تومقرتیپ باچندتاازدوستا باشهیدابوحامددورهم نشسته بودیم.ایشان باما صحبت میکردند.
یه قسمت ازحرفهاش هیچ وقت ازیادم نمیره بهمون گفت:شمادوستان وقتی یک دوره اومدید منطقه ببینیدچقدرپیشرفت داشتید.
اگه درمعنویات پیشرفت کردید.اگه حس کردید به خدانزدیکترشدید بیایید. چون سودکردید اما اگه دیدید تغییرنکردیدودرمعنویات پیشرفت نداشتید نیاییدچون ضررمیکنید.
وقتی ازخانواده دورید وهرلحظه احتمال کشته ویانقص عضوشدنتون هست بایدهرروز به خدا نزدیکتربشید
درغیراینصورت برید به زندگیتون وبه خانوادتون برسید.
نقل از ابوعلی
شهید حسین بواس از رزمندگان لشگر 25 کربلا مازندران است وی برای سومین بار به سوریه هجرت کرده بود که توسط ترورست های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. این شهید متولد شهرستان لنگرود است و از سال 74 به همراه پدر و مادرش که از جامعه فرهنگیان هستند ساکن شهرستان چالوس شدند. قاسم احمدی از دوستان و همکاران این شهید والا مقام خاطراتی از این شهید عزیز را اینچنین روایت می کند:
آچار فرانسه گروهان
حسین آچار فرانسه گروهان بود. در این مدت خیلی پیگیری کرد به سوریه برود. این بار که رفت سری سوم بود. در عملیات قبلی که در خانتومان اجرا شد و برادر خانزاده به شهادت رسید شهید بواس تیربارچی بود. هر چه از شجاعت او بگویم کم است. همیشه منتظر عملیات بود اصلا آرام و قرار نداشت. وقتی هم از عملیات بر میگشتیم او باز انرژی داشت. اگر به او کاری می سپردی می رفت و انجام می داد. این مسئله هم از روحیه بالا و انگیزه او و هم فیزیک آماده ای که داشت نشات می گرفت. این را بارها در ماموریت هایی که در کرمانشاه داشتیم دیدیم.
حسین متولد 61 است و پدر و مادرش فرهنگی هستند. فرزند اولش محمد جواد حدودا چهار ساله است و یک فرزند مسافر هم دارد که چند ماه دیگر به دنیا می آید. با بچه های اداره رفته بودیم قم، آنجا فهمیدم که پسرش را هم مثل خودش بار آورده. توی خانه با او تفنگ بازی می کرد و مدام با زبانی کودکانه می گفت: بابا کی به پایگاه می رسیم و عملیات شروع می شود.
حقوق اش کم بود اما خمس اش ترک نمی شد
شهید حسین بواس جوان پر تکاپویی بود. جالب اینجاست که با وجود اینکه 600 یا 700 هزار تومان حقوق می گرفت خیلی با انگیزه این کارها را انجام می داد. فیش حقوقی نداشت و بسیج ویژه بود. با این حال به شدت به خمس دادن معتقد بود و می گفت پرداخت خمس در زندگی به مال آدم برکت می دهد.
با معاون گردان رفتیم کمین خیلی خسته بودیم. ماموریت تمام شده بود و باید بر می گشتیم. تا خود تهران رانندگی کرد هر چه می گفتیم خسته ای قبول نکرد. تهران دم اذان صبح کمی استراحت کردیم و باز هم نشست تا خود مازندران پشت فرمان بود. شهید بواس ورزشکار بود و سال ها در رشته کنگ فو با یکی از مسوولین اداره کار کرده بود.
میخندید اشکش میآمد
وقتی می خندید اشک در چشم هایش جمع می شد. خیلی شوخی می کردیم. وقتی خبر شهادت را شنیدم تا دو روز اصلا توی حال خودم نبودم. شب آخر قبل از خداحافظی پیش هم بودیم تا نیمه های شب گفتیم و خندیدیم. خبر شهادتش برایم خیلی سخت بود.
