مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

مصاحبه زیبای شهر آرا با جانباز مدافع حرم ابو تراب

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۲۳ ب.ظ


سید احمد حیدری، جانباز مدافع حرم و فرمانده محور محبان‌الزهرا (س)، در پاسخ به یاوه گویی های بی بی سی:

 چه کسی جانش را با مال دنیا تاخت زده؟

حمیده وحیدی - سید احمد حیدری، معروف به ابوتراب، فرمانده محور محبان‌الزهرا (س)، از همان کسانی است که به قول خودش نگذاشت جنگ به خانه‌اش کشیده‌شود و همین که تکفیری‌ها در سوریه به قبر صحابه پیغمبر(ص) تجاوز کردند، با دستکاری شناسنامه‌اش به‌عنوان اتباع خارجی برای دفاع از ناموس حرم و اهل‌بیت(ع) به پا خاست. او خیلی زود از طرف شهید ابوحامد موردتوجه قرار گرفت و به‌عنوان فرمانده محور محبان‌الزهرا (س) انتخاب شد و در عملیات‌های زیادی شرکت کرد، اما بعد از گذشت یک سال، به‌وسیله تیر دوزمانه سمی تا مرز شهادت پیش رفت. او هم‌اکنون از ناحیه شکم و یک پا به‌شدت آسیب دیده و بعد از عمل‌های پی‌درپی، شش‌ماه است که از جایش تکان نخورده‌است.

 چه وقت به سوریه رفتید؟

نام اصلی‌ام سید احمد حیدری است، اما به این دلیل که در سال٩٣ به‌هیچ‌وجه ایرانی‌ها را به سوریه نمی‌بردند، مدرکی جعلی با نام سیدمحمد حسینی درست کردم. البته جالب است که دفعه اول لو رفتم! (می‌خندد) همین که بچه‌ها مدارکم را دیدند، گفتند: خیلی تابلو است که ایرانی هستی! بار دوم هم شک کردند و به من گفتند قسم بخور که نامت سیدمحمد حسینی است. من هم دیدم محمد و احمد یک معنی دارد و حسینی و حیدری هم خیلی با هم فرق نمی‌کند. پس گفتم: بله، من خود محمد حسینی هستم! الان خیلی‌ها من را با همین نام حسینی ملقب به ابوتراب می‌شناسند. البته بگویم برای اینکه بتوانم بروم سوریه چاره‌ای جز این نداشتم. یک مرتبه هم تصمیم داشتم از مرز عراق به سوریه بروم، ولی درست لب پرواز، متوجه ایرانی‌بودنم شدند و دوباره برگشتم. بالاخره ماه محرم سال٩٣ به‌عنوان اتباع خارجی بعد از کش‌وقوس‌های زیاد، توانستم به سوریه بروم. بقیه ایرانی‌ها از جمله شهیدان حسن قاسمی‌دانا و برادران بختی هم به همین سبک رفتند. اگر لطف بی‌بی شامل حال ما نمی‌شد، رفتنی نمی‌شدیم.

 بعد از ورود به سوریه و حضور در تیپ فاطمیون، کسی متوجه ایرانی‌بودن شما نشد؟

با هزار ترفندی که زدیم، باز هم فهمیدند! البته این‌بار دیگر دلشان سوخت و نگفتند برگرد. یادم هست حاج‌قاسم سلیمانی همین که دفعه اول من را دید، یواشکی در گوشم گفت: تو هم قاچاقی آمدی؟! (می‌خندد)

 از خودتان بگویید. قبل از رفتن به سوریه چه شغلی داشتید؟

من از همان بچه‌های دهه‌شصتی هستم. دقیقش را بگویم،١/١/۶٠ به دنیا آمده‌ ام. پسر سر هشت دختر! البته یک برادر دیگر هم دارم. الحمدلله کار و بارم هم خوب بود. در طلاب جواهرساز بودم. نصف روز هم بازار رضا انگشترسازی می‌کردم. یک عمر هم پای علم اباعبدا... روضه‌خوانی و مداحی کرده‌ام. زمانی که به سوریه رفتم، یک سال بیشتر از ازدواجم نمی‌گذشت و همه‌چیز به قولی روبه‌راه بود.

