دلنوشته همسر شهید بمناسبت اولین سالگرد شهادت رضا دامرودی
بسم الله
ساعت به وقت رفتن
سلام بر حسین
آنکه اگر جانها را هم فدایش کنیم باز شرمنده ی روی او و اهل بیتش خواهیم ماند تا ابد
سلام بر شهدا اسطوره های مردانگی و مقاومت و انسانیت
رضا جان! قهرمان زندگی من! فدایی حضرت زینب سلام الله؛
یک سال از لحظه رفتنت میگذرد و همسرت هنوز در انتظاری جانفرسا برای دیدنت لحظه شماری میکند.
یک سال از رفتنت میگذرد و هر روز بر جراحات دلم در غم هجر افزوده میشود
یک سال از رفتنت میگذرد اما این خانه،این کوچه،این خیابان،این شهر...
نقش تو را در چشمانم منعکس میکند و. ابر بارش دیدگانم لحظه به لحظه بهاری تر میشود
قول دادی که برمیگردی و قول تو برایم حکم سندی را داشت که با ان دلم را به نامت زده بودم
اگر برگردی میبینی که هیچ چیز تکان نخورده...
پیراهنت هنوز دست نخورده پشت در اتاق آویزان است
جایی که خودت برای آخرین بار گذاشتی...
کفش هایت هنوز سر جایش انتظار پاهای استوارت را می کشند
ومن هر روز در تماشای رفتنت از این خانه جان میسپارم.
آخرین قدمهایی که در کوچه نهادی و من در سکوتی مبهم،فقط نگاهت میکردم
دیگر دعایی نمانده بود که برای برگشتنت بخوانم
اشکی درکاسه ی چشمم نمانده بود که در لحظه رفتنت به پایت بریزم
هنوز هم این کوچه را قدم میزنم تا به آنجایی برسم که ایستادی و پشت سرت را نگاه کردی
اما پایت را روی دلت گذاشتی تا مباداچهره معصومانه کودکت وقلب شکسته و تنهای من دلت را سست کند
اشک رادرون حلقه ی چشمت خشک کردی...
آری! اینگونه رفتن از هنر مردان خداست...
اما میخواهم برایت بگویم از حال و هوای بعد از رفتنت.
بعد از رفتنت غم دلم را برده خانه این روز ها عجیب حال مرا دگرگون میکند.
هوای این ماه مرا خفه میکند نفسم کم می آید و چشمهایم دور تا دور این خانه را به دنبالت میگردد
و باز دست خالی برمیگردد.
باد می وزد و پرده پنجره را تکان میدهد و من حیران از پنجره کوچه را مینگرم
و در خیالم به پشت درب ایستاده ای و وارد خانه میشوی...
آه که سخت است غم نبودن تو...در ذهن کوچک من نبودنت نمیگنجد...
و فقط تسکین درد دلم یک چیز است...
غم من ناچیز کجا و غم بی بی دو عالم حضرت زینب سلام الله کجا.
تنها حرفی که برایم می ماند همین است...
امان از دل زینب
امان از دل زینب
امان از دل زینب
ساعت 14
روز14 مهر 94
لحظه خروج از منزل
شهید رضا دامرودی
شهید جبهه مقاومت اسلامی
@shahid_damroodi
- ۹۵/۰۷/۱۴