مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

گفتگو با همسر شهید سید حسن حسینی (سید حکیم)2

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۵ ب.ظ

ایشان چند مرتبه مجروح شدند؟

بار اولی که رفتند، یک تیر به کتف راست ایشان خورد و از ناحیه سینه مجروح شدند. تا یک ماه گلوله داخل بدنشان بود. تقریبا کمی که بهتر شدند، به سوریه رفتند. یادم هست می‌گفتم: کمی صبر کنید. بگذارید حالتان بهتر شود؛ اما جواب می‌دادند: دیگر نمی‌توانم بچه‌هایم را تنها بگذارم. دل‌نگرانشان هستم. آن زمان، دستشان خیلی درد می‌کرد، اما باز هم رفتند. بار دوم هم از ناحیه پا زخمی شدند، اما این‌بار حتی برنگشتند. بچه‌ها به ایشان گفته‌بودند و ایشان در جواب می‌گفتند: به‌خاطر یک تیر چطور بروم؟ بچه‌هایی که در سوریه بودند برایم می‌گفتند: آقاسید تک‌تک رزمنده‌ها را بچه‌های خودشان می‌دانستند. بار دوم مجروحیتشان را اصلا خبر نداشتم و وقتی که برگشتند، بخیه‌هایشان خوب شده‌بود و اصلا چیزی به من نگفتند. دفعه سوم هم ترکش خوردند.

زمان مجروحیت هم از ایشان نخواستید کنارتان بمانند؟

یادم هست وقتی مجروح بودند، شب‌هایی بود که فکر می‌کردم صدای ناله‌شان را می‌شنوم. از خواب که بیدار می‌شدم، می‌دیدم بیدارند، اما چیزی نمی‌گفتند. می‌پرسیدم: سید من، درد داری؟ جواب می‌دادند: نه، اصلا! بی‌خواب شده‌ام. داروها نمی‌گذارند آدم درد داشته‌باشد! شاید کسی باور نکند که در این مدت یک نفر صدای دردی از سید 

نفهمید. 

سید یک انسان بی‌نظیر بود، یک انسان همه‌چیزتمام. شاید بعضی‌ها فکر کنند چون درحال‌حاضر سید به شهادت رسیده‌است چنین حرف‌هایی را می‌زنم، ولی دوستان شهید، خانواده و پدر و مادر ایشان این را تصدیق می‌کنند. همیشه لبخند داشت. حتی اگر از اتفاقی هم ناراحت می‌شد، ناراحتی‌اش را با زبان نرم در میان می‌گذاشت. بین رزمنده‌ها وقت شوخی شوخ بود، اما وقت نبردها جدی بود. دوستان سید تعریف می‌کنند سید در زمان عملیات بسیار محکم و جدی بود. دوستان سیدتعریف میکنند سید زمان عملیات بسیار محکم و جدی بوده است.

شغل شهید قبل از اینکه به سوریه بروند چه بود؟ 

سید بزرگوار در کنار شهید ابوحامد یکی از بنیان‌گذاران تیپ فاطمیون بودند و از همان اوایل، یعنی سه سال گذشته، به سوریه رفتند. شهید قبلا از اعضای سپاه محمد(ص) بودند که در جریان اشغال شوروی و طالبان، به مبارزه برخاستند و با آغاز حمله تکفیری‌ها به سوریه در سال۹۱، داوطلب حضور در سوریه جهت دفاع از حرم‌های مطهر شدند و با سردارانی مثل علیرضا توسلی، حسین فدایی، رضا بخشی و مصطفی صدرزاده، از دوستان و هم‌رزمان شهید سیدحکیم، به شهادت رسیدند، همراه بودند. 

ایشان به‌عنوان فرمانده تیپ ابوالفضل‌العباس(ع) از زبده‌ترین نیروهای اطلاعات عملیات و شناسایی بودند که پیش از شهادت، فرماندهی محور عملیاتی تدمر را برعهده‌داشتند .پسرخاله شهید هم در سوریه به شهادت رسیده‌بود. البته شغل ایشان قبل از اینکه به سوریه بروند مقنی بود و منبع درآمدمان همین بود و شهید بسیار فرد پرتلاشی بودند و به کسب روزی حلال اعتقاد داشتند.