بار قاچاق را به تنهایی به پادگان آورد
تصمیم رفتیم صبح علی الطلوع جلوی کاروان قاچاق را بگیریم. رفتیم توی کوه و کمر، یکی از محلی ها شروع کرد به کولی بازی در آوردن و با تلفن به خانوده اش تماس گرفت که مرا با تیر زدند. لحظاتی بعد عده ای با بیل و کلنگ به سمت ما آمدند و برای همین برگشتیم پادگان، وقتی رسیدیم دیدم حسین نیست دوباره راهی را که رفته بودیم برگشتیم. یقین داشتیم حسابی کتک خورده. اما ردی از او نبود. وقتی رسیدیم پادگان، شهید بواس خوشحال و خندان بار قاچاق که رو الاغ و قاطر بود را به تنهایی به پادگان آورده بود و ما در این فاصله کلی غصه خوردیم که مبادا کتک خورده باشد.
منبع : سایت جام نیوز
ڪوچـڪ بود وقتی ڪه میرفت
سنـش رامۍگویم
ڪوچـڪتر شدوقتۍڪ برگشت
قامتـش را مـۍگویم
کوچکترین شهیدمدافع حرم
محمدحسین رضایی تیپ فاطمیون
متولد ۱۳۷۹
@Shohadaye_Modafe_Haram
بنا به گفته همرزم شهید
در حمله گروهک تروریستی داعش (خلاف آنچه در این خصوص گفته شده که در درگیری با جبهه النصره شهادت واقع شده) شهید محمدحسین مجبور به ترک موقعیت قبلی که به اسم موقعیت حضرت زهرا(س) تحویل ایشان شده بودٰ، شد.
این عقب نشینی برای شهید بسیار ناخوشایند بود به حدی که برای از دست دادن آن موقعیت در آن لحظات قبل از شهادتش که در کنار هم بودیم اشک می ریخت...
داعش در تکی که انجام داد موقعیت و تجهیزاتی را از ما به غنیمت گرفت، از جمله یک قبضه توپ 106 که به محض به دست گرفتن آن اقدام به پرتاب سه گلوله از آن کردند که یکی از آنها به موقعیت بچه های فاطمیون برخورد و تعداد زیادی از آنها را شهید کرد.
گلوله دوم و سوم به موقعیت پادگان ما برخورد کرد که ترکش از دو ناحیه ی گردن (شاه رگ) و شکم و پهلو به شهید عزیز اصابت و در همان محل موجب شهادت ایشان گردید.
زمان شهادت پنج شنبه 26 فروردین 95
حوالی ساعت 8 صبح
کانال شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه
https://telegram.me/joinchat/A_zClT11jNMHF8qllA16Ow
از سمت راست:
سردار شهید محمدرضا خاوری(حجت)
شهید علیرضا اکبری(علی اکبر)
محسن خزایی،خبرنگار شبکه خبر
شهید سید علی عالمی(ابوسجاد)
درست روز 30فروردین بود.روزی که تلگرامم 18 آپریل رو نشون میداد...
ساعت10شب بود ، علی اکبر پیام داد:
سلام
عملیاته
داریم میریم عملیات
حلالم کن اگر برنگشتم
بهشت منتظرتم(الکی مثلا من رو میبرن بهشت)
جواب دادم: باشه برو.مراقب خودت باش.چی میگی بابا بادمجون بم آفت نداره😄ان شاءالله کارتون تموم شد منو بی خبر نذاری
اونشب صبح شد و خبری از علی اکبر نشد.چند روزی گذشت تا اینکه بچه ها خبر دادن علی اکبر،سیدمجتبی حسینی(قم) ، سید مجتبی حسینی(مشهد) ، سید مصطفی موسوی و کلی از بچه ها تو بصرالحریر به وصال خودشون رسیدن و جاوید شدند
اینجوری شد که علی اکبرم رفت و تنهامون گذاشت...
علی اکبرها مرام شون همینه و در سراسر تاریخ،در هر برهه از زمان و مکان حضور دارند:
یک روز در کربلا
یک روز در افغانستان
یک روز ایران
یک روز هم بصرالحریر...
@modafe_love
شهید جاویدالاثر علی اکبر(1)
یکسال پیش بود آره درست همین یه سال پیش روزهای پس از عید علی اکبر یکی از بچه های خوب اطلاعات عملیات..آدم افتاده ای که همیشه حجت را "فرمانده"خود میدانست و او را "کربلایی جون" خطاب میکرد.
در حالیکه حجت همیشه او را همرزم و رفیقش میدانست... او را "داداش" صدا میزد.
برادرش شده بود در روزهای بی برادری..،همان رفیق18ساله ایی که او را تنها گذاشت و این7ماه و 18 روز جدایی چقدر سخت گذشت...
