شهید سید رضا حسینی(فاطمیون)
جوان هیجده ساله که عشق حرم حضرت زینب س ایشان را در ردیف مدافعان حرم قرار داد و مدال شهادت نصیبش کرد.
تاریخ پرواز 1393/7/6 دمشق دخانیه
مزارش در گلزارشهدای حسین رضای ورامین می باشد.
@sh_fatemi
جوان هیجده ساله که عشق حرم حضرت زینب س ایشان را در ردیف مدافعان حرم قرار داد و مدال شهادت نصیبش کرد.
تاریخ پرواز 1393/7/6 دمشق دخانیه
مزارش در گلزارشهدای حسین رضای ورامین می باشد.
@sh_fatemi
من می خواهم در آینده شهیــد بشوم. برای این که...."
معلم که خنــــده اش گرفته بود ، پریـــد وسط حرف محمد مهدی و گفت : "
ببین محمد مهدی جان ! موضوع انشا این بود که در آینده می خواهید چه کاره
بشید. باید درمورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی.
مثلاَ ، پدر خودت چه کاره س......."
آقا اجازه! شهیــد شده..
شهادت ۹۴/۱۰/۲۱
شهید بی پیکر
شهید جاویدالاثر
شهید مهدی حیدری
کانال شهید @mahdi_heydarie
@Shohadaye_Modafe_Haram
شهادتت مبارک باشد
نمی دانم لایق بودم که چشم در چشمانم وصیت کردی و برای آخرین بار فرزندانت را به من سپردی وگفتی فاطمه را با حجاب زینب گونه ومحمد را با غیرت علی وارانه بزرگ کنم
نمی دانم حکمت این کار را در چه میدیدی که این بار هم جدا از دوستانت باید مزاری در قطعه ای از دیارت در دره مرابیک برایت فراهم می کردیم آری تومیدانستی در بین مردمی بزرگ شده بودی که در چند سال دفاع از ناموس وشرافت و اسلام ناب محمدی 73شهید تقدیم این انقلاب کرده اند مردمی ولایت مدار و عاشق شهادت،
دوستانت وقتی خبر شهادتت را شنیدن همه اشک فراق در چشمانشان حلقه بست چرا که تو با لبخندت دل هر انسان آزاده ای را سوزاندی وگفتی من ثابت کردم اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ 👈تو اجر اشک هایت را گرفتی و توحیدی شدی وبرای این کار حتی از عزیز ترین هایت فاطمه زهرا ومحمد مهدی گذشتی نه به این خاطر که تو وابسته نبودی ، نه تو عاشق عزیزانت بودی و عاشق برای معشوقش به هر آب آتشی میزند که او در راحتی و آرامش باشد ولحظه ای ترس نداشته باشد پس تو رفتی اما افتخاری بر پیشانی عزیزانت شدی که فردای قیامت همه با عزت در پیشگاه حق تعالی سربلند کنیم وبگوییم هر کدام از ما تکلیفی به دوش داشتیم ،لحظه ای که یزیدیان زمان در پی تکرار عاشورا و جسارتی دگر به خیمه بی بی زینب بودند ما با تمام توان و هستی مان ایستادیم وگوش به فرمان حسین زمانمان و نائب بر حق ولیعصر(عج) سید علی گوش به فرمان شدیم و اجازه تکرار عاشورا راندادیم.
قلم به دست گرفتم که تا سحر مانده...
من و نگاه تو وذوق های درمانده...
صدای خنده ی تو توی قاب عکست هست....
جلوی قاب شما چشم های تر مانده...
