شهید مدافع حرم "محمد حسن خلیلی"
شهید محمد حسن خلیلی در روز 20 آذر سال 65 در یک روز سرد وبرفی، در بحبوحه ی جنگ و در یک خانواده ی مذهبی در تهران به دنیا آمد، چون تولدش همزمان با روز میلاد امام حسن عسگری بود ، نامش را محمد حسن گذاشتند. ولی در خانه رسول صدایش می زدند. وی دارای یک برادر بزرگتراز خود است.
13 ساله بود که رفت در پایگاه بسیج ثبت نام کند، اوایل چون سنش کم بود قبول نمیکردند،اما او آنقدر اصرار و پافشاری کرد تا قبولش کردند.
شهید خلیلی کلا خیلی فعال بود، عاشق ورزش بود و راپل و کوهنوردی را به صورت جدی ادامه می داد. دنبال درس عربی ونقاشی و قرآن هم بود و به زبان عربی تسلط کامل داشت.
شبهای جمعه همواره در بهشت زهرا و شاه عبدالعظیم بود، هیئت های زیادی میرفت ،اما هیئت "ریحانة النبی" برایش چیز دیگری بود و تقریبا از سال 85 پای ثابت آنجا شد.
در دانشگاه رشته ی مدیریت می خواند؛ سال 88 در جریان فتنه کلا چند روز وسط معرکه بود، شوخی که نبود آن ها می خواستند به ولایت وانقلاب ضربه بزنند که خدا را شکر وبه یاری امام زمان ناکام ماندند.
از همان نوجوانی می دانست شهادت روزی اش می شود، در سن 15سالگی این را به مربی راپلش هم گفته بود.
صد حیف که دشمن هیچ وقت بیکار نمی نشیند،و این بار چشم طمعش را به حرم عمه سادات دوخته بود.
محمد حسن نتوانست طاقت بیاورد، انگار امام حسین همین الان داشت "هل من ناصرا ینصرنی" می گفت.
وی دوره های سخت نظامی را گذرانده و تخریب چی قابلی بود. وصیت نامه اش را نوشت و به پدرش داد و از زیر قرآن رد شدم و راهی دیار عشق گردید...
در سوریه و در ماموریت ها اسم جهادی "ابوخلیل" را انتخاب نمود.
ماه محرم آن سال در سوریه خیلی دلتنگ عزاداری های هیئت ریحانة النبی بود و سرانجام در چهاردهم محرم مصادف با 27آبان 92 در حین منطقه پاکسازی منطقه بر اثر انفجار یک بمب در حالی که چند روز مانده بود به تولد 27 سالگی اش، به شهادت رسید.
امام حسین (ع) بهترین مزد را به شهید خلیلی عطا نمود که سنگ مزار این شهید والا مقام یک سنگ قدیمی از سنگ فرش حرم ابا عبدالله است که سالم به ایران رسیده بود.
گفته بود بالا سرش روضه ی حضرت زینب بخوانند، اکنون بر سنگ مزارش نوشته شده : "ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان،نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم"
یادش گرامی و راهش پررهرو باد
- ۹۴/۰۸/۲۶