به حجت میگفت:کربلایی جون بیا باهم این هفته بریم و شهید بشیم.والا این دنیا هیچی برا دلخوشی نداره و بی ارزشه...
یا میگفت:البته نه من میرم،شما اول داماد شو بچه دار هم بشو که به من بگه"عمو".بعد بریم شهید بشیم که بجات یه یادگاری بمونه☺️
حجت هم بدتر به علی اکبر گیرمیداد که چندسالته برات یه دختر خوب پیدا کنم دامادت کنم توام یه یادگاری داشته باشی😉
علی اکبرم تا بحث ازدواج و داماد کردنش پیش میامد روزه سکوت میگرفت.سرخ و سفید میشد و خیس عرق.من من کنان بحث رو عوض میکرد.
چند روزی از اون ماجراها نگذشته بود که علی اکبر پیام داد: کربلایی جون نیامدی؟من امروز دارم میرم
حجت گفت:نه والا مادرم نمیذاره(نه که همیشه با اجازه مادرش میرفت😜) تو چطور داری میری؟ مادرت اجازه داد؟؟!!
خندید و گفت:بهش گفتم مادر با دوستام میخوام چند روزی برم شمال و خستگی چند ماه منطقه رو از تن بدر کنیمالانم وسایلامو جمع کردم بستم مجهز دارم میرم سمت پرواز
حجت پرسید یعنی به مادرت دروغ گفتی؟؟
علی اکبر گفت:نه دیگه تو خرج افتادم مجبور شدم یه سرم برم سمت شمال و برگردم الانم مادرم فکر میکنه من تو شمالم
خلاصه اینجوری شد که علی اکبر همون دفعه رفت.
قضیه ی این دو شهید بزرگوار که در جوار یکدیگر آرمیده اند بسیار جالب است...شهید سیدابراهیم سادات و شهیدسیدحسین حسینی
خلاصه عرض میکنم:تو منطقه،این دو عزیز که از سلسله ی جلیل سادات هستند، بنا به دلایلی از هم مکدر بودن و شدیدا باهم اختلاف داشتند...تا اینکه تو هیأتی که گاها بواسطه ی مراسمات مذهبی در منطقه تشکیل میشه و اونروز بمناسبت شهادت امام حسن عسکری علیه السلام برگزار شده بود...کهداونجا چه اتفاقی میافته و امام عسکری علیه السلام این فرزندانشون رو میخرن و به محض اینکه از مجلس میان بیرون، با هم روبرو شدن و پریدن تو بغل هم و...بعد هم سوار موتور میشن و یا علی...هنوز فاصله ی زیادی نگرفته بودن که...
بله خمپاره ای مامور بود که اونارو به اربابشون ملحق کنه...
با شنیدن صدای سوت خمپاره و انفجار، به صحنه رسیدیم...هر کدوم به طرفی پرت شده و پیکرشون غرق در خون...تاریخ شهادت در یکروز و روز شهادت امام حسن عسکری علیه السلام ...
این دو سید بخاطر خدا از هم گذشتن، خدا هم از اونا گذشت و برا خودش جداشون کرد...
نوکری اهل بیت علیهم السلام خیلی ارزش داره...بیایین بخاطر خدا ماهم از هم بگذریم تا گره از کارمون باز بشه ان شاالله به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد
شهداااااا گاهی نگاهی
عاشقی رایج نبود, عباس آن را باب کرد
او دو دستش را کنار علقمه نذر سر ارباب کرد
یا ابوالفضل العباس!!!
هرگاه حامد به مراسمی یا هیئتی می رفت، می گفت ای کاش روضه ی حضرت عباس(ع) بخوانند. ارادت عجیبی به حضرت عباس(ع) داشت. در این حدیث شک نکنید که می فرماید هرکس به هرآنچه دل بسته روز قیامت با همان محشور می شود. حامد نیز موقع شهادت شبیه حضرت ابالفضل (ع) شده بود... هم چشمانش را داده بود هم دستانش را؛ اگر به تمام اعضای بدن قمر منیر بنی هاشم تیر زده بودند بدن حامد نیز سر تا پا ترکش بود. حامد در راه و مرام حضرت عباس(ع) بود، مثل ایشان شهید شد و قطعا با خود ایشان نیز محشور می شود. کسانی که در بیمارستان حامد را دیده بودند، هرکس حالش را می پرسید به آنها می گفتند به مقتل حضرت ابالفضل مراجعه کنید.
