مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

..عملیات تدمر... 5

جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۰۵ ب.ظ


به حالت تا خورده ، طوریکه یه پاش به موازات یکی از پایه های دوشکا (تیر بار نیمه سنگین کالیبر 12.9) آویزون و هیکل نحسش غرق در خون ، روی زمین افتاده بود...

خوب که دقت کردم دیدم، کمر بند شلوارش رو درآورده و محکم پاش رو به پایه ی دوشکا بسته بود که فرار نکنه...واقعا متعجب شدیم که اینا تو باطلشون چقدر محکم و من تو عقیدع ی حقم واقعا مشکل دارم...

خلاصه،تپه تصرف شد و از جناح راست، مسیر باز شد...

حزب الله هم با فشار زیادی که آورد،محورش کم کم باز شد...

داعشیای حروم زاده ، تازه فهمیده بودن که چه بلایی داره سرشون میاد، رو این حساب ،دیدن که مقاومت فایده نداره و دارن محاصره میشن...

وقتی تعداد زیادی از حرامیها به سمت عقب، فرار میکردن، دستور آتش سنگین مجدد صادر شد، که تعداد زیادی موشک کاتیدشا رو سرشون فرود اومد...بچه ها هم یه روحیه ی مضاعفی کسب کردن و بعد تموم شدن آتش سنگین تو دشت شروع کردن به تعقیبشون و با ماشینهای محمول به سمتشون رفتن...

با تیربار سنگین، آدم میزدن...

عجب صحنه هایی بود...

پس از به تصرف در اومدن منطقه، شروع به آمار گرفتن و سرجمع کردن و نظم بخشیدن به خط شدیم...

بچه های مهندسی شروع کردن به خاکریز زدن و تشکیل خط پدافندی...

با یه چرخی تو منطقه و برآورد تلفات دشمن و همچنین شنود بچه ها و اذعان خودشون، حدود 250 نفر به هلاکت رسیده که حدود 100 لاشه توسط دشمن به عقبه شون منتقل و حدود 150 لاشه جامونده بود...

صدای تکبیر و لبیک یا زینب بچه ها قطع نمیشد...

بعد اونهمه سختی و مشکلات ، لذت شیرینی این پیروزی ارزشمند حسابی مززززه میداد...

دنبال سید ابراهیم گشتم، تو اون شلوغ پلوغی، پیداش نکردم،راستش خیلی نگران شدم...

از شیخ محمد پرسیدم سید کو؟؟!!

گفت :با ماشین صوت بود...

چند دقیقه ای نگذشت که دیدم با کلی دبه ی آب و قالبهای یخ و بطری های شهد (چند روز قبلش، قبل از شروع عملیات، یه گونی شکر و یه شل آبلیمو از لجستیک آوردیم و با جوشوندن آب و شکر، شیره درست کردیم تا تو اون گرمای طاقت فرسای تابستون، درست کردن شربت برا رزمنده ها راحت بشه)که عقب ماشین بود ،با بوق ممتد و شادی کنان ، سرشو از پنجره ی ماشین داد بیرون و گفت مباااارکه...پیروزی مباااارک...

دوییدم و کمکش کردیم و دبه های شربت رو خالی و شروع کردیم بین بچه ها توزیع کردن...

شررربت پیییییروزی....مباااارکه...بفررررمااااا

یه هفت ،هشت نفری دور ماشین جمع شدن و تو اون گرما که از گرما لح لح میزدن، یه نفس لیوانهای شربت آبلیمو رو سر میکشیدن و به یاد تشنگی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا،بر لب تشنه ی حضرت سیدالشهدا سلام میدادن...

یه دفه صدای سوووت کشدااار اولین خمپاره به گوش رسید....همه خوابیدیم...

حدود پنجاه متر دورتر از ماشین به زمین اصابت کرد...

زمینی که تا دقایقی قبل دست دشمن بود و داشت تراکتهای تبریک عید فطر رو بین عوامل کثیفش توزیع میکرد و حالا ناکار شده بود...

سید حسن 16 ساله هم که از زمان اومدن به جبهه در آرزوی رفتن به خط مقدم نتونسته بود پدرش رو راضی کنه، با اون ترفند کذایی من و سید ابراهیم، پدرش رو مجبور کرده بودیم،رضایت بده، سید حسن رو ببریم خط...

که البته بعد از آفند ، همراه ماشین شربت با سید ابراهیم اومد تو خط...

صدای سووت دوم و مجدد همه دراز کشیدن، به فاصله ی 10 متری ماشین ، خمپاره ی 120 به زمین برخود و واویلااااا...همه جا رو گرد و غبار پر کرده بود، چیزی دیده نمیشد...

اولین چیزی که فکرمو مشغول کرد، حسن بود...

سید حسسسن...حسسسن ...داداااش، کجاااایی؟؟؟

بعد خوابیدن مقداری از خاکها،ناخودآگاه نظرم به کنار ماشین جلب شد...

یکی از بچه ها ، ترکش ساتوری به کتف چپش برخورد کرده و دستش از کتف کنده شده بود و چند متر دورتر افتاده بود....

از محل قطع شدن، خون زیادی فوران میکرد...

طوریکه درب ماشین و سر و صورت بچه ها رو با خونش رنگین کرده بود...

اینطرف دیگه ، سمت چپ ،دوتا لاله پرپر شده بودند...

ادامه دارد...

دم عشق دمشق

@Labbaykeyazeinab

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">