روایت مادر شهید میردوستی
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۱ ب.ظ
چند سال پیش وقتی محمد حسین در مقطع راهنمایی تحصیل میکرد و قاسم دیپلش را گرفته بود عضو هیئتی در محل بودند. هر ماه جلسات خانه یکی برگزار میشد. یک سری نوبت به ما رسید. قاسم خبر داد که جلسه این ماه خانهی ما برگزار میشود و ماهم برای پذیرایی آماده شدیم. بعد از برگزاری مراسم آخر برنامه دیدم قاسم با محمد حسین دعوا میکند. پرسیدم چه شده؟ چرا دعوا میکنید. قاسم گفت: مامان، محمد حسین ریتم هیئت را بهم زده. گفتم یعنی چه؟ گفت یعنی وقتی همه داشتند با ریتم سینه میزدند محمد حسین گوشهی مجلس تو هوای خودش سینه میزد.
بعد از شهادت، یک روز دیدم قاسم گریه میکند. علتش را پرسیدم گفت: "اونی که با ریتم سینه میزد ما بودیم و ماندیم. اونی که تو حال و هوای خودش بود و سینه میزد شهید شد و رفت."
- ۹۵/۰۲/۲۰