شهید ابوالفضلی
کانال شهید مدافع حرم، حامد جوانی
@alamdar13
کانال آرشیو خاطرات شهید
@shahid_javani
مدافعان حرم صادق شیبک و حسین همتی از تیپ 65 نیروهای ویژه هوابرد ارتش جمهوری اسلامی ایران در دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حین مبارزه با تروریستهای تکفیری به شهادت رسیدند.
برادرمعزز شهید:
محمودرضا از شیعیان کشورهای لبنان، عراق، سوریه، یمن و… رفیق داشت و گاهی در موردشان چیزهایی میگفت. یکبار پرسیدم: در میان مدافعان حرم، شیعههای لبنان بهترند یا عراق؟ گفت: شیعههای لبنان مطیع و ولایت پذیرند ولی شیعههای عراق دچار دستهبندی و تشتت هستند اما در جنگیدن و شجاعت بینظیرند؛ دلشان هم خیلی با اهل بیت(ع) است طوریکه تا پیششان نام «حسین» و «زینب» و… را میبری طاقتشان را از دست میدهند. گفتم شیعههای ایران کجا هستند؟
گفت: شیعههای ایران هیچ جای دنیا پیدا نمیشوند! خیلی عشق خدمت داشت به بچه شیعهها. آموزش به شیعههای یمنی را وظیفه خود میدانست و میگفت اینها مستضعفند.
به هیچکس اجازه نده پشت سر آقا حرف بزند
قبل رفتنش بار آخری که در اسلامشهر دیدمش سفارش آقا را کرد.
گفت: “به هیچکس اجازه نده پشت سر آقا حرف بزند.” خودش اینطور بود. مانع میشد. دیده بودم که چطور اخمهایش میرود توی هم. تنها وصیتش با من، “آقا” بود.
شهید مدافع حـرم جبار عراقی
محل شهادت سوریه حماه جاده رقه
نحوه_شهادت اصابت تیر مستقیم قناسه به سر وچشم
شهادت ۷محرم۹۴
خصوصیات اخلاقی شهید
شهید در جلسات امــــــــــربه معـــــروف ونهـــــی از منکر پایگاه مقاومت بسیج شهید محلاتی حضوری فعال داشتند و این امر مهم و الهی را یک فرظیفه شرعی برای خود میدانستند. و در بیشتر اختلافات محله کوتنواصر حضوری خیرخواهانه داشتند و دنبال رفع و حل مشکلات بودند. چون از نظر شهید حل مشکلات از راه دوستی و برادری یکی از راههای امربه معروف میدانستند. ایشان دارای اخلاق حسنه ای بود وهمیشه خندان و خوش اخلاق بوده وبه کوچک و بزرگ احترام یکسانی داشتند هیچ وقت نمازش رو با تأخیر نمیخوند همیشه اول وقت.....نه غیبت و نه دروغ میگه انسان شریفی بود ،خیلی هم مهربون واقعاً خیلی دوست داشتنی بود، سخن گفتنش عالیه، اخلاقش خیلی خیلی عالی بود ،شهید عراقی مرد بسیار مؤمن ومهربان وبا اخلاق بود. هنگام برخورد با مرد گشاده رو بودند وبا دو دست هرکس که باشد او را بغل میکردند. کلاً اخلاق و رفتار ایشان دارای جذبه خاصی بود.ایشان همیشه دنبالرفع مشکلات مردم بخصوص بسیجیان منطقه بودند. آن شهید محترم هنگامی که در منزل حضور داشتند خودشان دنبال همسایگان میفرستادند و از آنان با چای قهوه پذیرایی میکردند. حتی موقع نهار و شام به تنهایی غذا نخورده اند همیشه یک یا دو تن از همسایگان حضور داشتند چون شهید میگفت دوست ندارم تنهایی غذا بخورم. در مراسمات مذهبی و هییت حضوری فعال داشتند و همیشه به برگزاری این گونه مراسم کمک میکردند. سخن و رفتار ایشان دارای جذبه خاصی بود و هرکس برای اولین بار با او برخورد میکرد از همین برخورد اول یک دوستی بسیار صمیمی بوجود می آمد چون شهیدهیچ کس را از خودش ناراحت نمیکرد. شهید در چند مرتبه که فرمانده پایگاه شهید محلاتی جهت حل مشکلات بسبجیان به ایشان مراجعه کرده شهید در جواب گفته فرمانده بسیج شما فقط دستور بدید من خدمتگزار شما بسیجیان هستم و در حد توانم برای حل مشکلات فرو نمیگزارم.
