روایت همسر شهید مدافع حرم سیدحمید تقوى فر
شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۵ ب.ظ
شب قدر بود حاج حمید تازه از اداره خسته برگشته بود به خانه ... من و بچهها پای تلویزیون مشغول خواندن دعا بودیم. حاج حمید با اینکه خسته بود نیم ساعتی کنار ما نشست اما گفت خیلی خسته ام و بعد از تعویض لباس به رختخواب رفت. مدت زیادی نگذشته بود که دیدیم حاج حمید بیدار شد و آمد و کنار من و بچهها نشست ما تعجب کردیم و من گفتم حاج حمید مگر شما نخوابیده بودید. گفت چرا خوابیده بودم اما احساس کردم چند نفر آمدند بالای سرم و گفتند خواب دیگه کافیه ... و آنشب تا سحر کنار من و بچهها مشغول خواندن دعا شد.
شهید
شب قدر
- ۹۵/۰۴/۰۵