غروب شده و صدای اذان همه جا پیچیده است. باورم نمیشود، انگار عید شده است. صدای موزیک است که دوباره از هر زیرپله و بساطی شنیده میشود. بغض عن قریب خفهام میکند. میگویند اذان گفتند دیگر، عزا بس است.
دلم میخواست فریاد بکشم: آخر بچه شیعههای بامرام! همة روضه تازه از نیمه شب شروع میشود.
آخ کجایی حاج رضا فرزانه، کجایی محمدحسین محمدخانی، احمد اعطایی، علی امرایی... بیایید مثل هر سال، نیمه شب، تابوت به دوش بگیرد و روضة وا اماه بخوانید... یادتان هست هر سال؛ امشب را چه میکردید؟ کجایید؟ گوش کنید مولایمان دوباره بغض کرده سر در چاه فرو کرده نجوا میکند: أین عمار، أین میثم، أین حبیب... کجایید؟ ما را تنها و غریب گذاشتید و... رفتید که رفتید؟
آهای بچه شیعه های بامرام، یادتان رفت؟ آن روز که اشک شما و باران یکی شده بود؛ آن روز را میگویم که باران امان نمیداد؛ روز تشییع عمار را میگویم، محمدحسین محمدخانی... همین شما بودید... دلم گرم بود محلهمان خالی نمیماند.
آهای بچههای مرتضی علی! یادتان رفت؟ آن روز که احمد را آورده بودند؛ یکی چه با ذوق مداحیهای احمد را پخش کرد و احمد را با صدای خودش بدرقه کردید؟... بعد از اعطایی دلمان به بودن شما خوش بود...
آهای بچههای حیدری! یادتان رفت؟ وقتی از علی فقط یک دست برگشت... چه کردید شما؟ به یاد دم گرفتنهای علی، پای پیاده تشییعاش کردید... نبودن امرایی را با شما سر میکردیم...
آهای بچههای... انگار بزرگ شدهاید؟ یادتان رفته حاج رضا فرزانه را که هنوز برنگشته... یادتان رفت امسال جایش را در مسجد امام صادق پر کنید...
دلم گرفته، بغض عن قریب خفهام میکند. یکی بیاید و به داد دل حیدر برسد. یکی زیر شانههایش را بگیرد. یکی زینب را بغل کند، آهای یکی اشکهای حسنین را پاک کند... دارد نیمه شب میشود... أین عمار، أین میثم...
شیعه بدنیا آمدم،در مکتب حسین(ع) درس عزت و آزادگی را آموختم
بخاطر عشق حسین ترک وطن کردم و آوارگی را به جان خریدم و
امروز به لطف این عشق سعادت،مدافع حرم نصیبم گشت و شاید توفیق شهادت...
شادی روح شهدا صلوات
alamdar13@
توی یه خونه قدیمی ... کوچه پس کوچه های محله چهل اختران
شهر مقدس قم
یه روز خوب و شلوغ با یه عالمه مهمون
آبان 84
دوربین یاشیکا
انگاری همین دیروزا ...
قاب تصویری از سه مدافع حرم ...
اولی با لباس سفید به دیوار تکیه داده
شهید مدافع حرم سید محمد حسینی
دومین مدافع حرم هم که بهش تکیه داده و این روزا کنار خانواده هست تا قبل از شهادت مصطفی از مدافعین بود
سومین مدافع حرم ؛ که فکر میکرد خارج از قاب تصویر هست و سرک کشید
شهید سید مصطفی موسوی (مسلم)
اللهم عجل لولیک الفرج
روح الله واقعا حاجی (پدرشان) رو دوست داشت تو دانشکده همیشه درسها رو با بالاترین نمره پاس میکرد. برای همینم وقتی همه خواب بودن درس می خوند، تمرین می کرد و ... بهش گفتم آخه این همه تلاش برای چندتا نمره و... .
گفت بابام مریضه روحیه اش خوب نیست اگه من نفر اول بشم حاجی برای مراسم پایان دوره بیاد و متوجه بشه پسر حاج داود تو دوره نفر اول شده، خوشحال میشه بعد روحیه اش بهتره میشه ان شالله خوب میشه.
این همه زحمت برای بهتر شدن حال پدرش
لطفاً جهت سلامتی پدرشان حمد شفا قرائت کنید.
نقل از همدوره شهید
کانال سنگرشهدا
@sangarshohada
نحوه شهادت اصابت موشک کرنت
محل شهادت حمص
تاریخ شهادت ۱۴ محرم ۹۴
خصوصیت اخلاقی
به هیچ وجه نمازش ترک نمیشد و دائم الوضو بود و اگر پیشش میخواستی در مورد کسی حرف بزنی و غیبت کنی در اون محل نمی ماند و محل را ترک میکرد خدا بهش آبرو دادو همیشه به نماز اول وقت تاکید داشت و به قول خودش نمازش مخلفات زیادی دار، بچه خیلی پاکی بود و کار خیر زیاد انجام میداد،
روحش شاد و راهش پر رهرو باد...
