گفتگو با همسر شهید مدافع حرم افشین ذورقی 1
حسرت دیدار فرزند سوم در راه دفاع از اسلام و قرآن
«شهید افشین ذورقیبحری» یکی از شهدای مدافع حرم گلستانی است که برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) در نبرد با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
این شهید گرانقدر که به ابومحسن معروف بود، متولد سال1361 و اصالتاً اهل سیستان و بلوچستان است که در روستای سیاهتلو گرگان در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.
وی که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حال خدمت بود در 23 اسفند ماه سال 1394 همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه (س) برای دفاع از حریم اهل بیت (علیهمالسلام) به صورت داوطلبانه به سوریه اعزام شد و پس از حضور 36 روزه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید ذورقیبحری طبق وصیتی که داشت در امامزادهعبدالله (ع) گرگان نزدیک مزار دوست و همرزم شهیدش «سید احسان حاجیحتملو» آرام گرفت.
وی دو فرزند به نامهای محسن و محمداحسان دارد و فرزند سومش نیز در اواخر شهریور ماه سال جاری به دنیا میآید.
شهید حاج افشین ذورقیبحری کسی است که آرمانهای مقدساش در دفاع از دین موجب شد تا در راه شیرین عاشقی و جهاد، حسرت دیدن فرزند سومش را به جان بخرد تا اکنون از دنیای باقی نظارهگر فرزندش باشد.
این افتخار نصیبمان شد تا بخشی از خاطرات و سیر شهادتش را از زبان همسر بزرگوارش «اشرف کشانی» جویا شویم که توجه شما را به آن جلب میکنیم.
کودکی
شهید افشین ذورقی در سال 1361 در خانوادهای مذهبی و پر جمعیت متولد شد؛ سه خواهر و سه برادر بودند که ایشان سه سال بیشتر نداشت که پدر خانواده به رحمت خدا میرود.
سرنوشت طوری رقم میخورد که خانواده از وجود پدر محروم شود تا از این پس بانویی زحمتکش برای شش فرزندش هم پدر باشد و هم مادر.
مادری به تمام معنا زحمتکش و فداکار که پس از فوت همسرش با کارگری و مشقت و با حمایت فرزند بزرگتر، فرزندانش را بزرگ کرد.
مادر ایشان نه تنها در مادری نمونه بودند بلکه در برخورد با عروس هم بسیار مهربان بودند آنچنان صمیمیت میان بنده و مادر شهید زیاد بود که موجب تعجب اطرافیان بود که ما عروس و مادرشوهر هستیم و یا مادر و دختر و به واسطه همین نمونهبودن و تربیت صحیح چنین مادری است که فرزندشان شهید ذورقیبحری به معراج میرود.
استفاده مفید از وقت و توجه فراوان به مطالعه
در رشته فناوری اطلاعات (IT) تحصیل کردند با اینکه مدام در حال مأموریت بودند و در کلاس حضور نداشتند اما شاگرد ممتاز دانشگاه بود.
علاوهبر تحصیل در رشته خود در رشتههای مختلف از رشتههای رزمی تا ماشینآلات کشاورزی همه را فرا گرفتند و گواهینامه داشتند.
به وقت اهمیت زیادی میدادند و از ثانیه ثانیه عمرشان استفاده مفید میکردند، به مطالعه کتاب اهتمام ویژهای داشتند حتی در همه مأموریتها کتاب به همراه داشتند.
دو خواستهای که کنار سفره عقد مطرح شد
از همان ابتدا که خطبه عقد خوانده شد وقتی با شهید ذورقی همصحبت شدیم سه مسأله را با من مطرح کردند.
ابتدا به خاطر اینکه به در خواست ازدواجشان پاسخ مثبت دادهام از من تشکر کردند و بعد دو درخواستی که از بنده داشتند را مطرح کردند.
اولین درخواست ایشان دعا برای شهادت بود، ایشان معتقد بودند شهادت بالاترین رتبه و مقامی است که خداوند به بندگان مخلص خود عطا میکند.
فکرمیکنم منظورش از دعا کردن برای شهادت این بود که به آن درجه از اخلاص و تقوا برسند که مزد آن اخلاص شهادت باشد.
درخواست دیگری که پس از عقد مطرح کردند مدارا کردن با مادرش بود. به من گفت: « اگر روزی مادرم ناراحت بود و در ناراحتی و عصبانیت حرفی به شما زد شما تندی و رفتاری که مقابله بهمثل باشد، نداشته باش اما ناراحتی، کدورت و تلافی رفتار مادرم را با من جبران کن.»
در واقع میخواست مرا متوجه این مسأله کند که چقدر احترام به مادر واجب است و همینطور به من بگوید که چقدر مادر برایش عزیز است.
در آن زمان هر دو خواستهاش را پذیرفتم به خصوص در مورد احترام به مادرش، به ایشان قول دادم که خیالت راحت باشد هیچ زمان چنین مسألهای ایجاد نمیشود، اصلا در شأن خودم نمیبینم که به مادرت جسارتی داشته باشم.
از همان لحظه کنار سفره عقد متوجه شدم که ایشان آدم این دنیا نیست یعنی از دلبستگیها و علاقههایشان راحت میشد متوجه شد که به این دنیا تعلق ندارد همان جا بود که بند دلم کنده شد.
- ۹۵/۰۵/۲۹