شهید سید احمد حسینی فاطمیون
شهید سید احمد حسینی
چند سال با طالبان در افغانستان جنگید
اما در سوریه دعوت حق را لبیک گفت
و جامه ای شهادت برتن کرد
تاریخ شهادت 16 آذر 1393
مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه 50
@sh_fatemi
شهید سید احمد حسینی
چند سال با طالبان در افغانستان جنگید
اما در سوریه دعوت حق را لبیک گفت
و جامه ای شهادت برتن کرد
تاریخ شهادت 16 آذر 1393
مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه 50
@sh_fatemi
گفتم حاجی اگر امکان داره ماروبفرست یادمان خادم باشیم تواردوگاه زیاد حال معنوی نداره ...
گفت :اگر میخواهید برای شهدا کارکنید باید اردوگاه باشید ...
باید طرز تفکرت خدمت به خدا واهل بیت و شهدا باشد وباید نفسانیتت را زیر پا بگذارید ..
شهید محمد بلباسی
استاد پناهیان میگفتند :
بالاترین کاری که شهید برای ما میکند این است که مارا به فکر فرو میبرد ...فکر ،فکر،فکر
کانال روایت فتح
@ravaayatefath
تشییع اولین شهید مدافع حرم بندرانزلی
شهید عزیز مدافع حرم جواد دوربین
مراسم تشیع پیڪر شہداے«فاطمیوڹ»
تاریخ:1395/02/20
ڪاناڸ رسمے«شــهداے فاطمیوڹ»
telegram.me/joinchat/BiR4FjzRqhg2VN5QCqs4jg
همسر شهید افغانستانی مدافع حرم گفت: رزمندگان فاطمیون با اینکه دور از سرزمین اجدادیشان در عالم هجرت هستند اما در زمانی که زنان و کودکان سوری صدای وامسلمانا سر دادند بدون اینکه به فاصلهها و مساحتها بنگرند با شعار آرمان اسلام مرز ندارد، به ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) لبیک گفتند
به گزارش صبح توس به نقل از مشهد پیام، ام البنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی معروف به ابوحامد موسس و فرمانده لشکر فاطمیون صبح امروز در مراسم گرامیداشت شهدای مدافع حرم که در محل دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد، با تبریک حلول ماه شعبان به پیشگاه امام زمان (عج) و نائب برحقش گفت: یاد شهدا را از صدر اسلام تاکنون به خصوص شهدای حماسهآفرین فاطمیون که به نام مادرمان مزین است و همچنین امام شهدا، خمینی بتشکن که هرچه داریم به برکت قیام و انقلاب ایشان است، گرامی میداریم
همسر شهید افغانستانی مدافع حرم افزود: مجاهدان انقلابی و ولایی افغانستان بارها و بارها در پی فرصتی بودند تا در رکاب امام زمانشان (عج) رزم کنند، رزمی که در حال حاضر در جبهه مقاومت اسلامی پا به عرصه حضور گذاشت
حسینی تصریح کرد: رزمندگان فاطمیون با اینکه دور از سرزمین اجدادیشان در عالم هجرت هستند اما در زمانی که زنان و کودکان سوری صدای وامسلمانا سر دادند بدون اینکه به فاصلهها و مساحتها بنگرند با شعار آرمان اسلام مرز ندارد، به ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین (ع) لبیک گفتند و عزم خود را جزم کردند تا هیچ کافری جرات نکند به حریم آلالله هتک حرمت کند و بارها و بارها میگفتند مگر ما زنده نباشیم که ملعونان جسارت کنند و آجری از حرم کج شود.
همسر فرمانده شهید لشکر فاطمیون تاکید کرد: امروز به برکت دعاها و عنایات بی بی زینب (س) رزمندگان جبهه فاطمیون، گل سرسبد میدان جهاد هستند.
همسر شهید ابوحامد خاطرنشان کرد: امروز تجدید پیمان میکنیم که ای شهیدان راه حق، ما رهروان راه شهدا عهد میبندیم که خونتان پایمال نخواهد شد و تا روزی که جان در بدن داریم برای اسلام و حقانیت و آرمانهای شهدا، همچون شهدا جانانه پای کار هستیم و فریاد میزنیم کلنا عباسک یا زینب
وی با دعای سلامتی و پیروزی برای رزمندگان در منطقه خان طومان، گفت: از خداوند متعال، سلامتی و فرج امام زمان (عج)، طول عمر با برکت مقام معظم رهبری و سردار دلیر اسلام حاج قاسم سلیمانی را خواستاریم.
ڪاناڸ رسمے«شــهداے فاطمیوڹ»
telegram.me/joinchat/BiR4FjzRqhg2VN5QCqs4jg
پیکر شهید مدافع حرم "محمدهادی ذوالفقاری" بنا به وصیتش در وادی السلام نجف به خاک سپرده شد و به دلیل علاقهای که به شهید "ابراهیم هادی" داشت، مزار یادبودی نیز در مزار یادبود شهید هادی در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) نصب شد.
