محمود عاشق شهادت بود
پای صحبت همسر شهید مدافع؛ محمود نریمانی
محمود عاشق شهادت بود
هر چند شهادت محمود داغی بزرگ روی دلش گذاشته ولی به خود افتخار میکند که شریک زندگیاش مردی بوده که حالا یکی از قهرمانهای بزرگ شهر است و نامش بر در و دیوار شهر به عنوان مدافع حرم حضرت زینب(س) حک شده و این بزرگترین افتخار برای او است. در این نوشتار پای صحبتهای خانم سارا عجمی همسر شهید محمود نریمانی مینشینیم تا با این شهید مدافع بیشتر آشنا شویم.
اولین بار که گفت میخواهد مدافع حرم شود چه عکس العملی داشتید؟
محمود یک پاسدار بود که داوطلبانه برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) به سوریه اعزام شده بود. این موضوع را هم در جلسه خواستگاری مطرح کرد. به من گفت که من شرایط کارم طوری است که همیشه نمیتوانم در کنار شما باشم. گفت: شما با این مسئله مشکلی ندارید؟ گفتم: نه. میدانستم همیشه جانش در خطر است اما با اینحال راضی بودم.
بعد از ازدواج هم همین نظر را داشتید؟
وقتی ازدواج کردیم و از ماموریت برمیگشت، دوست داشتم زمان به کندی بگذرد تا محمود بیشتر کنارم باشد و حرفی از رفتن نزند. سختم بود اما دوست نداشتم پر و بال همسرم را که برای شهادت گشوده بود، ببندم. چند ماه مانده به شهادتش واقعا احساس میکردم که محمود انگار در قفسی گرفتار شده و خود را به در و دیوار قفس میکوبد. خودم او را راهی آخرین سفر کردم و با رضایت کامل بدرقه راهش شدم.
محمود نریمانی در چه تاریخی به آرزویش که شهادت بود رسید؟
یکشنبه 10 مردادماه سال نود و سه.
در کدام منطقه و نحوه شهادت؟
در منطقه حماء سوریه. در اثر انفجار بمب به شهادت رسید.
اولین بار کی به سوریه اعزام شد؟
سال 92، درست یک سال بعد از ازدواجمان و بعد از دو سال به شهادت رسید.
از ایشان فرزندی هم به یادگار مانده است؟
بله یک پسر به نام محمد هادی که امیدوارم راه پدرش را ادامه بدهد.
رابطه شهید با محمد هادی عزیز چگونه بود؟
با اینکه مشغله کاری زیادی داشت ولی ا اینحال خیلی با بچه سر و کله میزد. وقتی از سرکار میآمد تا شب مسئولیت محمد هادی با پدرش بود و من خیالم راحت بود. هر جا که می خواست برود او را با خودش میبرد. ولی روز قبلی که میخواست برود به من گفت که من هم دیگر از شما دوتا دل کندم.
بعد از شهادت محمود چه حسی داشتید؟
از اینکه به آرزویش رسیده بود خیلی خوشحال بودم. قبل از سفر آخر به او گفتم من از تو دل کندم تا بتوانی راحت بروی. میدانستم قفس دنیا دیگر جای محمود نیست. بعد از تو تنها که ماندم، حضرت زینب(س) به کمکم خواهد آمد و از خدا طلب صبر خواهم کرد.
آخرین تماس تلفنی شما کی بود؟
همیشه شبها به من زنگ میزد ولی یک روز قبل از شهادت برعکس روال همیشگی ظهر به من زنگ زد. گفتم پس حالا که صحبت کردیم شب زنگ نمی زنی؟ گفت شاید زنگ نزنم، ولی شاید هم زنگ زدم، تا ببینیم خدا چه میخواهد. شاید میدانست شب وقت وقت پر کشیدن و رفتن است و دیگر فرصتی برای زنگ زدن برایش فراهم نمیشود.
فرازی از وصیتنامه شهید نریمانی؟
به من و خواهرانش وصیت کرده بود، اگر من شهید شدم دوست ندارم صدای گریه شما را نامحرم بشنود. وقتی کسی شهید میشود اطرافیانش دوست دارند با صدای بلند داد بزنند ولی خوشایند نیست، چون ما میخواهیم راه حضرت زینب(س) را ادامه دهیم اصلاً خوشایند نیست که صدایتان را نامحرم بشنود.
حرف آخر...
گاهی دلم برای مهربانیهایش تنگ میشود. ولی از خدا میخواهم به من صبر بدهد تا بتوان دوری او را تحمل کنم و رهرو خوبی برای شهدا باشم.
- ۹۶/۰۹/۰۳