نوشته ای برای شهید جوانی
کلیپ ارسالی از دوستداران شهدا و شهید حامد جوانی برای شرکت درفراخوان مسابقه کانال
بسم رب الشهدا...
وقتی خواستم کلیپ رو تهیه و تنظیم کنم رفتم سر مزار حامد جان تا ازش اجازه بگیرم . اونجا بعد از خوندن فاتحه به شهدای مدافع حرم
بی اختیار سر مزار حامد که بودم به شدت گریستم نه برای شهید شدن حامد . اون که عاقبت به خیر شد اونم در عالی ترین مرتبه . بلکه به خاطر خودم که حامد کجاست و من کجا و افسوس خودم که چرا همرزم حامد و دیگر حامدهای شهید دیگر نبودم. وقتی که خواستم از سر مزار بلند بشم پدر حامد جان را دیدم که ایستاده بالای سر مزار . بی اختیار باز گریستم . با پدر حامد سلام و احوال پرسی کردم.خیلی چیزها تو دلم بود که بگم و یا بپرسم ولی وقتی می دیدم مثل کوه ایستاده بالای سر پسر شهید جوانش نمیتونستم چیز زیادی بگم . ازشون التماس دعا طلب کردم و اومدم منزل . همون روز تو خواب حامد به خوابم آمد . صحرایی رو دیدم که شبیه به میدان جنگ بود و اون کلمه از حامد به یادم میاد که گفت:معجر!
وقتی از خواب بیدار شدم برای روح حامد فاتحه ای خواندم و باز بغض کردم . حامد با به خوابم آمدنش یقین کردم که اجازه ساخت کلیپش رو به من داد و اون کلیپ و نحوه شهادت او و خواست خودش از خدا در مورد چگونه شهید شدنش را در دانشگاه ارائه کردم و همه بچه های دانشگاه اشک در چشمانشون حلقه زده بود و بغض کنان برای شادی روح حامد جان فاتحه خواندن و صلوات فرستادن
باشد که ره رو راه پاک امامان و شهدای گرامیان باشیم.
التماس دعا
@alamdar13
- ۹۴/۱۲/۱۸