کانال شهید
@shfan
@Shohadaye_Modafe_Haram
اینبار برای رفتن بی تاب بود. تازه برگشته بود، اما رفته بود رو انداخته بود که دوباره برود. مطیع بود. وقتی گفته بودند نه نمیشود، سرش را انداخته بود پایین و رفته بود. اما چند روز بعد دوباره اصرار کرده بود که برود. چهار روزی فرستاده بودندش دنبال کاری که از سوریه رفتن منصرف بشود. کار چهار روز را در سه روز تمام کرده بود و آمده بود گفته بود که حالا میخواهد برود. بالاخره حرفش را به کرسی نشانده بود… شب رفتنش، مثل دفعههای قبل زنگ زد گفت که دارد میرود. لحن آرامش هنوز توی گوشم هست. توی دلم خالی شد از اینکه گفت دارد میرود. این دو سه بار اخیری که رفت، لحنش موقع خداحافظی بوی رفتن میداد. بغضم گرفت. گفتم: کی بر میگردی؟ بر خلاف همیشه که میگفت کی میآید، گفت: معلوم نیست. مثل همیشه گفتم خدا حافظ است ان شاء الله. همیشه موقع رفتنش زنگ که میزد حداقل یک ربعی حرف میزدیم اما ایندفعه مکالمهمان خیلی کوتاه بود؛ یک دقیقه یا کمتر شاید. حتی نگذاشت مثل همیشه بگویم رفتی آنطرف، اس ام اس بده! تلفن را که قطع کرد، بلافاصله پیغام زدم: «اس ام اس بده گاهگاهی!» یک کلمه نوشت: «حتما.» ولی رفت که رفت…
به قلم برادر شهید بیضایی
بانک اطلاعات شهدای مدافع حـــــــرم
@Shohadaye_Modafe_Haram
گریه هایم همه ازعشق حکایت دارد
یعنی این دل به چشمان توعادت دارد
ای تومحبوب ترین حادثه ی زندگیم
بی تواین دل به یک مرده شباهت دارد
ازتوممنونم که هستی..همه هستی من
به من وبودن توشهرحسادت دارد
شعرگفتم همه ی شهر بفهمند این را
آری این شهیدبه من ابزارمحبت دارد
قافیه قافیه ازعشق توگفتن خوب است
ای شهیداین غزل هم به نگاه توارادت دارد.
کانال شهید مدافع حرم حاج هادی شجاع
@hadishoja
«حاج علی احمد فیاض» با نام جهادی «حاج علاء» و معروف به «حاج علی بوسنی»، از فرماندهان بزرگ «حزب الله لبنان» پس از 25 سال جهاد در سرزمین های اسلامی، به تاریخ 6 اسفند 1394 شمسی در «سوریه» خلعت شهادت پوشید.
«حاج علاء» از اولین جوانان شیعهی «لبنان» بود که به جنبش تازه تاسیس «حزب الله» پیوست و در کارنامه جهادی خود، سابقه نبرد در «بوسنی و هرزگوین»، «لبنان»، «عراق» و «سوریه» را داشت. او سرانجام، پس از ربع قرن جهاد و مقاومت، در جبههی جهاد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام ناب محمدی» در «سوریه»؛ در راه دفاع از حرمِ بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) بال در بال ملائک گشود
نمایی که پیش رو دارید، خودنگارهای است که «حاج علاء» با تلفن همراه خود به ثبت رسانده است. در این تصویر، خودروی زرهی «هامر» که توسط رزمنده گان حزب الله منهدم شده است دیده می شود.
منبع: سایت جام نیوز
صحبت های همسر بزرگوار شهید در حاشیه این دیدار:
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﺭﻓﺖ، ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﻋﺠﯿﺐ ﻭ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﺍﺷﺖ.
ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﺍﺷﮏ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻡ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﻣﺎﺩﺭﺵ، ﻭﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺷﮏ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺩﯾﺪﻡ.
ﻣﯿﺜﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ، ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻭ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺮﺯﻣﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﺤﺴﻦ ﮐﻤﺎﻟﯽ ﺍﺛﺮ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺑﺮ ﻭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺖ.
