مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۹۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

بیشتر به دنبال جذب دیگران بود

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۵۸ ب.ظ


همسر شهید مدافع حرم احسان حاجی حتم لو:

در مورد حجاب خیلی اذیت میشدند ولی میگفت:مسئله حجاب یک مسئله ریشه ای است که باید از بنیان درست شود.یا وقتی حرفی علیه انقلاب میزدند به شدت ناراحت میشد اما به هیچ وجه واکنش دفعی از خودش نشان نمی داد بیشتر به دنبال جذب دیگران بود.وقتی می‌آمدیم منزل به ایشان میگفتم:جوابشان را می دادی!میگفت:متاسفانه خیلی ها آقا رو نشناختن و نمیدونن چقدر به نفع ماست که گوش به حرف ایشون باشیم.طرف اگه متوجه باشه بصیرت داشته باشه همچین حرفایی رو بیان نمیکنه.

@Agamahmoodrez

امام زمان (عج) جلوتر از مدافعان حرم می‌جنگد....

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۵۵ ب.ظ

نـگاهـی به زنـدگـی و خـصوصیات اخلاقی شهیدمدافع حرم «محمدحسین حمزه»

امام زمان (عج) جلوتر از مدافعان حرم می‌جنگد....

دشـمن از هـر طـرف آتش می‌ریخت، صدای محمدحسین یک لحظه هم قطع نمی‌شد، لحظه‌ای فریاد زد بچه‌ها به خدا امام زمان(عج)،مدافع حرم است و جلوتر از ما دارد دفاع می‌کند.»

 محمد حسین حمزه۱۵ اسفند سال ۶۵ در خانواده ای به دنیاآمد که ۲ دایی و یک عمـویش به دسـت بـعـثی ها به شـهـادت رسیده بودند. پـدرش پـاسدار و جانباز و مادرش خواهر۲شهید بود. محمد حسین در خانواده ای بزرگ شد که چندین شهید را تقدیم انقلاب کرده بودند.

سـال۸۳ بـه عـضویت سـپاه پاسداران درآمـد و هـمزمـان در رشـتـه مـهـنـدسـی کامپـیوتـر وارد دانـشـگـاه شـد.وی راوی میادین مخـتـلف و یـادمـان هـای دفـاع مقدس، از خـادمـین مـراسـم اعتکاف و جبـهه فـرهنگـی بـود، هـر کـجـا خـلائی احساس می کرد در آنـجا حـضـور فعال داشت.

سـال ۸۶ ازدواج کـرد کـه حـاصل این ازدواج سه فرزندبه نامهای محمد محسن ۹ ساله و زینب پنج ساله و فرزندی دیگر بود که پس از شهادت پدر چشم به جهان گشود.

محمدحسین عاشق ولایت بود،با دیدن شرایط خاص سیستان و بلوچستان ۲ بار مامـوریـت داوطـلبـانه بـه آن منـاطـق را پذیرفت و سپس برای کمک به مدافعان حرم به سوریه اعزام شـد. اولیـن بار در سال۹۳به مـدت سـه مـاه در جـبـهه های سوریه جنگید که در این مدت همرزمش محمد طحان به شهادت رسید. وی برای بار دوم با نیروهای تیپ ۱۲قائم آل محمد عـازم حلـب شـد در حـالـی کـه مسوولیت فرماندهی گروهان را در خـط پـدافـنـدی برعهده داشت.

از آنجا که منطقه جنوب شرقی حلب، از حـساس تـرین نـقاط درگیـری سـوریه است، در خط مقدم مستقر شد. تحرکات زیاددشمن وسپس تک داعش درآن منطقه باعث محاصره و اعـلام دسـتور بـازگشت شد، اما لازم بود عده ای جان‌فدا، خط را نگه دارندتانیروهاازمحاصره خارج شوند.

محمد حسین یک لحظه فهمید که اگر این نقطه را خالی کنند، دشمن همه را قتل عام می کند، فریاد می زد که باید ایستاد، خون های ریخته شده در اینجا باید حفظ شود. همرزمش می گفت: اذان صبح بود، در میان حجم وسیع آتش دشمن صدای اذان یک رزمنده همه ما را به وجد آورد و قدرت عجیبی به ما داد، آن صدای اذان شهید حمزه بود.

