مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۹۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

خاطره ای از شــ‌هید«سید علے اصغر حسینے»

يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۴ ب.ظ


«سید علے اصغر حسینے» 

فرزند:سید انور

ولادت:1376/10/16

شــ‌هادت:1394/8/10

محڸ شــ‌هادت:باغ مثلثے حلب

گلزار:تــ‌هراڹ - بــ‌هشت زهرا«س» ‌- قطعہ پنجاه

روز قبل عملیات 

علی اصغر و سید مرتضی چون کم سن و سال بودند وظیفه های کوچک را بهشان داده بودند کمی ناراحت بود

یک روز علی اصغر و مرتضی پیش مسئول رفتند و گفتند که ما مسئولیت بالا می خواهیم،می خواهیم برویم خط اول

مسئول گفت تو کم سن و سال هستی و خط اول .. 

علی اصغر گفت درسته من سنی ندارم امام عمه ام این جا هست مواظبم هست من برای ثواب نیامدم،آمده ام به عمه ام کمک کنم

درسته من با جنگ آشنایی ندارم ولی عمه ام از کودکی با جنگ بوده و من از ساداتم،من محرم هستم 

پارسال کربلا رفتم و اجازه گرفتم خالصانه خدمت کنم،من فردا باید جواب،بدهم یا برمی گردم یا میفرستید مرا خط اول

سید مرتضی میگفت : وقتی علی اصغر صحبت می کرد مسئول فقط گریه می کرد و فکر نمی کردیم که ایقدر شهامت داشته باشد

مسئول گفت: این عملیات اول است و بروید سرکشی کنید گفت که دشمن 9 نفراست و ما هم 10 نفرهستیم

می توانیم در این عملیات پیروز شویم ،منطقه ای رفتند فکر میکردند که 10 نفر داعشی در آنجاست ولی 100نفر بودند و محاصره شدند

سید مرتضی ارپی جی زن بودند که 3 تیر به قلب می خورد و به شهادت میرسد

علی اصغر ارپی جی ها را حمل می کند و 6 تیر از پشت سر و تیر می خورد و بعد کلیه ارپی جی ها منفجر میشود و علی اصغر میسوزد

همرزمش میخواهد شکلات در دهانش بگذارد می گوید دهان من شیرین است،من نتوانستم حرم برم؛سلام مرا برسان و بگو مرا هم قبول کن بی بی جان

پیکرشان 2 روز در حلب منطقه باغ مثلثی می ماند و گردان طاها پیکرشان را پیدا می کنند و به ایران می اورد

روزآخر سید مرتضی به علی اصغر میگوید که این اخرین ناهاری که باهم میخوریم

من خواب دیدم که تیر خوردم و تو میسوزی،علی اصغر هم گفت من هم همین خواب را دیدم

ڪاناڸ رسمے«شــ‌هداے فاطمیوڹ»

telegram.me/joinchat/BiR4FjzRqhg2VN5QCqs4jg

دلنوشته شهید امرایی خطاب به امام زمان (ع)

يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۰ ب.ظ


کانال تلگرام شهید علی امرایی

@shahid_ali_amraee 

insta

Shahid_ali_amraee

شهید سیاهکلی از زبان خودش

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ب.ظ

سلام حمید سیاهکلی هستم

سال 68 به دنیا اومدم اهل قزوین هستم کارشناس حسابداری دارم و کارشناس ارشد نرم افزار دارم

به کاراته علاقه زیادی داشتم دان دو کاراته دارم.مربی استانی هم بودم

اسفند 90 خواستگاری دختر داییم رفتم  اما چون مخالف ادامه تحصیلشون بودم جواب رد دادن شهریور 91 باز خواستگاری رفتم اینبار مخالف ادامه تحصیل نبودم جواب مثبت گرفتم البته به حضرت معصومه متوسل شده بودم که جواب مثبت بده دختر داییم.

آبان 91 عقد کردیم آبان 92 عروسیمون بود

مقیدبه پرداخت خمس و زکات بودم😊تموم تلاشمو میکردم که حیای چشم داشته باشم حضرت آقا می فرمایند تلویزیون معیار حلال و حرام ما نیست و اگر سریال و فیلمی پخش میشد که حجاب خانوم ها مناسب نبود  نگاه نمیکردم و کانال رو عوض میکردم

ایمان باعث اخلاق و رفتار خوب میشه☺️سعی کنین ایمانتون رو بالاببرین خیلی صبور بودم

شب ها نماز شب میخوندم و اشک میریختم و این رو میخوندم"اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک"

کار فرهنگی انجام میدادم

رفقای مجردم رو تشویق میکردم که ازدواج کنن بهشون میگفتم مجرد کثیف که بهشون بربخوره

جلو دوستام که خجالت میکشیدم به خانومم بگم دوستت دارم رمز گذاشته بودیم☺️میگفتم یادت باشه خانومم میگفت یادمه یادمه.