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺪﻭﺍﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺮﺯﻣﺎﻧﺶ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﺼﻮﺭﺍﺗﻢ ﺑﻮﺩ. ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺪﻭﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﻣﯽﮔﻔﺖ که ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻋﻠﯽﺭﻏﻢ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩﺍﻡ.
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﺑﺎﻭﺭ ﺍﯾﻦ ﻗﻀﯿﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺍﺷﺘﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﺬﺭﺩ.
ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ، ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﺜﻢ ﻣﺪﻭﺍﺭﯼ ﭘﺪﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﺘﯿﺪ ﻭ ﻋﻼﻗﻪ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﺶ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺯﯾﺴﺖ ﺑﻮﺩ؛ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺷﻬﯿﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﮐﻤﺒﻮﺩﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ.
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺳﺨﻨﺎﻧﺶ ﻣﯽﺍﻓﺘﻢ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻭ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ، ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﻭﯼ ﺳﺨﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺮﺧﯽ ﺑﺎﻭﺭ ﭘﺬﯾﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ، خرﺝ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻢ ﺑﺎ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺪﻭﺍﺭﯼ ۲۰۰ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺷﺪ.
@kamali_modvari
گشته ام سرباز مولا در سپاه زینبم
عاشق یک گوشه چشمی ازنگاه زینبم
شعبه ای او از بسیجش افتتاح کرده و من
عضو فعال بسیج پایگاه زینبم....
@Beyzai_ChanneL
قبل ازدواج... هر خواستگاری که میومد... به دلم نمینشست...! اعتقاد و ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود...
دلم میخواست ایمانش واقعی باشه نه به ظاهر و حرف.... میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله...
شنیده بودم چله زیارت عاشورا خیلی حاجت میده... این چله رو "آیتالله حقشناس" توصیه کرده بودن... با چهل لعن و چهل سلام...!
کار سختی بود اما به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود... ارزششو داشت واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم...
۴۰ روز به نیت همسر معتقد و با ایمان...
۴،۳روز بعد اتمام چله… خواب شهیدی رو دیدم... چهره ش یادم نیست ولی یادمه... لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود...
دیدم مردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان... ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار... یه تسبیح سبز رنگ داد دستم و گفت:
"حاجت روا شدی..." به فاصله چند روز بعد اون خواب... امین اومد خواستگاریم...
از اولین سفر سوریه که برگشت گفت: زهرا جان… واست یه هدیه مخصوص آوردم..."
یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت:زهرا…...این یه تسبیح مخصوصه... به همه جا تبرک شده و... با حس خاصی واست آوردمش...
این تسبیحو به هیچکس نده..."
تسبیحو بوسیدم و گفتم"خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره..." بعد شهادتش… خوابم برام مرور شد...
تسبیحم سبز بود که یه شهید بهم داده بود...
همسر شهید امین کریمی چنبلو
سردارشهید حسنعلی شمس آبادی اولین شهید مدافع حرم شهرستان جوین
شهید حسنعلی شمس آبادی که یک روز پس از بازنشستگی به سوریه رفته بود، ده روز بعد به درجه رفیع شهادت نائل آمد و هدیه بازنشستگی خود را از دستان حضرت زینب(س) دریافت کرد.
به گزارش آل نور ، سردارشهید حسنعلی شمس آبادی در سال ۱۳۴۷ در محله شمس آباد از توابع شهر نقاب ( شهرستان جوین) در خانواده مذهبی به دنیا آمد.
وی از رزمندگانی بود یک روز پس از بازنشستگی خود در لباس مقدس پاسداری ، به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت .
این سردار شهید در تاریخ ۱۷ اسفند ۹۴ در مبارزه با تروریستهای تکفیری داعش در شهر حلب ، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
از این شهید گرانقدر دو فرزند پسر و یک فرزند دختر به یادگار مانده است.
شهید حسنعلی شمس آبادی نخستین شهید مدافع حرم شهرستان جوین است.
https://telegram.me/alenoorkhabar