فریاد محمد حسین یک لحظه قطع نمیی شد، گاهی شهادتین و گاه  الله اکبر می گفت، لحظه ای فریاد زد بچه ها به خدا امام زمان(عج)،مدافع حرم است و جلوتر از ما دارد دفاع می کند. در همین حالت گلوله باران سلاح های دشمن امان ادامه سخن را به محمد حسین نداد و او در صبح پنجشنبه مصادف با ۲۶ فروردین

۱۳۹۵ با انـفجار گلـوله توپ ۱۰۶ دشـمن به شهادت رسید.

به خاطر اخلاق خوبش سعی می کردم هوایش را داشته باشم

یکی از همرزمانش تعریف می کرد: معمولا زمانی که به گردان ها برای کار عملی صبحانه میدادیم محمدحسین نبود. پـیـام مـی داد کـه صـبحانه اش را داخـل یخچال نگه دارم تا فردا صبح بخورد، من هم همین کار را می کردم. بعضی از بچه ها حسادت می کردند و می گفتند خوب هوای دوستت را داری، چرا برای ما این کار را نمی کنی؟ می گفتم هر وقت شما هم مثل محمد حسین کار کردید و کارتان برای رضای خدا بود من هم هوایتان را دارم.

راستش همیشه محمدحسین می گفت یک لقمه صبحانه هیچ ارزشی برایم ندارد ولی چون تو درست می کنی دوست دارم بخورم. همیشه وقت صبحانه همه دنبال چایی بودند به جز محمد حسین، وقتی می دیدم چیزی نمی گوید خودم برایش چای می ریختم.

هیچ وقت از کسی درخواست چیزی نمی کرد. من هم به خاطر همین اخلاقش سعی می کردم هوایش را داشته باشم؛ حتی وقتی چای را به دستش می دادم و قند را تعارف می کردم، چایی‌ را بدون قند می خورد. همیشه احساس می کردم خیلی معذب و کم حرف است.

نمی گذاشت کاری لنگ بماند...

یکی دیگر از دوستان محمد حسین می گفت: بهترین خاطره ای که از محمد حسین دارم به شب های جمعه و دعای کمیل در امامزاده یحیی برمی گردد که ایشان در مراسمات حضور فعال داشت. من در اتاق فرمان گلزار شهدا دعای کمیل را پخش می کردم که مدتی از دعا نمی گذاشت محمد حسین در اتاق را باز می کرد و می پرسید کمک نمی خواهی؟ من هم می گفتم نه حاجی، ممنون. هر وقت دست‌تنها بودیم، بی‌سیم را از دستم می گرفت و به گلزار می رفت تا مواردی را که در تصویر و یا صدا مشکل ایجاد می کرد، رفع کند. اصلا نمی گذاشت کار لنگ بماند.

ڪانال جاماندگان قافله شهدا

 @jamondegan

عکس‌ها لازم می‌شود و از سپاه می‌آیند و می‌برند

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۵۳ ب.ظ


همسر شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی

وقتی کسی مبلغی قرض می‌خواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض می‌گرفت و به او می‌داد تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد...

بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک می‌کرد، به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد،،،

 وقتی علت را پرسیدم متوجه شدم پولی برای کمک به آن فقیر نداشته و برای اینکه شرمنده او نشود، چند کوچه را دور زده و از مسیر دورتری به خانه آمده است...

در تمام مأموریت‌ها قرآن را به همراه داشت...

همسرم فرمانده مخابرات و مسئول فرهنگی گردان سیدالشهدا(ع) بود و گرچه خودش علاقه‌ای به‌عکس گرفتن از خود نداشت؛ امابرای گردان عکس و فیلم تهیه می‌کرد،

آن روزها هم لباس نظامی‌اش را به خانه آورده بود و تعداد زیادی عکس با لباس نظامی گرفت؛ در حالی‌که برای لباس نظامی ۹ قطعه عکس نیاز نبود، وقتی علت این کار را باوجود بی‌علاقگی‌اش به‌ عکس گرفتن از او پرسیدم در پاسخ گفت که:

 این عکس‌ها لازم می‌شود و از سپاه می‌آیند و می‌برند؛ موضوعی که پس از شهادتش به واقعیت پیوست...

 @Agamahmoodreza

سازمان پیشاهنگی (کشافه)

پنجشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۴:۴۵ ب.ظ

خاطرات شهید مدافع حرم احمدمشلب  در کتاب  ملاقات در ملکوت 

 سازمان پیشاهنگی (کشافه)

راوی سیده سلام بدرالدین مادر شهید

با شنیدن حزب الله تصویری که در ذهن همه نقش می بندد، معمولاً تصویر یک نیروی شبه نظامی است، اما با نگاهی دقیق می توان دریافت که حزب الله یک سازمان نظامی صِرف نیست ، بلکه یک سازمان چند بُعدی نظامی،سیاسی،فرهنگی و اجتماعی است.

