فرشته نجات من
آخرین باری که مجروح شدم با انفجاز کپسول بود که مثل گوشت قربانی پرت شدم ..دیدم دنیا دور سرم میچرخه....بلند شدم هنوز چند قدم راه نرفته بودم احساس کردم پای راستم کوتاه شده نگاه کردم دیدم وای من روی ساق پام دارم راه میرم همونجا نشستم پامو با چفیه بستم چون کامل قطع نشده بود ....گفتم بلند شم خودمو به جایی برسونم که ناگهان خمپاره ۶۰ خورد کنارم با پشت افتادم. ولی هیچ دردی نداشتم دیدم خون از گردنم میپاشه به صورتم گفتم این بوسه ی ابو.... کارشو کرد .هیچی ماهم شهید میشیم باور بفرمایید لذت بخشترین و خالصترین شهادتین را گفتم و همینجوری دراز کشیدم ...مدتی گذشت دیدم از شهادت خبری نشد ...داشتم بی هوش میشدم دیدم یک نفر داره میدوه به سمت من گفتم آره اومدن ...منو ببرن اون دنیا احتمالا فرشته هست ...در حالت بیهوشی دیدم یک فرشته البته مذکر سبیل کلفت بالا سرم ایستاده ...ترسیدم از فرشته ها ......گفت انت ایرانی ....با خودم گفتم بابا اینا باید با زبون خود شهید حرف بزنن.ولی این عرب بود منو مثل قصاب که لاشه گوسفند رو بلند میکنه من را ر در یک لحظه بلند کرد گذاشت تو ماشین...و به عقب آورد .....البته این دوست همرزم عرب که بعدا فهمیدم جزو حزب الله لبنان بودن حقیقتا فرشته بود ....البته فرشته نجات من ....انشاالله اونم خمپاره بخوره برم بیارمش جبران بشه...
"دم عشق،دمشق"
@labbaykeyazeinab
- ۹۵/۰۴/۰۸