@Shohadaye_Modafe_Haram
شاید این آخرین نوشته ام باشد...تا یار که را خواهدو میلش به که باشد...
اگر من رفتم التماس میکنم از دوستانم تو مجالس آقا اباعبدالله مرا فراموش نکنید و به یادم باشید منم یاد کنید
شمارا به حضرت زهرا قسمتون میدم فراموشم نکنید تو هییت دلم روضه میخواهد.
یا ابوالفضل من رو سیاه رو قبول کن قبول کن شهیدم کن...
تاریخ نوشته در تاریخ ۹۴/۱۱/۱۱ ساعت ۱۹
شب عملیات آزاد سازی نبل و الزهرا
شهید مدافع حرم سعید علیزاده
@Shohadaye_Modafe_Haram
متولد ١٣۶٧ ساکن کرج دانشجوی علوم سیاسی و یک نازدانه یک ساله ای دارن از طریق بسیج در تاریخ ٩۴/١٠/۵به سوریه اعزام شدو در تاریخ ٩۴/١٠/٢١به درجه رفیع شهادت ارزوی همیشگیش نایل شد محل شهادت حلب خان طومان پیکر مطهرش هنوز به وطن بازنگشته.... و دخترش کوچکش همچنان منتظر هست...
خصوصیت اخلاقی شهید
نماز خوندن رو خیلی دوست داشت ، نماز رو اول وقت میخواندند به حلال و حرام بودن مالش خیلی اهمیت میداند ، به پدر و مادر پدربزرگ و مادر بزرگ احترام خاصی قائل بودند و روی حرف بزرگترا حرف نمیزدند حتی اگه نادرست بود با رفتار و شوخی متوجهشون میکرد
بسیار صله رحم میکرد و وظیفه خودش میدونست ، بسایار شوخ طبع و با گذشت بودند.
فرازی از وصیت نامه شهید
"عاجزانه از همه شما تمنا دارم پاسدار حرمت خون شهیدان باشید و تنها راه حفظ حرمت آن پشتیبانی بی قید شرط و بدون چون و چرا از ولایت فقیه و رهبری فرزانه انقلاب است"
کانال شهید @shahidModafe
بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــــرم
@Shohadaye_Modafe_Haram
صبح 28 مرداد 92 محسن برای دیده بانی جلو رفته بود. نیروهای خودی متوجه تحرکات دشمن شدند. محسن پشت بیسیم گفت "دارند دورمان میزنند شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید". حالا توپخانه خودی دور تا دور تپه را میزد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن میخواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم گفت: "دوربینم را زدند، جایم بد است". قرار شد جایش را عوض کند تا بتوانند اجرای آتش کنند. کنار خاکریز بود که با اصابت ترکش خمپاره از ناحیه پا مجروح شد. در آن شرایط که خیلی ها دنبال جان پناه میگردند محسن باز به دنبال انجام وظیفه اش بود، به هوای پانسمان پایش لنگان لنگان به سنگر بهداری رفت ولی وقتی وضعیت دیگر مجروحان را دید به مسئول بهداری گفت "من خوبم به دیگران برس" و برگشت
حالا تانکهای زرهی خودی هم به منطقه رسیده بودند و میخواستند تک دشمن را جواب دهند. محسن که دوربینش را زده بودند کنار یکی از تانک ها جلو میرفت تا دیدبانی کند. مسئول آتش بار بی سیم زد، محسن جواب داد "دارند ما را میزنند... من کنار تانک هستم". داشت گرای محل خودش را میداد که در این حین تیربار روی تانکی که محسن کنار آن قرار داشت مورد اصابت قرار گرفت. محسن در بی سیم گفت:" دارند ما را میزنند ... زدنمون ... یا حسین ..." و دیگر صدای محسن شنیده نشد. حالا محسن است و کارنامه ای سبز و مهر سرخ قبولی در امتحان بزرگی که به مادرش گفته بود.
کانال شهید @shahidmohsenheydari
بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــــرم
@Shohadaye_Modafe_Haram
بسم رب الشهدا...
تو سوریه که بودیم چند باری دیدمش، خیلی روحیه خوب و پرنشاطی داشت، یبار دیدم که تو حرم حضرت رقیه به زائرا چایی می ریزه رفتم کنارش، هم صحبت شدیم، گفت فلانی من تا شهید نشم برنمیگردم.
راوی همرزم شهید حامد جوانی
کانال حامد فدایی زینب
@alamdar13