شغل پاسداری رو خیلی دوست داشتم چون به شهادت نزدیک تره.

آذر 94 در سوریه به آرزوی همیشگیم رسیدم

خانومم این جمله رو گفت:عزیزم شهادت مبارک

خانومم نگران نباش تو بهشت کنار همیم

خونوادم تو دیدارشون با من

حواسم بهتون هست

دوستتون دارم

@ModafeaneHaram





من اومدم جونم رو فدای عمه سادات بکنم

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ

شهید مدافع حرم

رضا اسماعیلی

ازش خواستن به عمه ی سادات پشت بیسیم ناسزا بگه اون جوون با اینکه تیغ بالای سرشه میگه من اومدم جونم رو فدای عمه ی سادات بکنم بخاطر همین حرفش سرش رو بریدن و تو اینرتنت هم پخش کردن. 

کانال وارثان جنگ

https://telegram.me/varesanejang

جشن معروف پتو

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ب.ظ




یکی از بهترین تفریحهای دهه 60 و 70 

شیخ شهید در حال فیض بردن از جشن

کانال شهید تمام زاده (ابوهادی علی شلمچه)

کانال رسمی شیخ شهید

https://telegram.me/shahid_tamamzadeh

خاطره ای از شهید جوانی (از زبان پدرش)

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۸ ب.ظ


بسم رب الشهدا...

پدر بزرگوار شهید مدافع حرم، حامد جوانی:

آنچه همیشه ورد زبان حامد بود این بود: یا حسین(ع)! هنوز ما نمرده ایم که رقیه ات دوباره سیلی بخورد ...

می گفت من وظیفه دارم هر لحظه آنجا باشم و اگر اشتیاق دیدار شما را در دل نداشتم هرگز به مرخصی نمی آمدم، چون الان در شرایطی هستیم که باید از ناموس امام زمان(عج) دفاع کنیم. حضرت زینب(س) و حضرت رقیه (س) ناموس امام زمان (عج) هستند و ما باید از آنها دفاع کنیم.

روحمان با یادشان شاد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

کانال شهید حامدجوانی

@alamdar13

کانال آرشیو خاطرات شهید

@shahid_javani

شــ‌هید«مصطفے احمدے» فاطمیون

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ


فرزند:ناظر

ولادت:1368

شهادت:1393/12/2

محڸ شــ‌هادت:تڸ ابوحامد

گلزار:قــم - بــ‌هشت معصومه(س)


شهید«مصطفی احمدی» متولد مشهد سال1368 که در سن 3 سالگی پدرش را از دست داد پدر شهید در افغانستان به دست طالبان به شهادت رسید.

در 4 سالگی همراه خانواده به افغانستان برگشتند و در همانجا بزرگ شد از سن 16 تا 23 سالگی در اردو‌ملی و جنگ افغانستان فعالیت داشت در21سالگی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج پسری به نام «مهدی» شد.

فرزندش یک سال و شش ماهه بود که به نیت شرکت در جنگ سوریه به ایران آمد برادر بزرگترش که ساکن ایران بود هر چه اصرار کرد اما نتوانست مانع رفتن شهید به سوریه شودهنوز یک ماه از رفتنش به سوریه نگذشته بود که خبر شهادتش را در1393/12/21 آوردند و شهید«مصطفی احمدی» به آرزوی خود یعنی شهادت رسید.

روحش شاد

http://l1l.ir/4y2

ڪاناڸ رسمے«شــ‌هداے فاطمیوڹ»

 telegram.me/joinchat/BiR4FjzRqhg2VN5QCqs4jg

شهید علی مهدی حزب الله

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ب.ظ

به گزارش مشرق، خبر شهادت یکی دیگر از رزمندگان جوان حزب الله لبنان اعلام شد.

"علی مهدی" ملقب به "لیث الحسین" از رزمندگان حزب الله لبنان دیروز پنج شنبه 30 اردیبهشت ماه بر اثر شدت جراحات ناشی از درگیری با تروریست های تکفیری به فیض شهادت نائل آمد.

این شهید 20 ساله، ده روز پیش در نبرد با تروریست های تکفیری در شهر "الزبدانی" در حومه استان دمشق به شدت مجروح شده بود.

این شهید جوان از اهالی روستای "حام" در منطقه بقاع لبنان است و پیکرش روز جمعه 31 اردیبهشت ماه در این روستا تشییع و تدفین  شد.

تولد سه شهید مداقع حرم

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ب.ظ

امروز،سالروز تولد و عقد شهید مدافع حرم روح الله قربانی بود. همسرشان مراسمی بر سر قبر ایشون برگزار کردند. متن زیر دلنوشته این خانم ، وعکس زیر نیز مربوط به مراسم امروز هست.