کانال بانک اطلاعات شهدای مدافع حرم
@Shohadaye_Modafe_Haram
شهید عزیزالله رسولی
محل شهادت دمشق دخانیه
تاریخ شهادت 20 شهریور 1393
مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه 50 واقع شده
@sh_fatemi
ما بابا نداریم ، راستش داریم اما اندازه ی یک سنگ مستطیلی است که بالاش نوشته شهید مدافع حرم و پایینترش با خطی خوش ، پدری مهربان و همسری فداکار ، عکسش را هم تراشیده اند آن رو ، با آن صورت مهربان و گونه ها ی توو رفته و موهایی که همیشه شانه زده بود .
ما بابا نداریم ، نه که از اولش نداشتیم ، نه که به خوابمان نمی آید ،چند ماهیست رفته پیش خدا
ما بابا نداریم اما راستش را بخواهید عکس باباهای شمارا یواشکی نگاه میکنیم ، یواشکی دوستش داریم ، .
ما بابا نداریم ، روز پدر که میشود نمی دانم باید به کجا پناه ببریم ، سرمان را توی کدام سوراخ فرو کنیم که معلوم نشود غصه داریم ، حسودیم ، که یواشکی بابای شمارا دوست داریم .
راستی رفیق جان من،آنوقت که صورت بابایت را میبوسی ، آن وقت که ریش های تیغ تیغی اش میرود توی لبهایت ، آن وقتی که جوری فشارت میدهد که نفست تنگ میشود ، لطفاً ، لطفاً ، لطفاً ، یک لحظه بیشتر توی آغوشش بمان ، یک لحظه بیشتر جای همه ما ، همه ما بچه هایی که بابا نداریم ..
کانال سردارشهیدسجادعفتی
زندگینامه سردار عشق شهیدمدافع حرم سجادعفتی
https://telegram.me/modafeharamsajadeffati
برنامههای ویژه استقبال از شهید حمزه در سمنان اعلام شد:
معاون روابط عمومی و تبلیغات سپاه قائم آل محمد(عج) استان سمنان دقایقی پیش در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در سمنان اظهار داشت: برنامههای ویژه استقبال از شهید
«محمدحسین حمزه» که در دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) در سوریه به شهادت رسید، در سمنان برگزار میشود.
مهدی دیابی ادامه داد: ساعت 18 روز پنجشنبه، دوم اردیبهشت ماه، مراسم استقبال از شهید حمزه در کوشک امام رضا (ع) و با حضور مردم شهیدپرور سمنان برگزار میشود.
وی تصریح کرد: آیین وداع با این شهید والامقام در روز جمعه، سوم اردیبهشت ماه، بعد از نماز مغرب و عشاء در گلزار شهدای سمنان برگزار میشود.
معاون روابط عمومی و تبلیغات سپاه قائم آل محمد(عج) استان سمنان افزود: آیین تشییع پیکر شهید حمزه نیز از ساعت 10 صبح روز شنبه، چهارم اردیبهشت ماه از معراج شهدا واقع در میدان سعدی سمنان به سمت گلزار شهدای این شهر انجام میشود.
دیابی ادامه داد: مراسم تذکر شهید محمدحسین حمزه نیز روز شنبه، پنجم اردیبهشت ماه، بعد از نماز مغرب و عشاء در گلزار شهدای سمنان برگزار میشود.
وی گفت: آیین ختم سوم و هفتم نیز روز دوشنبه، هفتم اردیبهشت ماه، از ساعت 16 تا 18 در گلزار شهدای سمنان برگزار میشود.
محمدحسین حمزه در دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) و حضرت رقیه (س) در سوریه به شهادت رسید و نام خود را در زمره شهدای مدافع حرم سمنان به ثبت رساند.
شهید حمزه از پاسداران تیپ 12 قائم (عج) سپاه استان سمنان بود که حین عملیات مستشاری در حومه حلب سوریه به شهادت رسید.
کانال شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه
https://telegram.me/joinchat/A_zClT11jNMHF8qllA16Ow