شجاعت یکی از خصوصیات احمدمکیان بود
دم دمای عید نوروز امسال بود شرق سوریه سمت یه سری سلسله ارتفاعات عملیات داشتیم متاسفانه عملیات با شکست مواجه شد ۶ تن از شهدای ما اونجا موندن منطقه افتاد دست دشمن.
دو روز بعد بنا شد بازم عملیات شکل بگیره ماموریت بچهای ما این بود که شهدا رو برگردونیم و عمل کنده برای هجوم روسی ها و سوری ها بودند بچها وارد کار شدند پیکر ۵تن از شهدامونو برگردونده بودیم ۱ شهید مونده بود که قناصه چی های دشمن روش احاطه داشتند نزدیک به ۲۰ نفر پشت یه تخت سنگ بزرگ منتظر بودیم که کی این قناصه چی سقط بشه ما بریم شهید رو بیاریم /نور به قبرش بباره روحمان بایادش شاد/
یهو سر برگردوندم دیدم شهیداحمد نیستش احمد آقا با دوتن از بچه های حزب الله رفتن که به شهید نگاهی بندازند ببینند میشه شهید رو آورد همون لحظه حرمله حرومزاده بغل دستیم رو زد و دوست عزیزمون به درجه رفیع شهادت نائل اومد.
من دلهرم بیشتر شد بیتاب و نگران احمد هم این نگرانی رو فزون کرده بود از گوشه تخته سنگ نیگاهشون کردم خیلی نگران بودم و با صدای بلند داد میزدم که برگردید دیدم با خونسردی کامل دارند شهید رو بازرسی میکنند شهید تله گذاری شده بود و نمیشد اون لحظه تله رو خنثی کرد...
چند تا تیر نزدیکشون خورد و برگشتند وقتی برگشت سرش داد زدم ولی باخنده جوابمو داد گفت ای بابا ما کجا شهادت کجا مشتی...
رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا تنها رها کردند و رفتند....
- ۹۵/۰۴/۱۵