"خدایا کمکم کن تنها امیدم تویی خدا خوشا به حال شهدا .
هروقت خاطره شهدا یا بعضی وقتها که تلویزیون تصاویر شهدا و خاطره یا وصیت نامه آنها را پخش می کند حالم یک مقدار تغییر میکند به حال آنها ، به عمل آنها ، به وقت شناسی آنها ، به عبادت و.... آنها غبطه میخورم.
دوست دارم مثل شهدا باشم با اخلاق، ایمان، محبت ،کیس، شجاعت، مردانگی اما کو همت کجاست همت من و شهید همت که واقعا نامش برازنده اوست.
(کجایند مردان بی ادعا )؟؟؟
خدایا میدانم که کم کاری از من است. خدایا میدانم که من بی توجهم.
خدایا میدانم که من بی همتم
خدایا میدانم که من قلب امام زمانم را رنجانده ام.
اما خود میگویی که به سمت من بازآیید.
آمده ام خدا! کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم.
به من هم مثل شهدا شیوه گذراندن این دیار فانی و محل گذر را بیاموز ، به من هم معرفت امام زمانم را عنایت فرما ، به من هم معرفت اهل بیت را بده.
خدایا کمکم کن که تمام وجودم و اعضای بدنم و اعمالم برای تو و رضای تو باشد.
خدایا به من شیوه نزدیک شدن به بارگاه خودت و گنجینه معرفت اهل بیت را بیاموز تا بتوانم هم به دیگران کمک کنم و هم خودم را نجات دهم و به نردبان شهادت دست یابم.
خدایا عاقبت ما را با شهادت ختم به خیر بگردان.
کانال شهیدرسول خلیلی @rasoulkhalili
بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم
@Shohadaye_Modafe_Haram
بازگشت به سوریه
من میرنجم وقتی عدهای بدون درک میگویند که افغانستانیها برای پول به سوریه میروند. همسر من با اینکه ایرانی بود ولی با نام افغانستانی به سوریه رفت چراکه هدف او فقط دفاع از حرم بود. وقتی تنهایی و بی کسی حرم حضرت زینب(س) را دید خیلی دلش گرفت و عازم سوریه شد.
محمدعلی خیلی شاد و شوخ طبع بود. یک بار در تماس تلفنی گفت که بعد از سه ماه برمیگردد اما 4 ماه شد و نیامد. گفتم پس چرا نمیآیی؟ گفت: بچهها نمیگذارند، میگویند تو همینجا و با خندهها و شوخطبعیهایت به ما روحیه بده.
محمدعلی گاهی وقتها از وضعیت آنجا برای من میگفت. او میگفت: تروریستها کودکان را گول میزنند تا در بین نیروهای مقاومت عملیات انتحاری انجام دهند. آنان به زنهای حامله هم رحم نمیکنند و به عنوان نیروی انتحاری از آنان استفاده میکنند. میگفت باید قدر آرامشی را که در ایران داریم را بدانیم.
پس از بازگشت از اولین سفر، آماده رفتن مجدد به سوریه شد. بعد از یک ماه ساکش را بست. یک پشه بند برای خودش خرید چون میگفت پشههای آنجا خیلی اذیت میکنند. برای اینکه این بار هم مانعش نشوم ساکش را پیش دوستش گذاشته بود. ملافه بزرگ سفید رنگی هم خریده بود و میگفت میخواهم وقت خواب پهن کنم که جایم تمیز باشد. محمدعلی به تمیزی محیط در بدترین شرایط هم اهمیت میداد.
روزهای آخر از من خواست موهایش را کوتاه کنم با اینکه تازه اصلاح کرده بود ولی گفت بیا کمی موهایم را مرتب کن چون آنجا آرایشگاهی نیست و معلوم هم نیست که کی برگردم.
همان روزها دخترم مریضی سختی گرفت. صبح قرار بود برود و من هم میخواستم دخترم را بیمارستان ببرم. هنوز خواب بود که آرام بچهها را بلند کردم و حاضر شدیم تا به بیمارستان برویم. میخواستم بیدار نشود تا خواب بماند و نرود اما وقتی از بیمارستان برگشتم دیدم نیست.
خندههایش را فراموش نمیکنم
مگر میشود لبخندهایش را به خاطر پول از دست بدهم، لحظات خوشش را به خاطر پول از دست بدهم، مگر میشود نوازشش روی سر بچهها را به خاطر پول از دست بدهم. تنها آرزویش این بود که پسرش را ببرد استخر، مگر میشود اینها به خاطر پول فدا شوند.
