خاطره از سید ابراهیم...
شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۱ ب.ظ
یه خاطره از سید ابراهیم...
یه روز حاج قاسم برا جلسه ی عملیاتی اومدن حلب...
بعد جلسه،رفقا شروع کردن با حاجی عکس گرفتن...
کم کم اطراف حاجی خلوت شد...
سید گفت حالا بریم خدمت حاجی...
۴ نفری ایستادیم و سید با حاجی گرم صحبت شد...
بعد صحبت ،میخواستیم عکس بگیریم که متوجه شدیم حاجی خیلی فکرش درگیره و سرش پایین و به یه نقطه خیره شده...
یه دفعه سید رو به حاجی گفت: حاجی سرتو بگیر بالا، اینجوری فک میکنن که آویزونت شدیم...
شادی ارواح طیبه ی شهدا صلوات
دم عشق دمشق
https://telegram.me/Labbaykeyazeinab
- ۹۵/۰۳/۰۱