وقتی به شما اطلاع دادند که می‌خواهند به سوریه بروند، نگران نشدید و مخالفت نکردید؟

من خیلی شهید را دوست داشتم. اولش مخالفت کردم، اما سید با صحبت‌هایشان برایم دلیل آوردند که باید حتما برای محافظت از مرقد حضرت زینب(س) بروند. البته سید شور و شوق عجیبی هم در همین راه داشتند و به مرور زمان، طوری شد که به حالشان غبطه می‌خوردم و دوست داشتم خودم هم یک مرد بودم تا پابه‌پای ایشان به سوریه می‌رفتم.

این علاقه چطور بود که شما را هم تحت تاثیر خودش قرار داد تا حدی که دوست داشتید با ایشان همراه می‌شدید؟

سید را همه می‌شناختند. علاقه عجیبی به ائمه(ع) و به‌خصوص حضرت زینب(س) داشتند. البته یک غیرت خاص هم داشتند که زبانزد خاص و عام بود. حرف شهادت همیشه ورد زبانشان بود و می‌گفتند: «بالاخره که می‌میریم. چه بهتر که انسان مرگ در راه خدا را انتخاب کند.» یادم می‌آید به جوان‌ترهای فامیل می‌گفتند: «آدم باید دعا کند که به شهادت برسد و به مرگ طبیعی نمیرد، چراکه مرگ حق است و گریزی از آن نیست، اما سعی کنید خودتان راه را مشخص کنید.»

خیلی برایم جالب است که اکثر همسران شهدای مدافع خیلی روحیه خوبی دارند. این روحیه در صحبت‌های شما هم کاملا دیده می‌شود.

 واکنشتان به شهادت ایشان چه بود؟

من روز دوشنبه بعد از نماز صبح،گوشی‌ام  را برداشتم و شبکه های اجتماعی را چک کردم. در برخی گروه‌های اینترنتی، تصاویر و صوت‌های سید را دیدم که در آن اعلام کرده‌بودند سید من به شهادت رسیده‌است. در واقع، از طریق اینترنت خبر شهادت ایشان را متوجه شدم. در آن لحظه، به‌شدت سخت بود و این مسئله برای من به‌عنوان یک همسر با وجود علاقه‌ای که بین ما حاکم بود واقعا سخت گذشت. نمی‌توانید تصور کنید که گوشی‌تان را چک کنید و یک‌باره عکس‌ها وتصاویر شهادت همسرتان را ببینید، ولی چون حضرت زینب(س) در واقعه عاشورا صبر پیشه کردند، ما نیز دربرابر این غم صبر پیشه کردیم. در واقع، منشا صبری که درحال‌حاضر دارم لطف خود حضرت زینب(س) است. نیروهای داعش بعد از به شهادت رساندن شهیدحکیم، در رسانه‌هایشان به هم تبریک گفتند. 

فکر می‌کنید چه ترسی از این بزرگوار داشتند که تا این حد به شهادت رساندن ایشان برایشان اهمیت داشت؟

آن‌ها خوش‌حالند، چون کسی را به شهادت رسانده‌اند که اصلی‌ترین دلهره و دغدغه تروریست‌ها بود، کسی که با هم‌رزمانش در فاطمیون که بازوهای پرتوان جبهه مقاومت بودند تمام رشته‌های تروریست‌ها را پنبه می‌کرد، ولی باید بدانند که این شادی تروریست‌ها ارزشی ندارد و بسیار در اشتباه هستند، چون سیدحکیم جوانانی در فاطمیون تربیت کرده‌است که هرکدام یک شیرمرد برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) می‌باشند. سید همیشه می‌گفت: «ما فاطمیون را به جایی خواهیم‌رساند که کمر آمریکا و اسرائیل را بشکند.»

کانال رسمی رسانه فاطمیون

 https://telegram.me/joinchat/A7DZlzw1ii8KPMCADVIq6w


  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">