشیدی ... معنایی از جنس آخرالزمان ...
از جنس انتظار ... نه به حرف! به عمل!
به ایثار و به نبرد ... فرسنگ ها دور از وطن ...
و تو اراده کردی که این بار تن به اسارت آل الله (ع) ندهی و در مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور، مؤثر باشی!
و موثر شدی ... و چه تاثیری زیباتر از شهادت و از خودگذشتگی فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ
چراغ حریم زینب (س) روشن ماند به بهای خاموش شدنت ...
رقیه (س) این روزها محبوبه ی دل کودکی شد و تو خواستی که طفل حسین (ع) تنها نباشد ...
دخترت ... بنت الشهید شد ... تکرار تلخ روز واقعه ... و دختری سه ساله مکرر شد ... به جانفشانی تو ...
و حقیقت همانی شد که تو درک کردی ... زمان ما را با خود برد و تو ماندی ... در حسین (ع) و زینب (س) و آل الله ...
و ما بی نصیبان و بی قسمتان، تو را به کبوتران پر شکسته حرم ... و به حرمت حریم امن حرم ... و به صاحبان و مجاوران و مدافعان حرم ... سوگند می دهیم که مهمانمان کنی گاهی به تلنگری از آسمان ها ...
و شفاعت مان کنی در آن روزی که یَفِرُّ المرء مِن اَخیه و اُمّهِ وَاَبیه وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ...
دم عشق دمشق
https://telegram.me/Labbaykeyazeinab
- ۹۵/۰۳/۱۸