رزمایشی برای جنگ آخرالزمان
رزمایشی برای جنگ آخرالزمان؛
زیر و بم بسیج سوریه به روایت یکی از فرماندهان «دفاع وطنی»
شهید کجباف در بین رزمندهها بسیار عزیز بود. وقتی در جادههای خطرناک راه میرفتند، چند نفر از رزمندههای سوری اطراف او را میگرفتند، که اگر تکتیراندازها شلیک کردند به او اصابت نکند.
گروه جهاد و مقاومت مشرق - دفاع از حرم اهل بیت علیهالسلام در سوریه و عراق برابر با دفاع از اسلام است و مسئولیت حفاظت از این مهم بر عهده رزمندگان جان بر کفی است که بخش عظیمی از آن را جوانان تشکیل میدهند. جوانانی که بسیاری از آنها در ظاهر، امروزی به نظر میرسند اما آرزوی شهادت و دفاع از حرم را در سر پرورانده و با آغوشی باز به استقبال شهادت میروند. اما به راستی مدافع حرم کیست و چرا باید از حرم دفاع کرد؟ آیا لازم است که انسان جانش را در این مسیر به خطر بیندازد؟ آیا بقای اسلام در دفاع از حرم است؟ و یا دفاع از حرم در واقع دفاع از هویت اسلام است؟ برای یافتن جواب این پرسشها به منزل شیخ عباس اهوازی که شیخ جوان خوزستانی درمنطقه کوت عبدالله اهواز رفتم، وی با این که وی تنها 29 سال سن دارد اما کولهباری از تجربه را اندوخته است .
- شیخ عباس! در ابتدا از نخستین اعزامتان برایمان بگوئید؟
در مساجد و بسیج، کارهای فرهنگی از قبیل طرح صالحین و مربیگری دورههای عقیدتی و سیاسی بسیج و ... انجام میدادم. همچنین با توجه به حضور در هئیتها و مجالس اهل بیت علیهالسلام از کودکی عشق و علاقه شدیدی نسبت اهل بیت علیهالسلام مخصوصاً حضرت زینب(س) داشتم. از همین رو، زمینههایی برای به جهاد رفتن داشتم و در سال 90 - 91 امکانش به وجود آمد. اوایل فکر میکردم که تنها سپاه قدس و پاسداران اعزام میشوند ولی وقتی پیکر نخستین شهید مدافع حرم استان خوزستان، سید مهدی موسوی به شهر بازگشت، متوجه شدم که یک بسیجی بود. او دورههای خیلی خوبی دیده بود و تجربه کار تشکیلاتی و نظامی را هم به دست آورده بود. این بود که متوجه شدم بسیجیها هم به صورت محدود برای دفاع از حرم اهل بیت علیهالسلام اعزام میشوند. پیگیر موضوع شدم و فهمیدم سردار حاج هادی کجباف، جانشین سابق قرارگاه کربلا به دستور سرلشکر قاسم سلیمانی دنبال سازماندهی و اعزام نیروست و به دلیل اینکه خوزستان بافت جمعیتی عربنشین غالبی دارد، میخواهند پیشکسوتان عمدتاً عربزبان یا مسلط به زبان عربی زمان جنگ را به عنوان مستشار به عراق و سوریه اعزام کنند.
بنده و دو بسیجی هم سن و سال خودم، با واسطه قرار دادن و خواهش و تمنا خودمان را بین این نیروها جا کردیم و با شرکت در دوره ویژه قبل از اعزام که توسط مربیان مجرب و منطقه دیده در قرارگاه کربلا و جاهای دیگر برگزار شد آمادگی لازم را برای اعزام کسب کردیم و به حاج هادی گفتیم که هر چه شما بگوئید، انجام میدهیم حتی کارهای خدماتی. این سر آغاز رفتن به سوریه بود. از سال 93 تا 95 چند بار به صورت مستشاری و انفرادی و یک بار هم به صورت یگانی به شکل متناوب اعزام شدم.
- با توجه به اینکه شما سن و سال کمی برای اعزام داشتید و سرپرست خانواده هم بودید، آنها را چطور راضی به اعزام کردید؟
درست میفرمایید. بنده متولد سال 1368 هستم و 18 سالگی ازدواج کردم. با اینکه همسر بنده طلبه است و از لحاظ منطقی، جهاد برایش امر مهمی است اما از لحاظ احساسی و اینکه صاحب سه فرزند کوچک هستیم برایش این دوری سخت بود. دوره اول اعزام، مسائل از نظر تئوری حل شده بود ولی از نظر عملی و احساسی کار مشکلی بود. بنابراین 45 روز نخست ماموریت به خانواده گفتم که تهران رفتهام و دوره آموزشی را سپری میکنم. البته در ماموریتهای بعدی کمکم هضم این موضوع برای خانواده راحت شد و دیگر مشکلی نداشتم.
