مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

شین مثل شهید 

این روزها خیابان های شلوغ شهر بوی عید و اسکناس های نو میدهد !

همهمه ی مردم شهر در بازارهای رنگارنگ مرا یاد خیلی چیزها می اندازد ، از شادی و شوق کودکانه بچه های شهرم تا اشکها و نگاه های مضطرب محمد مصباح شش ساله شهرم !

داشت فراموشم می شد که آرامش و امنیت مثال زدنی این روزهای ایران اسلامی در عمق منطقه پرآشوب خاورمیانه ، نعمتی بزرگ و البته گرانیست که براحتی میسر نشده است !

برای امنیت و آرامش و شور و نشاط این روزهای شهر ما بهای گزافی پرداخت شده !

میدانید چه بهای گزافی؟

بهایی به سنگینی و گزافی خون جوانان شهرم ، بهایی به قیمت داغدار شدن مادران و پدران شهیدان هیودی و ابوالقاسمی و حاجیوند!

و سنگین تر از اینها ، به بهای یتیم شدن محمد مصباح شش ساله شهرم!

محمد مصباح جان عید آمده اما بابا نیامده! بابا رفته !

همه سفره هفت سین می چینند و دورش مینشینند ، اما سفره تو محمد مصباح جان از سفره همه ما زیباتر است!

قرآن و تو و مامان وخواهرانت و عکس بابا و آینه ای که دوباره عکس بابا را نشان میدهد!

اما محمد مصباح جان غصه نخور اگر حالا بابا فقط یک عکس است ، خدایی هست که مهربانتر از باباست مهربانتر از مامان است و او امسال کنار عکس بابا نشسته و تو را در آغوش گرفته است.

او بیش از پیش تو را دوست دارد و هوای تو را دارد.

سفره عید تو امسال خدا دارد ! چیزی که سفره ما ندارد !

هفت سین تو امسال هفت شین میشود ;

شهید شین اول و شین دوم شور و حال توست ، شین سوم شقایق سرخی که از خون بابا دمیده ، شین چهارم شبنمی که بر چشمان مادرت نشسته!

شین پنجم شادی است که از خانه دل تو پر کشیده ، شین ششم شکسته شدن دل تو با شنیدن اسم بابا و شین آخر شعور کودکانه توست که هر کسی ندارد!

محمد مصباح جان امسال میخواهم به یاد علی اکبر بابای قهرمان تو و مثل تو سفره عیدم را هفت شین بچینم!

اما شین اول و آخر سفره من شرمندگیست !

شرمندگی در مقابل خون پاک علی اکبر بابایت !

آری محمد مصباح جان شرمنده ام ، من نمیتوانم در محضر نگاه های معصومانه و نگران تو حتی حضور یابم !

محمد مصباح جان شرمنده ام که حتی جرأت حضور برای تبریک عیدت را هم ندارم ، هر چه با خود فکر میکنم نمیدانم اگر این روزها با تو روبرو شدم چه بگویم ؟

بگویم شرمنده ام که با دخترم یا پسرم آمده ام خرید عید! آمده ام برایش ماهی گلی بخرم و شرمنده ام که امسال علی اکبر بابایت نیست که نازت را بکشد ; علی اکبر بابایت نیست که تو وخواهرانت فاطمه خان و طهورا کوچولورا بغل کند و برایتان ماهی گلی و هفت سین خوشکل بخرد ; بگویم شرمنده ام که مثل دیگر مدافعان حرم به خونخواهی علی اکبر بابایت قیام نکرده ام !!!

نه محمد مصباح جان  مرا عفو کن !

مرا حلال کن ، تک تک ما را حلال کن که امنیت و آرامشمان به قیمت یتیم شدن تو و دو خواهرت فراهم شده !

محمد مصباح جان مردم شهر من بامعرفت هستن ، یک شهر است و یک محمد مصباح یک فاطمه و یک طهورا !

مردم شهر من قدردان صبوری های تو و مادر قهرمانت هستن و هرگز علی اکبر دلت را فراموش نمیکنند!

محمد مصباح جان این آخر سالی تو فقط یک کلمه به ما بگو ؟

آیا ما را حلال میکنی؟

کانال شهدای مدافع حرم قم

@sh_modafeaneqom



  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">