مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

گفتو با همسر شهید مهدی حسینی ۲

سه شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۶ ب.ظ

از اول گفته بود که میره یا اهل شهادت بودنش رو گفته بودن بهتون ؟چیشد تصمیم گرفت بره؟

ببینید زمان ازدواج ما  سال 88 بود و اون زمان خبری از جنگ نبود و واژه شهادت تقریبا غریب بود.ولی حسرت دوران جنگ در وجودمون بود اولین بار که تلویزیون اعلام کرد حرم حضرت زینب مورد تهاجم دشمنان قرار گرفت آرامش خودش از دست داد خیلی ناراحت و غمگین شد ولی بازم فکر نمیکردم ایران هم میتونه بره و از مردم و از حرم دفاع کنه سفر اول ایشون من اطلاعی نداشتم که به مقصد سوریه بود چونکه همزمان شده بود با اوردن ضریح امام حسین بود و من فکر میکردم که ایشون با گروه اعزام شدن ولی نمیتونه بگه گفت میخام برم کربلا ممکنه طول بکشه.

چجوری خودتونو قانع کردید برای رفتنش؟

ببینید من هم اولین بار که متوجه شدم خیلی برام سخت بود و از خودشونم پرسیدم و بهشون گفتم که به نظر من مملکت خودمون بیشتر بهتون نیاز داره واقعا حیفید که بخواید برید برا یه کشور دیگه بحنگید مگه خودشون نیرو ندارن.

سید تو جواب گفت ببین ما که فقط برا خود بشار اسد نمیجنگیم هدف اصلیه ماها اولا حرم حضرت زینب و ائمه اطهاره ثانیا دفاع از مردم مظلوم شیعه هست مگه اسلام حد و مرز داره تو وقتی میبینی داره ظلم میشه باید برای دفاع از مظلوم بلند بشی و کاری کنی ازش پرسیدم خوب ببینید همه ما تابع ولایتیم نظر ایشون چیه گفت نظر ایشون کاملا مثبته بعد گفت که ببین عمر دست خداست پس اگه عمرم به دنیا باشه خوب برمی گردم اگه نه بدون بهترین راه انتخابه دیدم حرفاش کاملا منطقیه و اصلا جایه اعتراضی نداره ما باید با عمل ثابت کنیم یا لیتنا کنا معک تو دلم گفتم خدایا راضیم به رضای تو من نمیتونم بگم نه نمیتونم اون دنیا جوابگو باشم نمیتونم جواب حضرت زینب و بی بی رو بدم تو دلم سیدم سپردم امانت به حضرت زینب(س) و امام رضا(ع) تو خونه صحبت شهادت به اون معنا نبود ولی بعد از سفر اول چرا سید خیلی بهمون سفارش میکرد که ببینید خانواده احمدی روشن چجور دارن رفتار میکنن شماها هم باید اونجور قوی و محکم باشید به من میگفت دوست ندارم اتفاقی برام افتاد گریه کنی جیغ بکشی من تحمل ندارم دوست دارم قوی باشی.

تو خونه از شهادت چیزی میگفتن؟

تو خونه صحبت شهادت به اون معنا نبود ولی بعد از سفر اول چرا سید خیلی بهمون سفارش میکرد که ببینید خانواده احمدی روشن چجور دارن رفتار میکنن شماها هم باید اونجور قوی و محکم باشید به من میگفت دوست ندارم اتفاقی برام افتاد گریه کنی جیغ بکشی من تحمل ندارم دوست دارم قوی باشی.

چند بار رفتن؟ و بارچندم بود که شهید شدن؟

سید دو بار اعزام شدن بار دوم بعد از 5 روز ایشون به شهادت رسیدن در تاریخ 10 تیرماه 92

موقع شهادت من تهران بودم برای کاری یه هفته ای که تهران بودم آروم و قرار نداشتم شب قبل از شهادت در واقع چند ساعتی قبل از شهادت با من تماس گرفت خیلی خوشحال شدم از اینکه صداش  می شنیدم و روز بعدش رفتم تهران در واقع ایشون همون روز شهید شده بودن ولی من اطلاعی نداشتم یه هفته ما از سید بی اطلاع بودیم سراغ میگرفتیم میگفتن که یه جایه دوری هست که آنتن نمیده و نمیتونه تماس بگیره روزیکه قرار بود برگردم خیلی بهم ریخته بودم به همسر دوستشون زنگ زدم و گفتم هر طور هست برام از سید خبر بیاره دیگه نمیتونم تحمل کنم همونروز بهم گفتن سید ماش مصدوم شده و باید سریع برگردم اهواز خیلی آشفته شدم سریع بلیط هواپیما گرفتم برای برگشت من سیدم امانت سپرده بودم به اول خدا بعدش امام رضا (ع)و حضرت زینب وقتی خبر مصدوم شدن بهم دادن لحظه ای یاد امانت افتادم تو راه برگشت بودم به خودم گفت مگه نه سید امانت بود چطور الان دارن میگن مصدوم شده مگه میشه یعنی امکانش هست؟ به صورت اتفاقی که سرم بردم بالا و  بیرون تماشا کردم دیدم که یه بیلبورد بزرگی بود که روی اون آیه ولا تحسبن الذین قوتلوا فی سبیل الله امواتا ....بود خیلی تعجب کردم بلافاصله این این مسئله به ذهنم خطور کرد این آیه جلو چشمم ظاهر شد تو دلم گفتم سبحان الله خدایا خودت بخیر بگذرون  

