«فٰــاتِــحِ دِلــهٰــا»
انتشار برای اولین بار
خوشا بشارتی ڪه آرزو باشد...
خوشا آرزوی ڪــه شــھــادت...
سلام داداش ڪجایی؟
خونم دارم راه میفتم
خوبه پس منم راه میفتم دیر نڪنی؛ساعت 8 میدان طبرسی میبینمت...
ڪمتر پیش می آمد ڪه با هم مرخصی باشیم، اما این دوره آخر را چند روزی با هم بودیم شب آخر مثل همیشه قرار گذاشتیم برویم زیارت امام رضا(ع) و خداحافظی.
بر خلاف هوا ڪه حسابی سرد بود زیارت حسابی چسبید و یه دل سیر با امام رضا(ع)حرف زدیم و تشڪر ڪردیم ڪه باز هم شفیع ما شد و نامه رفتن ما رو امضا ڪرد.
همیشه بعد زیارت جلو در خروجی رو به مضجع شریف امام غریبان دو نفری دعا میڪردیم و آمین میگفتیم
این دفعه من پیش دستی ڪردم و شروع به دعا:
خدایا به غربت این امام غریب به ما توفیق جھاد واقعی عنایت ڪن...
خدایا توفیق بده د جھاد نفس پیروز باشیم...
خدایا بیرق فاطمیون را یڪی از بیرق های سر بلند لشڪر حضرت مھدی (عج) قرار بده...
و هر دو بلند آمین میگفتیم...
در آخر رو به گنبد به امام رضا(ع) سفارش ڪردم توفیق دوباره زیارت حرمت رو از ما نگیر
به اینجا ڪه رسید فاتح با خنده آمین گفت و بعدش پرید تو حرفم که یا امام رضا من و شما هم اسمیم اگه پارتی بازی ڪنی و توفیق دیدار خودت رو هم به ما دادی ڪه ما را به آرزومون رسوندی...
خلاصه گذشت و ما رسیدیم منطقه وتل قرین (وای از قرین)...
وقتی نجیب خبر شھادت رضا را داد، برای یڪ لحظه احساس ڪردم چقدر رضا را ڪم دارم تمام خاطراتم در ڪسری از ثانیه مرور شد...
روزها و شب ها، خنده ها و گریه های با هم و ناخودآگاه به یاد آن حرف در حرم امام رضا افتادم...
آنجا بود ڪه فھمیدم رضا آن لحظه ی آخر از امام_رضا(ع) چه خواست
تمام دنیا برایم حسرت شد و تازه فهمیدم در برابر رضا چقدر حقیر بودم و ڪوچڪ...
و خوشا بشارتی ڪه دیدار یار باشد... خوشا بشارتی ڪه آرزو باشد...
و خوشا بشارتی ڪه شھادت...
فراموشمون نڪن داداش رضا...
یاعلی...
راوی:
سید...
تصویری زیبا از سید...همرزم شھید فاتح در حاشیه مراسم دومین تولد آسمانی شھید:
ڪانال رسمی سردار «شـهیدرضا بخشی» فاتح
telegram.me/joinchat/DJP5pj3sxeJqr18_mBeo9Q
- ۹۵/۰۸/۰۹