 گفتید تازه ازدواج کرده بودید و پسر بعد از هشت دختر بودید. دل‌کندن از خانواده و رفتن به سوریه برایتان سخت نبود؟ برخورد مادر و همسرتان چگونه بود؟

زمانی که قضیه سوریه اتفاق افتاد، دیگر آرام و قرار نداشتم. من یک عمر روضه‌خوان و مداح بی‌بی بودم. وقتی عکس‌ها و خبرها را می‌دیدم، بی‌تاب می‌شدم، به‌خصوص وقتی مفتی بزرگ عربستان گفت: ای فرزندان ابوسفیان! قبر فرزندان علی را خراب کنید و استخوان‌هایش را به آتش بکشید. آن زمان، دیگر یک حالت خاص برایم پیش آمد و هرجوری بود به آب و آتش زدم و رفتم. البته مادرم ابتدا ناراحت بود، ولی توانستم راضی‌اش کنم. به او گفتم: اگر برای حرم اتفاق بدی بیفتد، شما چه‌کار می‌کنید؟ جواب بی‌بی را چه می‌دهید؟ با خانمم هم نشستم و صحبت کردم. در اصل، بار آخر خانواده یک‌ربع مانده به رفتنم متوجه حقیقت شدند. به عده‌ای هم که گفته‌بودم به عراق می‌روم.

 شما در ابتدای تشکیل تیپ فاطمیون به سوریه رفتید. درست است؟

ابتدای حضور من، پادگان سلطانیه فقط ۴٠٠نفر نیرو داشت. یادم هست بلند شدم و برای بچه‌ها روضه خواندم. خدا رحمت کند شهید ابوحامد و فاتح را. همان وقت به من گفتند: شما نیازی نیست به منطقه بروی. همین‌جا بمان و برایمان روضه بخوان. بچه‌ها صدا و لحنت را دوست دارند. من هم در جواب شهید ابوحامد گفتم: حاجی! اگر بنا به روضه‌خواندن بود، چرا بزنم و این‌همه راه بیایم؟! همان مشهد مداحی‌ام را می‌کردم! خلاصه از حاجی اصرار و از من انکار، ولی وقتی کار نظامی‌ام را دیدند، به‌عنوان فرمانده انتخابم کردند، چون هم تیرانداز خوبی هستم و هم آموزش نظامی دیده‌ام. در مشهد هم مسئول هیئت بودم. رفقا خیلی زود با من جور می‌شدند. ابتدا فرمانده گردان بودم، ولی بعد، مدتی کوتاه به دستور خود شهید ابوحامد، فرمانده محور لشکر تیپ فاطمیون شدم. فرمانده محور مسئولیت سه گردان را به عهده دارد . شهید مصطفی صدرزاده هم بعد از شهادت ابوحامد، فرمانده کل تیپ فاطمیون شد. در حال حاضرتنها فرمانده تیپ فاطمیون که زنده است من هستم. 

فعلا فرماندهی تیپ فاطمیون دست بچه‌های ایرانی است.

آیا خود شما از خانواده شهدا یا ایثارگران هشت سال دفاع مقدس هستید؟

نه، اما با بچه‌های جانباز و ایثارگر خیلی‌زیاد ارتباط دارم. اصلا ما عاشق این بودیم که یک برنامه‌ای باشد تا جانمان را برای حضرت زینب(س) بدهیم.

 شاید تفاوتی که این جنگ با هشت سال دفاع مقدس دارد این باشد که عده‌ای می‌گویند این جنگ هنوز به مرز ایران کشیده نشده‌است، پس حضور ما لازم نیست. شما چطور مسئله را برای خودتان حل کردید؟

من بارها گفته‌ام که آدم باید برای دو چیز بجنگد: یکی ناموس و دیگری اهل‌بیت(ع). یک بار هست که دشمن می‌گوید من مشکلم با دولت است و دولت باید عوض شود، مثل جریان لیبی، اما یک زمانی جنگ سر عقیده و مذهب است. اینجاست که دیگر نباید مرزها را دید. امیرالمومنین(ع) فرمودند بدبخت کسی است که بگذارد دشمن در خانه‌اش با او درگیر شود. پس اگر قرار بود فرماندهانی شبیه حاج‌قاسم بنشینند و فقط نگاه کنند، الان ما در سوریه نمی‌جنگیدیم، بلکه در مرز خودمان بودیم و این از تیزهوشی رهبر ماست که اجازه ندادند جنگ به داخل کشور کشیده‌شود. جالب است تمام دنیا هم می‌دانند که هدف ایران است. داعش دشمن تمام مسلمانان است و می‌خواهد روحیه ما را تضعیف کند. الان خاک‌ریز ما سوریه و عراق است. برای خود من هم بعد از مجروحیتم بارها پیش آمده‌است که عده‌ای گفته‌اند: شش ماه است روی تخت افتاده‌ای. با وزن ١١٠کیلوگرم رفته‌ای و ۶٠ کیلوگرمی برگشته‌ای. چه اجباری بود؟ مگر چقدر پول بهت می‌دادند؟! ما الان مستاجر هستیم. حتی شنیده‌ام بعضی‌ها به خانمم گفته‌اند: خب، با پولی که گرفتید خانه می‌خریدید! این حرف‌ها هم برایم خنده‌دار است و هم ناراحتم می‌کند. خدا را شاهد می‌گیرم و به‌عنوان یک فرمانده به نمایندگی از طرف تمام بچه‌هایی که به سوریه رفتند می‌گویم: چه کسی جانش را با مال دنیا تاخت زده؟ همه می‌دانند که آنجا جنگ شهری است. برگشتنی در کار نیست. دشمن رو در روی تو است، اما وقتی پای اهل‌بیت(ع) و حضرت زینب(س) به میان می‌آید، دیگر نمی‌شود کاری کرد. زن و فرزند و مال فدای یک کاشی حرم بی‌بی‌زینب(س).

