مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

گفتگو با همسر شهید مدافع حرم افشین ذورقی 2

جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۹ ب.ظ

 همیشه برای رفتن به مأموریت آماده بود

14 سال با شهید ذورقی زندگی کردم البته اگر همه شب‎ها و روزهایی که شهید کنار خانواده بود را کنار هم بگذاریم عمر مفید زندگی ما شاید به پنج سال برسد.

همیشه مأموریت بودند هر موقع هم دستور مأموریت بود آماده بودند فرقی هم نمی‎کرد شرق کشور باشد یا غرب؛ بارها پیش آمده بود که از مأموریت یک ماهه بر می‎گشتند برای 24 ساعت هم خانه نبودند و مجدد برای مأموریت دیگری تماس می‎گرفتند و ایشان با آمادگی کامل اطاعت می‎کردند.

من هم از اینکه پس از یک مأموریت طولانی به مأموریت دیگری می‎رفت برایم سخت بود که اینطور مواقع به من نگاه می‎کردند و فقط همین جمله را می‎گفتند «خانم، اسلام در خطر است» و من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم.

اخلاص و صداقت از ویژگی‎های شاخص ابومحسن

همیشه معتقدم که شهادت حقش بود، سرشار از اخلاص بود. اخلاص در نیت و عمل و صداقت در گفتار و رفتار از ویژگی‎های شاخص شهید ذورقی بود؛ طوری‎که هر قدمی که بر می‎داشت برای رضای خدا بود .

افرادی مانند شهید ذورقی کسانی هستند که در گمنامی تمام زندگی می‎کنند و همه کارهایشان مخفی و فقط برای خداست.

به من می‎گفتند« خانم، فقط خدا و شما که با من زندگی می‎کنید مرا می‎شناسید» از این رو از بس مخفیانه برای خداوند کار انجام دادند تا به آن درجه اعلا رسیدند که خداوند با مزد شهادت آنها را به دیگران نمایان می‎کند اینجاست که تازه پس از شهادت اطرافیان می‎گویند عجب فلانی شهید شد!

در همه این سالها آن چیزی که پایه‎های زندگی‎مان را محکم‎تر می‎کرد صداقتی بود که بین ما وجود داشت، هیچ مسأله‎ای به جزء صدقه‎های پنهانی بین من و شهید ذورقی مخفی نبود.

ایشان معتقد بودند صدقه پنهانی باید مخفی بماند و می‎گفت اگر خانمی نماز شب می‎خواند نباید همسرش متوجه شود و بالعکس و توجیه‎اش این بود که نماز شب یعنی همه خواب هستند و فقط بنده و خداوند با هم نجوا می‎کنند پس باید مخفیانه باشد.

سجده و آرزوی شهادت کار همیشگی پس از هر نماز

نمازشان بسیار با اخلاص بود و سجده پس از نماز و آرزوی شهادت در سجده کاری بود که هیچ وقت آن را ترک نکرد.

با آرامش خاص و عجیبی نماز می‎خواند و ذکرها را می‎گفت آنقدر نماز خواندنش زیبا بود که همیشه دوست داشتم به ایشان اقتدا کنم البته اگر متوجه کارم می‎شد بسیار ناراحت شده و می‎گفت من این لیاقت را در خودم نمی‎بینم که شما به من اقتدا کنید هر چقدر می‎گفتم من قبولت دارم باز هم مخالفت می‎کرد؛ به خاطر همین موقع نماز خواندنش جایی می‎نشستم و عبادتش را تماشا می‎کردم و غبطه می‎خوردم.

تلاوت قرآن در پنج‎شنبه شب‎ها را هیچ وقت ترک نکرد

یکی  از عادت‎های شهید ذورقی اهمیت به تلاوت قرآن به ویژه در شب‎های پنج‎شنبه بود فرقی نمی‎کرد این شب در محل کار، مأموریت و یا در منزل باشند.

به عنوان مثال اگر نیمه‎شب از مأموریت بر می‎گشتند وقتی می‎خواستم برایش شام یا چای ببرم می‎گفتند اول قرآنم را بیاورید. تا زمانی‎که یک سوره یا صفحه از قرآن را تلاوت نمی‎کرد امکان نداشت لب به غذا بزند چون معتقد بود شب‎های جمعه اموات منتظرند.

کمک در کار منزل

 کار کردن در منزل را عار نمی‎دانست حتی اگر خسته بود و یا تازه از محل کار بر می‎گشت در کارهای خانه کمک می‎کرد. همیشه طوری برنامه‎ریزی داشتم که با آمدنش کاری در منزل نباشد این مواقع وقتی می‎دیدند کاری نیست جاروبرقی را می‎آوردند و منزل را جارو می‎کردند.

برای مثال اگر از مأموریت یک ماهه بر می‎گشت اولین استکان چای یا لیوان آب را خودش می‎شست، وقتی می‎گفتم شما خسته هستی می‎گفتند من فقط به مأموریت رفتم در حالی‎که که شما در این مدت کارهای زیادی انجام داده‎ای از طرفی برای بچه‎ها هم پدر بودی و هم مادر.

طی این سالها که همسرم مأموریت‎های طولانی و فراوان داشت هیچ وقت اعتراض نمی‎کردم. خانم‎های همکاران همسرم می‎گفتند چرا برای مأموریت‎های طولانی آقای ذورقی اعتراض نمی‎کنید و یا مانع رفتن ایشان نمی‎شوید؟

من هم می‎گفتم چرا باید اعتراض کنم وقتی زمان ازدواج شرایط کاری ایشان را پذیرفتم. بعضا شاید برداشت دیگران این بود که مخالفت نکردنم با مأموریت‎هایش به خاطر این است که رابطه خوبی درمنزل نداریم اما واقعا اینطور نبود، همیشه اطمینان داشتم اگر ثوابی در کارش باشد من هم شریک هستم.

یقین داشتم که شهید می‎شود/ دوست نداشتم در ایران شهید شود

من یقین داشتم که روزی همسرم شهید می‎شود همیشه به ایشان می‎گفتم این قدر خوب نباش شهید می‎شوی داغ شما به دلم می‎ماند. می‎خندید و می‎گفت: « شهادت لیاقت می‎خواهد من که زبانم موجب آزار دیگران است کاری هم که برای خلق خدا انجام نمی‎دهم چطور می‎توانم شهید شوم» با اینکه آرزویش شهادت بود اما با تواضع چنین سخن می‎گفت.

در همه این سال‎ها به ویژه پنج سالی که سخن از مدافعان حرم شده بود برایش آرزوی شهادت می‎کردم اما دوست نداشتم در مرزهای ایران شهید شود و می‎گفتم همسرم آنقدر خالص است که مزد شهادتش باید طور دیگری باشد.

همه مأموریت‎هایی که در ایران می‎رفتند امنیت جانی نداشت ولی من همیشه می‎گفتم اینجا هم نباید شهید شوی ان‎شاءالله به سلامت بر می‎گردی. می‎گفت:« خانم، پس من کجا باید شهید شوم؟» می‎گفتم جایی که واقعا بتوانی مزد اخلاصت را بگیری.

ادامه دارد.


  • خادم اهل بیت (ع)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">