قطعاً این حرفها بوده است. اما ابتدای کار به لحاظ ضعف رسانهای ما و قوت کار رسانهای دشمن فضا غبارآلود بود و غالباً رسانههای دشمن خبرها را به صورت مغرضانه و تحریف شده پوشش میدادند. بنابراین شبهات بیشتر بود. بعدها با بازشدن فضا و اعزامهای یگانی، بازگشت پیکر شهدا، سوالات مردم بیشتر شد و رسانههای خودی بیشتر به این موضوع پرداختند و اخلاص و مظلومیت مدافعان حرم و خانوادههایشان بیش از پیش برای مردم روشن شد. بنابراین نه تنها دیگر کارمان در بین مردم از بعد مادی قضاوت نشد بلکه به عنوان ارزش شناخته شد و در حال حاضر اگر باز هم کسی این حرفهای مادی بودن و غیره را بزند حتما بیمار است.
- پس شما حضور اهالی رسانه در ترویج وقایع و شفافسازی را مفید میدانید؟
دقیقا همینطور است. خاطرم هست که یک گروه مستندساز در یکی از عملیاتها در جنوب استان درعا در سوریه آمده بودند. این گروه برای پوشش رسانهای اتفاقات، حتی فراتر از خط مقدم پیش میرفت و از پیشروی گروه فیلم میگرفت و مستند بسیار خوبی هم ساخته شد، به طوری که یکی از نیروهایشان هم جراحت شدیدی پیدا کرد و ما دیگر متوجه نشدیم که شهید شد یا خیر. شهدایی چون هادی باغبانیها و محسن خزاییها و همکارانشان نقش بسزایی در پاسخ به شبهات داشتهاند.
- از خاطراتتان با شهید کجباف بگویید.
شهید کجباف با اینکه فرمانده بودند اما هیچ وقت به نیروی تحت فرمان خود دستور نمیدادند. ایشان در زمان عملیاتها معتقد بودند؛ جایی که خودم پا نگذاشته باشم نیرو را نمیبرم، حالا میخواهد شناسایی، قبل از عملیات باشد یا در حین عملیات. میگفتند: دلم نمیآید ریسک کنم و نیرو را جلو بفرستم، چرا که اینها جوان و آینده اسلام هستند. خاطرم هست خاکریزی بود که ما میتوانستیم از طریق آن به منطقهای که مدنظر بود، حمله کنیم. یک فاصله 70 تا 80 متری از این خاکریز بریده و خالی بود، دشمن هم این نقطه ضعفِ خاکریز را میدانست به همین خاطر، تکتیراندازها را عمود به هم گذاشته بود که ما از هر زاویهای بخواهیم عبور کنیم مورد آماج گلولههایشان قرار بگیریم. شهید کجباف سرستون بودند و من هم در گردان یک تیپ، همراه ایشان بودم. رسیدیم به خاکریز و تکتیراندازهای دشمن امان نمیدادند و مرتب روی سرمان آتش میریختند. بعد از عبور از آن محل به جایی رسیدیم که اصلا خاکریز هم نداشت و باید این 70 تا 80 متر را با سرعت عبور میکردیم آن هم در حالی که فاصله تکتیراندازها با ما تقریبا 300 متر بود، یک لحظه دیدم شهید کجباف خیز برداشت که برود، گفتم آقا کجا؟ گفتند: من میروم اگر رد شدم و رسیدم به آن طرف، شروع میکنم به شلیک کردن به طرف موضع تک تیراندازها و شما یکی یکی بچهها را بفرست دنبال من، اگر هم عبور نکردم و تیر خوردم شما یک تدبیر دیگری بکنید و به فرماندهی قرارگاه اطلاع دهید.گفتم شما فرمانده تیپ هستید و اگر شهید شوید کل تیپ ضربه میخورد؛ بگذارید من بروم! یک لحظه مردد شد و دوباره گفت: نه خطرناک است! و سعی کردند بحث را به شوخی بکشانند.
