مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

گفتگو با همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد)

جمعه, ۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۴:۴۲ ب.ظ


همسر سردار شهید ابوحامد : ابوحامد هایی دیگر در راهند و این به آزادی فلسطین منتهی میشود.

روایت شده است که پس از ولادت حضرت زینب (س)،امام حسین (ع) که در آن هنگام کودک چهار ساله بود، به محضر رسولخدا (ص) آمد و عرض کرد: خداوند به من خواهرى عطا کرده است. پیامبر(ص ) با شنیدن این سخن، منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت. حسین (ع) پرسید: براى چه اندوهگین و گریان شدى؟ پیامبر(ص) فرمود: اى نور چشمم، راز آن به زودى برایت آشکار شود.

پس در روایت آمده است که هنگامی که از حضرت سجاد(ع) پرسیدند که سخت‌ترین مرحله این سفر در کجا بود? امام سه مرتبه فرمودند : الشام ، الشام ، الشام.

سال‌های سال بعد، فرزندی از نسل حسین(ع) وارد سرزمین دیگری به نام خراسان شد. چون به خراسان رسید، دسته دسته مردم به استقبال او آمدند، او را گرامی داشتند و گلبارانش کردند.

‌در پی عزیمت اجباری حضرت رضا (ع) از مدینه به خراسان, خواهرش حضرت معصومه(س) تاب دوری نیاورد و برای آگاهی از حال برادر سختی سفر را به جان خرید و به قصد خراسان راهی ایران شد. از چگونگی این سفر و همراهان وی اطلاع دقیقی در دست نیست. اما نوشته‌اند چون به ساوه رسید سخت بیمار شد و از همراهان خواست وی را به قم برسانند.در این چند روزی که حضرت معصومه (س) در قم بود از فراق برادر می‌گریست و بسیار غمگین بود. سرانجام آن حضرت پس از 17 یا 16 روز از دنیا رفت. گویند که پیکر مطهرش را غرق در گل کردند.

قرن‌ها گذشته است و امروز کوچه‌پس‌کوچه‌های باریک و تنگ گلشهر، طلاب، جاده سیمان و... در «مشهد» و کوچه پس‌کوچه‌های تاریک شهرک قائم و نیروگاه و منطقه شاه‌ابراهیم و...در «قم» گواهی خواهند داند که روزی روزگاری، آدم‌هایی از «خراسان» و از «قم» بزرگترین شهرهای مهاجرپذیر ایران به پا خاستند و از کیلومترها دورتر از «شام»، رنج جنگ به تن خریدند و پا به این سرزمین بلای آخرالزمانی گذاشتند. آدم‌هایی که زندگی‌شان را، زندگی کوچک و جمع‌وجورشان را رها کردند، دختران و پسران خردسال، چشم‌ بادامی زیبایشان را برای آخرین بار در آغوش گرفتند و روانه این سرزمین شدند تا قرن‌ها بعد از ماجرای خونبار عاشورای سال 61، این بار دیگر پرچم سبز اهل بیت(ع) به روی زمین نیفتد و دخترکی دوباره مضطرب نشود و خاطره تلخ «شام» دوباره تکرار نشود.

از «خراسان» و «قم» تا «شام» راهی نیست. همان‌طور که از «افغانستان» تا «ایران» راه نبود و «آرمان» جغرافیای مرزهای افغانستانی‌هاست.

می‌گویند سرنوشت سرزمین افغانستان و ساکنانش را با رنج و محنت طبیعت رقم ‌زده‌اند. سرزمینی خشک با کوه‌هایی چین‌دار و سخت که سالهاست خالی از صدای گلوله و انفجار نیست. نمی‌دانم درست می‌گویند یا نه اما این را می‌دانم که پیشانی‌نوشت افغانستانی‌ها، سالهاست با زخم‌زبان و طعنه هم گره خورده است. جنگ و کشتار و خشم طبیعت و دنیا روزگاری مهاجرشان کرد و خیلی‌هایشان را روانه ایران کرد. سوختند و ساختند و زخم زبان شنیدند و طعنه بارشان شد و پنهان شدند و غم‌بار گشتند و ... منتظر ماندند تا وقتش فرا برسد. انتظاری تلخ و طولانی و پر رنج، و سرانجام موعدش فرا رسید. حالا دیگر افغانستانی‌ها را با چیزی دیگری هم در دنیا می‌شناسند. هرجا اسلام و انسانیت تهدید شود، اولین‌هایی که صف می‌کشند افغانستانی‌ها هستند و چه سرنوشت عجیبی.

چند روز پیش ابوحامد، فرمانده آنها به این سرزمین برگشت. در حالی که بعد از یک عمر تکاپو و تلاش و ناآرامی، آرام گرفته بود.این متن گفتگوی ما با، «ام‌البنینِ» حسینی همسر شهید ابوحامد است. شهید علیرضا توسلی. فرمانده فاطمیون، لشکر مدافعان حرم افغانستانی که خودش نامش را فاطمیون گذاشته بود و در ایام فاطمیه امسال به خاک سپرده شد. در «خراسان»، کیلومترها دور از «شام» و «شام» را این بار افغانستانی‌ها از محنت و رنج اهل بیت(ع) رهانیده بودند.

  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">