 نحوه برخورد مردم سوری با ایرانیان چگونه است؟

مردم سوریه بچه‌های مدافع را خیلی دوست دارند. درست است که چهره جنگ بسیار خشن است و بسیاری از ساختارهای اقتصادی و اجتماعی آن‌ها را ویران کرده‌است، اما اگر از زاویه‌ای دیگر به این قضیه نگاه کنیم، شباهت‌هایی از حضور ایران در حزب‌ا... را هم خواهیم‌دید، چون آن زمانی که اسرائیل جنوب لبنان را اشغال کرده‌بود، شیعیان لبنان با خیلی از آموزه‌های جمهوری اسلامی آشنا نبودند، اما انسان‌هایی مانند شهید دکتر چمران و جاویدالاثر حاج‌احمد متوسلیان و شهید حاج‌محمدابراهیم همت به آنجا رفتند و توانستند فرهنگ جمهوری اسلامی را به آنجا انتقال دهند و این‌گونه یک هسته حزب‌ا... در لبنان تشکیل شد که توانست در مقابل چهارمین ارتش بزرگ دنیا مقاومت کند و آن را به زانو دربیاورد. بچه‌های ما به دید برادران دینی با مردم برخورد می‌کردند. بچه‌های ما در سوریه درست همان‌گونه ناموس‌پرست هستند که در ایران رفتار می‌کنند. مردم می‌بینند که به آن‌ها کمک می‌کنیم و از ریخته‌شدن خون مردم بی‌گناه جلوگیری می‌کنیم. به خاطر همین چیزهاست که مردم سوری پای بشار و نظام سوریه ایستاده‌اند. آن‌ها دارند می‌بینند که ایران این فرهنگ زیبا را به آنجا منتقل می‌کند. یکی دیگر از مواردی که ایران در سوریه انجام می‌دهد تشکیل هسته‌های بسیج است. ارتش سوریه نمی‌توانست این چند سال با این بحران مقابله کند. واقعا هر ارتشی بود مستهلک می‌شد. ایران آمد و گفت: چرا بین مردم خودت پایگاه مردمی ایجاد نمی‌کنی و از آن‌ها کمک نمی‌گیری؟ به مردمت اعتماد کن، همان‌طور که ما در جنگ تحمیلی از مردم کمک گرفتیم. این شد که «گروه‌های دفاع وطنی» یا همان بسیج در سوریه شکل گرفت، بدین صورت که بچه‌های دفاع وطنی سوری در دوره‌های ۴۵روزه وظیفه، دفاع و مقابله با تروریست‌ها را عهده‌دار می‌شوند. البته بعضی‌هایشان شهید می‌شوند و بعضی‌ها هم به زادگاهشان برمی‌گردند.

 از شرایط جنگ شهری در سوریه بگویید.

شرایط جنگ شهری بسیار سخت و طاقت‌فرساست. مثلا ممکن است یک تک‌تیرانداز در ساختمانی کمین کرده‌باشد که همین باعث زمین‌گیرشدن یک ارتش یا گردان می‌شود و تا بیایید جایش را پیدا کنید، کلی تلفات داده‌اید. آموزش‌هایی که داعش به نیروهایش می‌دهد وحشیانه و غیرانسانی است. البته این‌ها هیچ‌کدام حتی مسلمان هم نیستند و از اسرائیل تغذیه می‌شوند، اما می‌خواهند بین شیعه و سنی اختلاف ایجاد کنند و هر کسی را که مخالف باشد از بین می‌برند. در بحث سوریه، شیعیان دیدند مقدساتشان درحال تهدیدشدن است. یکی از دلایلی که شیعیان از ملیت‌های مختلف الان در سوریه حضور دارند و دارند از مقدسات دفاع می‌کنند همین نمونه‌ است.

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۱)

سلام من سید ابوتراب رامیشناسم اوف مانده ما بود خیلی شجاع هست
پاسخ:
سلام
خدا به ایشون سلامتی بده ان شااله

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">