رو به ایشان کردم و گفتم: حاجی ما اینجا هستیم و تکتیراندازها هم اصلا حواسشان نیست تا به خودشان بیایند نفر اول رد شده و برای نفر دوم، تازه حواسشان را جمع میکنند و نفر دوم تیر میخورد، پس بگذارید اول من بروم. خندیدند و گفتند، اینجا هم دست از شوخی برنمیداری! بالاخره راضی شدند من بروم. با ذکر صلوات رد شدم، تیر از کنار پاهایم رد میشد و به من نمیخورد وقتی انتهای مسیر رسیدم، شروع کردم به طرف موضع تک تیرانداز شلیک کردن تا بچهها بتوانند عبور کنند. شهید کجباف هم دائما ذکر میگفتند و بچهها را یکییکی میفرستادند. شرایط به گونهای بود که تک تیرانداز اطراف پاهای بچهها را میزد ولی خوشبختانه تیر به بچهها نمیخورد. یکی از رزمندههای 18 ساله که داشت از خاکریز رد میشد وقتی تیر کنار پایش خورد، غیر ارادی روی زمین نشست و یکی دیگر از نیروها رفت او را بغل کرد و دو تایی با هم رد شدند و به خواست خدا هیچ کدام تیر نخوردند. یعنی در آن لحظه ما امداد الهی را به چشم دیدیم که تکتیرانداز با فاصله کم نمیتوانست بچههای ما را بزند.
- شهید کجباف فقط درباره نیروهای خودی اینگونه بودند یا این همه ملاطفت را برای اسرا هم داشتند؟
در یکی از عملیاتها باید از یک منطقه به صورت موقت عقبنشینی میکردیم تا نیروهای خودی بتوانند روی سر دشمن آتش بریزند و از آنان تلفات بگیرند تا بتوانیم دوباره حمله کنیم. شب، کل یگان را برگرداندیم و به نقطه امنی رساندیم. وقتی رسیدیم عقب، متوجه شدیم که سه تا از بچههای سوری نیستند. متوجه شدیم وقتی بچهها را پخش کرده بودیم، باتری بیسیم آنها تمام شده و متوجه فرمان عقبنشینی نشدهاند، آن شهر هم دست جبهه النصره بود. در حال مشورت با شهید مختاربند بودیم که متوجه شدیم شهید کجباف نیست، هر چه بیسیم میزدیم، بیسیماش هم خاموش بود. تعجب کرده بودیم، گفتم ایشان که با ما برگشتند پس کجا رفتند؟ بالاخره آمدند و متوجه شدیم ایشان به عقب رفته و سه رزمنده را پیدا کردند و آوردند، آن هم در حالیکه فاصله ما هم تا شهر نزدیک شش کیلومتر بود و ایشان این کار را در عرض دو تا سه ساعت انجام دادند.
سوریه سپر دفاعی ما محسوب میشود و ما با جنگ در سوریه در حقیقت از بدنه اصلی جبهه مقاومت خودمان دفاع میکنیم. دشمن با نیشهایی که به بازوها زده شاید ما را ضعیف کرده ولی در مجموع ما هم قدرتمندتر شده و تجربه بیشتری بدست آوردهایم. اما مطلب دیگر شخصی است و میتوانیم از این تهدید به عنوان یک فرصت استفاده کرده، آموزش ببینیم و تجربه کسب کنیم. یکی از دوستان میگفت: این یک رزمایش است و جنگ اصلی جنگی است که ما به فرماندهی امام زمان(عج) با سران و آمران اینها خواهیم داشت. قطعا ما برای شهادت نمیرویم اگر چه دوست داریم عاقبتمان ختم به شهادت باشد و با تصادف و مرض از دنیا نرویم، ولی در اصل یکی از اهداف کسب تجربه است و میخواهیم ارتباطات خود را گسترش دهیم. در نهایت این که ما این همه در هیئتها میگوییم «یا لیتنا کنا معک» با این کار یک محکی به خودمان میزنیم ببینیم اگر ما در آن زمان بودیم آیا از اهل بیت علیهالسلام دفاع میکردیم یا نه؟
- صحبت پایانی؟
نکته آخر این که خانوادههای بچههای مدافع حرم خیلی اذیت میشوند، از جهت عدم حضور عزیزانشان. مردم سعی کنند قدردانی از این خانوادهها مخصوصاً خانوادههای شهدا و جانبازان را داشته باشند و مسئولان هم به مسائل و مشکلات پیش روی آنها رسیدگی کنند.
منبع: کیهان
- ۹۷/۰۷/۰۱