هر وقت میرفت بازار اگر خوراکی میخرید توی پلاستیک مشکی میگذاشت که نکند کسی ببیند و دلش خواسته باشد. به دخترم میگفت میخواهی میوه بخوری در خانه بخور شاید کسی در مدرسه میوه نداشته باشد. از من میخواست به دخترم حرفی نزنم که ناراحت بشود. حتی خودش در خانه ظرف میشست تا بچهها کار نکنند. پسرش را روی شانهاش میگذاشت و میگفت میخواهم از بالا همه چیز را ببیند.
هرچه داشت برای همه بود، به پول و مادیات اهمیت نمیداد. ظاهر و باطنش یکی بود. مقید بود که حق الناسی به گردن نداشته باشد. میگفت خدا از همه چیز میگذرد الا حق الناس، به فرزندانش هم سفارش میکرد حق الناس از کسی به گردن نداشته باشند.
دوست داشت اسم دخترمان زینب باشد
ارتباطش با بچهها خیلی خوب بود. با بچههای دیگران هم همینطور بود. در خانه با بچهها بازی میکرد. بار اولی که از سوریه برگشت دست به گردن دخترم انداخته بود و جلو جلو راه میرفتند. توی خیابان دخترم را میبوسید و میگفت: عاشقتم بابا جان.
اسم دخترم را خودم انتخاب کردم. همه تصمیمات زندگی را به من محول میکرد. اسم دخترمان را نگار گذاشتم ولی خودش اسم زینب(س) را دوست داشت پسرم را هم نذر کردم و به امام رضا گفتم اگر پسر شد محمدجواد میگذارم.
دخترم هنوز شهادت پدرش را باور نکرده است. میگوید اشتباه شده بابای من خلی زرنگه؛ واقعا هم خیلی تند و فرز بود. میگه بابای من برمیگردد. پسرم میگوید بابا چرا از مهمانی خدا برنمیگردد و هر دو هنوز در انتظار بازگشت پدرشان هستند.
سایت جام نیوز
اس
به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز به نقل از دفاع پرس، فاطمه سادات کیایی؛ "اعظم خداپور" همسر شهید مدافع حرم محمدعلی خادمی است که در اولین روز از ماه محرم سال 94 در عملیاتی در سوریه به شهادت رسید. اهل مشهد است و 36 سال سن دارد، 20 ساله بود که با محمدعلی ازدواج کرد. نگار 14 ساله و محمد جواد 6 ساله حاصل زندگی آنها هستند. اعظم بعد از شهادتِ چشم و چراغ خانهاش برای بچهها هم پدری میکند و هم مادری.
اعظم خداپور از ابتدای آشنایی و ماجرای ازدواجش با شهید خادمی اینطور روایت میکند: عمهای ناتنی دارم که خالهی محمدعلی نیز است. آن روزها محمدعلی سرباز بود و من را در رفت و آمد به خانه عمهام دیده بود و خانوادهاش به شوخی مساله ازدواج را مطرح کرده بودند اما حرف جدی زده نشده بود. هفته آخر سربازی به خانه برگشته بود و گفته بود باید برایم به خواستگاری بروید و تا خواستگاری نروید من دنبال گرفتن کارت پایان خدمت نمیروم.
گفته بودند شما سربازی را تمام کن بعد ما به خواستگاری میرویم. اما او گفته بود نه اول بروید خواستگاری بعد من سربازی را تمام میکنم. خانوادهاش به خانه ما آمدند و چون جوان خوبی بود و از او شناخت داشتیم، خانواده قبول کردند. مجلس عقد را برگزار کردیم و او رفت خدمتش را به پایان رساند. در ادامه ماحصل گفتوگوی ما با این همسر شهید مدافع حرم را میخوانید:
محمدعلی بسیار خجالتی و البته شاد و خوش اخلاق بود. به یاد دارم در دوران نوجوانی که یکبار ایشان را خانه عمهام دیده بودم به خاطر همین خجالتی بودن سر به سرش گذاشتم ولی او چیزی نگفت. خانه آقای خادمی دیوار به دیوار خانه عمهام بود. وقتی میفهمید آمدهام از روی پشت بام به خانه خالهاش میآمد. یعنی حتی نمیخواست خانه را دور بزند. ما که در خانه حرف میزدیم ایشان از پشت پنجره حرفهای ما را گوش میداد. خود و خانوادهاش بسیار با ایمانی بودند، همینها باعث شد که همان شب اول خواستگاری به او جواب مثبت بدهیم.
با نام افغانستانی عازم سوریه شد
سال 93 برای اولین بار حرف سوریه پیش آمد. از رفتن دوستانش میگفت اما صحبتی از رفتن خودش نبود. تنها گفته بود من هم دوست دارم بروم. بعد از رفتن پسر خواهرش عزم رفتن کرد. پیش از آن پسر خواهرش که پدرش عراقی بود برای محمدعلی از وضعیت سوریه و جبهه مقاومت گفته بود. دیگر شوهرم طاقت نیاورد و گفت من هم باید برای دفاع از حرم به سوریه بروم.