هم جو هم آفتاب هم انگور ممکن است

تفسیر چشم های تو صدجور ممکن است

دور خودت حصار کشیدی زحل شدی

حالا فقط طواف تو از دور ممکن است

مضراب مثل تیشه ی فرهاد شد فقط

این قطعه در تخیل سنتور ممکن است 

با خود به گور میبرم این عشق را ببین

یعنی که امتداد تو در گور ممکن است...

وقتی میرفتی هیچ گاه فکر نمیکردم بار تنهایی و نبودنت تا تولدت بر دوش های من بماند،،،حالا دیگر جسما نیستی و من زمینی برایت روز پاسدار،جشن تولدت و سالگرد عقدمان را جشن میگیرم.. زمان خیلی زود گذشت. انگار همین دیروز بود که سر سفره ی عقد، در سالروز فرزند فاطمه(س) با هم، هم قسم شدیم تا در رسیدن آرزوهایمان همدیگر را کمک کنیم...هم تو و هم من تلاش کردیم و خدا مزد تلاشهایمان را خیلی زود به 

ما داد. 

الحمدلله و در همه حال شکر خدا که نه تو و  نه من شرمنده ی حضرت زینب نشدیم .

نبودنت در این ایام سخت مرا در هم میشکند اما عیبی ندارد. صبر میکنم تو گفتی خانم! این دنیا خیلی کم و کوتاه است... خدایا میدانم که میبینی..

همسر آسمانی ام سالروز میلادت و سالگرد عقدمان مبارک،امیدوارم تا به امروز در محضر ارباب بی کفنمان یادی هم از من کرده باشی..یاعلی....منتظرم بمان.

بنت جهاد

سوریه

روح الله قربانی

مدافعان حرم

http://8pic.ir/images/u81g3avxikb67ol4mvfb.jpg

https://telegram.me/molazemaneharam


آسمانی شدی

نه

آسمانی بودی.

برادرم تولدت مبارک.

امسال تولدت رابی تو گرفتیم؛هرچندحضورتواز همه پررنگتر بود؛اما کو چشم بینا

ارسالی از خواهرشهید حجت باقری برای کانال  خواهران مدافع حرم



 تولدت مبارک ، برادر شهیدم

ارسالی از خواهر شهید جاویدالاثر مهدی قاسمی برای کانال  خواهران مدافع حرم

telegram.me/molazemaneharam


خاطره از سید ابراهیم...

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ب.ظ

یه خاطره از سید ابراهیم...

یه روز حاج قاسم برا جلسه ی عملیاتی اومدن حلب...

بعد جلسه،رفقا شروع کردن با حاجی عکس گرفتن...

کم کم اطراف حاجی خلوت شد...

سید گفت حالا بریم خدمت حاجی...

۴ نفری ایستادیم و سید با حاجی گرم صحبت شد...

بعد صحبت ،میخواستیم عکس بگیریم که متوجه شدیم حاجی خیلی فکرش درگیره و سرش پایین و به یه نقطه خیره شده...

یه دفعه سید رو به حاجی گفت: حاجی سرتو بگیر بالا، اینجوری فک میکنن که آویزونت شدیم...

شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات

دم عشق دمشق 

https://telegram.me/Labbaykeyazeinab

خاطره ای از شهید سید رضا حسینی

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ب.ظ

ایشون سید رضا هستن از رزمنده های دلاور فاطمیون...

که با سید ابراهیم و این حقیر و چند نفر دیگه بعلت برخورد چند تا خمپاره 120 تو ورودی شهر تدمر مجروح شدیم...خلاصه میکنم...

سید ابراهیم چند ساعت قبل من مجروح شد و بردنش بیمارستان حمص...وقتی هممون رو انداختن تو آمبولانس و از خط که حدود 40 کیلومتر تا درمانگاه فاصله بود و مسیری که از کوه و تپه عبور میکرد و چاله چوله های زیادی تو مسیر بود...خلاصه، من نسبت به بقیه حالم خراب تر بود و امدادگر هم همراهمون نبود و روی برانکارد عقب آمبولانسی که شیشه هاش ترکش خورده بود و حسابی گرد وخاک از بیرون میومد داخل و شرایط بسیار سختی بود دراز کشیده بودم و چند تا مجروح دیگه کنارم نشسته بودن...سید رضا بخاطر ترکشی که به سرش اصبت کرده بود به لکنت زبون شدیدی دچار شده بود و هر کلمه رو چندین بار تکرار میکرد(به قول بچه ها رگباری حرف میزد) و منم که از درد به خودم میپیچیدم.

کانل دم عشق دمشق 



وداع دختر شهید بابایی با پدرش

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ب.ظ


تصویر جانسوز از آخرین وداع دخترخردسال شهید بابایی با پدر