روایت همسر شهید حسین رضایی از دیدار سردار سلیمانی
حدودا ساعت 11 صبح زنگ خونمون رو زدن. سردار سلیمانی بودن. تنهای تنها . بدون هیچ محافظی. فقط راننده شون پایین بود.
من واقعا شوکه شده بودم. پسر کوچیکم خونه بود. ولی پسر بزرگترم رفته بود امتحان بده. پسرم قبل از رفتن به دانشگاه یه نامه داد به من. گفت من خواب دیدم. میدونم سردار میان اینجا. اگه اومدن این نامه رو بهشون بدین.
سردار نشستن و 20 دقیقه ای با پسر کوچکم صحبت کردن و خیلی ایشون رو به درس خوندن تشویق کردن و گفتن اولین کارتون این باشه که اشتغال به تحصیل داشته باشید و خودتون رو به رتبه عالی برسونید...
به من گفتن همسرتون از شهدایی هستن که من خیلی بهشون ارادت دارم.
من گفتم :" سردار! شهید رضایی خیلی گمنام هستن!.."
سردار گفتن:" گمنامی این دنیا مهم نیست... ایشون ارج و قربش پیش خدا محفوظه..!
این دیدار واقعا مرهمی بود بر زخم تنهایی های ما..
خیلی خدا رو شاکرم. شهدا واقعا زنده اند. از عنایت شهید بود... الحمدلله..
شهید مدافع حرم حسین رضایی
خواهران مدافع حرم
@molazemaneharam
https://telegram.me/joinchat/B0bupz1QIYZDQntEl0ChxA
لینک عضویت در کانال
http://s4.img7.ir/liXcK.jpg
- ۹۵/۱۰/۲۸