گفتگو با همسر شهید حاج علی محمد قربانی ۱
گروه حماسه و مقاومت رجانیوز - کبری خدابخش : «آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آنها از اولیاء الهی به شمار میروند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیهالسلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت(ع) نبود.» این سخنان نقل قولی است از فرمایشات امام خامنهای در جمع خانوادههای شهدای مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که میتوان برای این شهدا تصور کرد. همسر شهید قربانی گذری کوتاه از زندگی همسرش برای رجانیوز داشته است:
زندگینامه
حاج علیمحمد قربانی 20 آبان 1346 در روستای بنوار ناظر از توابع شهرستان اندیمشک به دنیا آمد. خانواده او به دلیل اصلاحات ارضی و سخت شدن زندگی برای کشاورزان در سال 55 به شهرستان اندیمشک مهاجرت کردند.
مادر شهید میگوید: «سال 57 علیمحمد حدوداً یازده ساله بود. او را به حضور در مرکز شهر و راهپیمایی تشویق میکردم.»
دفاع مقدس
سال 58 به بسیج ملحق شد که فعالیت ایشان تا حدود سال 60 بیشتر در سطح شهر بود. ولی از سال 60 که در آستانه 15سالگی بود با اصرار فراوان به جبهه اعزام شد. ایشان سال 61 در عملیات بیتالمقدس که به آزادی و فتح خرمشهر انجامید. در واحد تخریب لشکر7 حضرت ولیعصر ارواحنافداه شرکت داشت و از ناحیه پای راست مجروح شد. در عملیاتهای رمضان، والفجر مقدماتی و مأموریتهای پدافندی لشکر در پاسگاه زید و بسیاری از عملیاتهای آفندی و پدافندی شرکت داشت.
حاجی عاشق پوشیدن لباس سپاه بود. تا جایی که برای رسیدن به این آرزو سن شناسنامهای خود را از سال 46 به 45 تغییر داد تا بتواند وارد سپاه شود. فروردین سال 63 حاجی لباس سبز سپاه را بر تن کرد. ورود حاجی به سپاه با تشکیل گردان رزمی عملیاتی رزمندگان اندیمشک به نام گردان حمزه سیدالشهدا مصادف شد.
در عملیات والفجر8 در دسته ویژه غواصی به عنوان نیروی اطلاعات عملیات و در عملیات کربلای4 بهعنوان معاون دسته ویژه غواص به استقبال خطر و جانبازی میرفت.
سال 63 حاجی در مأموریت پدافندی منطقه چزابه بود که پدرشان به رحمت خدا رفت و مسئولیت خانواده در سن 17 سالگی بر دوش او قرار گرفت. با این وجود حاجی فقط دو سه روز در کنار خانواده بود و مجدداً به جبهه برگشت. در آخرین عملیات آن زمان یعنی عملیات والفجر 10 و بیتالمقدس7 معاون گروهان الحدید و بعد از پذیرش قطعنامه جانشین فرمانده گروهان مستقل کماندویی تیپ3 لشکر7 شد و سپس فرماندهی آن را برعهده گرفت. حاجی کلاس سوم راهنمایی بود که به خاطر جنگ ترک تحصیل کرد. بعد از جنگ مجدد شروع به درس خواندن کرد و دیپلم گرفت.
دورههای آموزشی تخصصی و عالی سپاه را با موفقیت گذراند. ابتدا فرمانده گردان توپخانه و سپس مسئول پشتیبانی و خدمات کارکنان تیپ3 منصوب شد.
خدمت به معیشت خانوادههای سپاه و تأمین کالاهای ضروری زندگی آنان از خدمات ارزنده ایشان در این مسئولیت بود. در همین ایام بود که حمله خمپارهای گروهک تروریستی منافقین به پادگان کرخه و توطئه رسانههای بیگانه برای نا امن جلوه دادن خوزستان با درایت و سرعت عمل ایشان ناکام ماند.
هیأت فوتبال
حاجی ورزشکار بود و به تربیت فرهنگی ورزشی نسل جوان اهمیت میداد. به همین خاطر سال 75 ریاست هیأت فوتبال شهرستان اندیمشک را بر عهده گرفت و با راهاندازی مدرسه فوتبال یادآوران دوکوهه توانست جوانان و نوجوانان مستعد اندیمشکی را به فوتبال کشور معرفی کند.
برای اولین بار در سال 83 تیمهای اندیمشک ضمن قهرمانی در استان به مسابقات کشوری نیز راه یافتند. مدرسه فوتبال حاجی 5 سال پیاپی به عنوان مدرسه فوتبال نمونه کشوری انتخاب شد.
اخیراً نیز در رونمایی از پیراهن جدید تیم ملی فوتبال پیراهنی به نام حاجی به عنوان شهید مدافع حرم ورزشکار و فوتبالیست اختصاص دادند.
بانک انصار
با تشکیل صندوق انصارالمجاهدین در سپاه حاجی سال 80 به عنوان رئیس صندوق انصار در شهرستان دزفول انتخاب و از سال 85 تا 88 به عنوان رئیس شعبه مرکزی استان در اهواز مشغول به خدمت شد.
خدمات شبانه روزی و مدیریت کارآمد حاجی موجب شد دو سال به عنوان مدیر نمونه استانی انتخاب شود و شعبه ایشان جزء ده شعبه برتر کشور باشد. حاجی تا زمان بازنشستگی از سپاه در همین مسئولیت بودند.
زندگی مشترک
در مهرماه سال 66 با حاجی ازدواج کردم. ما هم روستایی بودیم. هر دو اهل روستای بنوارناظر؛ خانوادههایمان کامل از هم شناخت داشتند و برادرم نیز همرزم حاجی بود.
ازدواج ما کاملاً سنتی انجام شد. من و حاجی تا قبل از اینکه برای عقد به محضر برویم همدیگر را ندیده بودیم. مادر ایشان من را دیده و پسندیده بود.
شخصاً روحیات آرمانگرایانهای داشتم. چون از خانواده شهدا بودیم و من هم خواهر شهید بهتبع خیلی دوست داشتم همسرم نیز خارج از این مسیر نباشد و خداوند متعال این مرد بزرگ را نصیب من کرد.
البته حاجی هم همسری میخواست که مانع از جبهه رفتن او نباشد و خیلی راحت بتواند در مورد جنگ و جهاد با او حرف بزند.
حاصل ازدواج ما سه فرزند پسر است. حسین متولد 68، مجتبی 70 و محمد 74 است. اسم بچهها را خودش انتخاب میکرد. اوایل ازدواجمان به من گفت: «از خدا خواستهام فرزند اولم پسر باشد و نام حسین را بر او بگذارم.»
- ۹۶/۰۲/۰۱