گفتم: محمدعلی اگر حضرت زینب(س) طلبیده باشد که میروی اگر نه که هرچقدرم تلاش کنی نمیشود. با پسر خواهرش هماهنگ کرد و با اسم افغانستانی برای اعزام ثبت نام کرد. برای اینکه شک نکنند ایرانی است گفته بود هیچ مدرکی با خودم از افغانستان نیاوردهام، زن و بچه هم ندارم. چون اگر واقعیت را میگفت ممکن بود مدارک را بخواهند. پسرخواهرش ضامنش شد تا اینکه توانست ثبت نام کند. روی لهجهاش نیز خیلی کار کرد و سعی میکرد تا جایی که امکان دارد صحبت نکند تا کسی مشکوک نشود.
راستش ابتدا راضی نبودم چون خیلی از فضای آنجا با توجه به چیزهایی که شنیده بودم، ترس داشتم. گفتم محمدجان نرو اما او میگفت: هرچه خواست خداست همان میشود حداقل یک بار باید بروم. تو هم راضی باش. من هم راضی شدم و او رفت.
بار اولی که رفت 4 ماه در جبهه بود و سپس برگشت. اینبار که خواست برود مانعش شدم، اما او اشک ریخت که همسرم آنجا حرم در خطر است و حرامیها به مسلمانان و شیعیان حمله میکنند و باید بروم. همسرم اهل حرم تنهایند باید بروم.
تصاویر برخی شهدای مازندران..شهرک خان طومان حلب
کانال روایت فتح
اسامی شهـدا خان طومان (تایید شده تا به این لحظه ...)
١- شهـید محمود رادمهر
٢- شهـید سیدجواد اسدی
٣- شهـید رحیم کابلی
٤- شهـید محمد بلباسی
٥- شهـید حسین مشتاقی
٦- شهـید علی عابدینی
٧- شهـید علیرضا بریری
٨- شهـید سیدرضا طاهر
٩- شهـید رضا حاجی زاده
١٠- شهـید بهمن قنبری
١١- شهـید علی جمشیدی
١٢- شهـید حسن رجایی فر
بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــــرم
https://telegram.me/joinchat/BdZTPjviYcoxtTeCDfbqPQ
خان طومان چیست؟
خان طومان کیست؟!
خان طومان کجاست؟!
لبنان است یا عراق؟
سوریه است یا ...
هر جا که هست، یقینا از دیشب برای من و تو نامی خواهد شد فراموش ناشدنی!
از دیشب که جسته و گریخته اخبار درگیری در شهر خان طومان در حومه جنوبی شهر حلب سوریه را دنبال می کردم، متعجب بودم که چقدر سنگ شده ام!
دیشب که من و تو، راحت زیر نسیم خنک پنکه و کولر خفتیم که داغ نکنیم،
چه داغها که بر چه دلها نشست!
دیشب که من از شدت لذت خواب و رفع خستگی خر و پفم بلند بود
دیشب که بسیاری زیر نم قشنگ باران لذیذانه خفتند،
کسانی بودند! - بله بودند، چون امروز نیستند دیگر - که زیر باران گلوله تا صبح مقاومت کردند!
از دیشب
چه نوعروسانی که بیوه گشتند
چه کودکان معصومی که یتیم گشتند
چه چشمانی که منتظر بر در نشستند
چه پدر و مادرهایی که برای سلامت بازگشتن فرزند خود، صلوات نذر کردند
و چه بچه هایی که هنگام بازگشت از مدرسه، تصویر پدر خود را بر بالای در خانه خواهند دیدند.
و اینها همه
برای این است که
ایران نشود سوریه و عراق
ناموسمان به تاراج نرود
دینمان به غارت نرود
کشورمان نشود جولانگاه تروریستهای خارجی داعشی
خاکمان نشود پایگاه جنایتکاران
مثل دیشب
راحت و آسوده در کنار زن و بچه خود بخوابیم
و خیالمان راحت باشد
کسانی هستند که در اوج عشق، از پدر و مادر و زن و فرزند خود بریده اند، تا ما، در امنیت کامل به سر بریم
حال می خواهد بفهمیم یا نفهمیم!
آنها به وظیفه عقلی و شرعی و میهنی خویش عمل می کنند
حتی اینکه عده ای ریشخندشان بزنند و بگویند
ماهی دهها میلیون تومان حقوق می گیرند
ذره ای در ایمان آنها خلل ایجاد نخواهد کرد ...
شنبه 18 اردیبهشت 95
حمید داود آبادی
کانال شهید سجاد عفتی
https://telegram.me/sajadeffatimodafeharam