رسیدم اهواز و برادرم اومد استقبالمون ولی خودش کاملا عادی نشون داد رفتیم خونه پدر سید از سر کوچه خیلی شلوغ بود ماشینا خیلی زیاد بودن اصلا کوچه یه حور خاصی شده بود به خودم گفتم خوب سید مصدوم شده این همه جمعیت برای چی اومدن چرا اینقدر شلوغ کردن درست نیست رفتن به همه اطلاع دادن اجازه میدادن بیارن درمان کنیم بعد تو ذهنم گفتم میبرمش بهترین دکترا اصلا همون تهران پیگیر میشم برا درمانش وقتی رسیدم دم در خونه با بدترین صحنه عمرم بعد فوت برادرم مواجه شدم دیدن پدرم با لباس مشکی و در حال گریه نمیدونستم چی بگم سریع از ماشین پیاده شدم و دویدم سمت داخل خونه جمعیت زنا با شیون و جیغ و گریه و لباس مشکی اومد به استقبالم زبونم بند اومده بود گفتم چکار دارن میکنن بابااا سید مصدوم شده مصدومیت لباس مشکی و جیغ نداره آخه چرا شلوغش میکنن همه رو ساکت کردم گفتم بهشون سید چیزیش نیست الکی شلوغ نکنید کسی حق نداره گریه کنه وابستگی شدیدی به مادر سید پیدا کرده بودم نمیتونستم دستم از اون بکشم سفت بهش چسبیده بودم اونم میگفت مامان من و تو یه خونه میسازیم پیش مزارش گفتم مامان سید چیزیش نیست سریع زنگ زدم فرمانده ناحیه که شمارش تو گوشیه سید بود این اولین بار بود که گوشی سید چک میکردم و دنبال شماره بودم خود فرمانده با من صحبت نکرد در واقع نمیتونست این خبر بهم بده به جای ایشون دوستشون جوابم دادن و گفتن که سید یه هفته است که شهید شده چجور میتونستم بهتون بگم یه هفته اینو تو دلم نگه داشتم بعد از شنیدن این خبر نفهمیدم دقیقا چه اتفاقی افتاد فقط سکوت مطلق بودم و نگاه هاج و واج به دیگران نمیتونستم نبودن سید ترسیم کنم.

یادگاری از شهید دارید؟ 

دلخوشیتون بعدازشهادت چیه؟

من و سید بچه ای نداریم

دلخوشیه من بعد از شهادت ایشون احساس وجودش هست در کل زندگیم و اینکه یک مسئولیت سنگینتری نسبت به قبل پیدا کردم و اونهم حفظ و پشتیبانی ولایت فقیه و بصیرت روز افزون

چه چیزی و کجا ارومتون میکنه کجابیشتر حسش میکنید؟

سید همه جا هست اونو ناظر میبینیم حس میکنیم

وصیت نامه ای داشتن شهید؟ حرف خاصی موقع رفتن به شما نگفتن؟

وصیت ایشون به صورت تلفنی بود و البته میدونم که نوشته ولی به دستمون نرسیده متاسفانه

حرفتون برای جوونایی ک در استانه ازدواج هستند چیه اینکه چه ملاک هایی رو معیار قراربدن و متاهل های عزیز برای برخورد با مشکلات زندگیشون.

ببینید به نظر من آدمی بیشتر نیاز به آرامش داره باید فردی انتخاب کنه در کنارش اون حس آرامش و نشاط داشته باشه و این حاصل نمیشه جز اینکه فرد مومن با خدا و مقید باشه به مسائل هر دو باید این تقید در وجودشون باشه زندگی زناشویی نیاز به گذشت و ایثار داره از هر دو طرف گذشتی که روز به روز و لحظه به لحظه نتیجه مثبت اون رو میبینی هر دو طرف باید همدیگه رو درک کنن من تبدیل بشه به ما نسبت به دیگران مهربون باشیم و اینو تو خودمون تقویت کنیم مطمئنا افکار پلید و شیطانی سراغ هر کسی میاد ولی باید سعی کنیم باهاش مبارزه کنیم از خدا بخواییم کمکمون کنه معنویات در درجه اول باشه توکل کنیم به خدا توسل کنیم به ائمه اونا رو سرلوحه خودمون قرار بدیم مطمئن باشید زندگی براتون راحت و شیرین میشه حتی اگه سختی باشه وقتی هر دو با هم هستین این سختی هم براتون شیرین میشه و به راحتی ردش میکنید اینکه فرد چقدر پول داشته باشه ماشین داره خونه داره باور کنید مهم نیست چون همه اینا کم کم با همت هر دوی شما جور میشه اتفاقا لذتش هم بیشتره اینکه دو نفر با کمک هم با عشق و محبت نسبت به همدیگه با همدلی هم بتونن مشکلات پیش رو بگذردنن حس قشنگ و وصف ناپذیریه فقط کافیه دلها رو نسبت به هم صاف کنیم خوب ببینیم حتی اگه به ظاهر بد باشه انسان جایز الخطاست اگه یه طرف خطایی کرد سعی کنیم راهنماییش کنیم به هم حرف دلمون بزنیم.

خیلی خیلی ممنونم 

ببخشید که وقتتون رو گرفتیم ازتون

بسیاااار متشکرم 

التماس دعای عاقبت بخیری.

@molazemanharam69


  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">