مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

از بچگی باهم، هم بازی بودیم وبچه محل،از همان کودکی پسر آروم و خوبی بود و مودب.

دست تقدیر ما رو از هم جدا کرد،خونه مون رو عوض کردیم و اومدیم یک محل جدید،بعضی وقت ها فقط میرفتم سر میزدم به دوستام

گذشت سال ها، بزرگ شده بودیم توی همه جا حرف از سوریه بود، دوست داشتم سوریه رو ببینم، بی بی هم لایق دونست اسم ما رو هم توی لیست عباس هاش نوشت.

بار اول رفتم بعد از چند وقت برگشتم،بعد از مدتی دلم طاقت نمی آورد دوباره راهی شدم،توی مقر مدرسه (سراج) بودم طبقه دوم.

داشتم از پنجره حیاط مدرسه رو نگاه میکردم که یک دفعه یکی صدام کرد،صداش آشنا بود وقتی از بالا نگاش کردم اول نشناختمش.

ولی باز هی صدام میزد منم مجتبی نمیشناسی، یک دفعه جا خوردم وخوشحال شدم باور نمیکردم بعد از این همه سال چطور بی بی ما رو بهم رسوند.

سریع رفتم پایین مجتبی هم بدو اومد بالا، بعد از بغل کردن و روبوسی، کلی اول جفتمون خندیدیم، بعد هم نشستیم یاد قدیما کردیم.

ماشاءالله بزرگ شده بود و آقا، بار اولش بود که اومده بود، توی همین صحبت ها بودیم که شهید سید مصطفی موسوی اومد.

بهم گفت میشناسید هم دیگر رو،گفتیم آره بچه محل قدیم بودیم و کلی خندیدم و حرف زدیم،توی نیروی انسانی بود کنار دست شهید (فاتح)

اکثر اوقات وقتی بیکار می شد میومد پیشم و بیاد قدیما درد و دل میکردیم

بهم میگفت باورت میشه اومدیم سوریه چقدر کار خدا بزرگه، که مارو هم دعوت کرده اینجا

محل عملیات بچه های فاطمیون چند قسمت شده بود،یک تعداد ملیحه، یک تعداد حلب، یک تعداد رو هم داشتن آماده میکردند برای لاذقیه.

یک تعداد نیروها رو بردند فرودگاه برای اینکه عازم بشن لاذقیه مجتبی هم یواشکی خودش رو لای نیروها قایم کرده بود تا با بچه ها بره لاذقیه برای هجوم.

شهید فاتح هم وقتی فهمید میخواست از هواپیما پیادش کنه ولی بس که مجتبی اصرار وخواهش کرد آخرش هم گریه کرد شهید فاتح اجازه بهش داد.

خداروشکر هجوم لاذقیه با موفقیت انجام شد، و عملیات با شجاعت بچه های فاطمیون با پیروزی تمام شد

عملیات لاذقیه خیلی مهم بود برای سوریه، خیلی از گروهای حزب الله..و عراقی و سوری نتوانسته بودن که این کوه رو بگیرند ولی به کمک خدا بچه های ما توانستند موفق بشن.

مجتبی هم وقتی برگشت مرخصیش رسیده بود، رفت مرخصی

منم بعد از چند وقت اومدم مرخصی آخرین بار که مجتبی رو دیدم، تشیع جنازه شهدای فاطمیون بود

روحش شاد واقعا پسری شجاع و با ایمانی بود،آخرین بار هم که منطقه رفته بود با شهید سید مصطفی موسوی فرمانده یگان موشکی شده بود که ماشاءالله خیلی از خودشون رشادت وشجاعت نشون داده بودند

تا اینکه در عملیات بصرالحریر جام شهادت رو نوشید، روحش شاد یادش گرامی انشاءالله که در قیامت هم شفاعت ما رو هم بکنند(یازینب)

کانال رسمی شهید سید مجتبی حسینی

@SEYEDMOJTABA_HOSSEINI

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">