حزب الله برای ترویج آرمان های انقلابی و اسلامی برنامه هایی را برای کودکان و نوجوانان تدارک دیده که در راستای فعالیت های فرهنگی است.

یکی از اصلی ترین و موثرترین اقدامات فرهنگی حزب الله فعالیت های پیشاهنگی است. در لبنان نزدیک به ۳۰ گروه پیشاهنگی وجود دارد. پیشاهنگان  امام مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف که در لبنان  کَشافِه المهدی >> گفته می شود تحت کنترل و حمایت حزب الله می باشد که برای اعضای کشافه برنامه های زیادی از جمله اردوهای پیشاهنگی تدارک می بیند که در آن مهارت های مختلفی از جمله مهارت های ورزشی، بهداشتی ، کمک های اولیه ،آداب معاشرت و از همه مهم تر مباحث اعتقادی از جمله؛ دشمن شناسی،وفاداری به رهبر، مباحث اخلاقی و مذهبی، نفرت نسبت به اسرائیل غاصب، معرفی حضرت امام خمینی (ره) و امام خامنه ای(مدظله العالی) و دیدگاه های آن ها آموزش داده می شود. این سازمان در شهرهای بیروت،جبل عامل،نبطیه و...کودکان ۸ تا ۱۶ سال را تحت پوشش دارد و اعضای آن شامل پیشاهنگان و مربیان است که بیش از ۶۰ هزار نفر می باشند.سازمان پیشاهنگان با بیش از ۳۰۰ شهید، خطرناک ترین سازمان برای صهیونیست ها به حساب می آید.

https://eitaa.com/AhmadMashlab1995

"خدا را شکر که قسمت ما کرد بیایم اینجا و نوکری کنیم"

سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۲۲ ق.ظ


همرزم شهید جواد محمدی:

سری اول که با ایشون اعزام به سوریه شدم،

تو حرم حضرت رقیه اشک زیادی می ریخت.

 خصوصا موقع خواندن روضه...

وقتی عزاداری تموم شد اومدیم بیرون ازحرم ، چایی گرفتیم و نشستیم توی ایوان حرم دور همدیگه چایی بخوریم.

آقا جواد قطره قطره اشک می ریخت و الحمدالله می گفت.

می گفت:

"خدا را شکر که قسمت ما کرد بیایم اینجا و نوکری کنیم".

 @javad_mohammady

پست اینستاگرامی همسر شهید جاویدالاثر محمد بلباسی :

سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۱۹ ق.ظ



بسم الله 

امشب تو شهید می شوی 

زیاده فرصت نمانده

نمیخواهی تلفن را برداری و به خانه زنگ بزنی؟

حسن و فاطمه! 

منتظرند

مهدی 

زینب...!

من هم...!

گفتم من 

دیدی؟

آخرش نتوانستم جلوی خودم را بگیرم 

من هم منتظرم...!

دست بجُنبان مرد 

یک خانواده دل به تو داده اند و اینجا چشم به راهند

زود از حال ما بپرس

قبل از اینکه اَشقیا برای ریختن خون تو صف بکشند و به خط شوند

قبل از اینکه بال درآوری و پرواز کنی 

یک نگاهی به آشیانه ات بنداز‌...

جوجه هایت نگاهشان به آسمان خشک شد

خیلی اوج گرفتی

دستمان به تو نمی رسد

می شود با یکی از همین باران های بهاری برگردی؟!

قدر یک نمِ باران !

یک بار هم شده تو جای اشک، صورت بچه ها را تَر کن.... !

امشب شب عاشورای توست

شب عاشورای بچه های تو...

کمی استراحت کن مهمانِ یک شبه ی زمین، تا کربلا راهی نمانده...

مدافعان حرم منتخب شهید شدند

خان طومان

به تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۹۵

 @Agamahmoodrez

پــروازی عاشقـانه رو به سوی خـدا...

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۴۵ ب.ظ

مـردانـه راهی میدان شدند ...

وقتــی ڪه

دلشـان رَسته بود از دنیـا !

و پــرواز ڪردند

پــروازی عاشقـانه رو به سوی خـدا...

🌷هفدهم اردیبهشت دومین سالروز شهادت ۱۳ تن از مدافعان حرم لشکر ۲۵ کربلا در خان طومان 

 @Agamahmoodreza

مرد عمل بود و فقط حرف نمی‌زد

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۴۳ ب.ظ


شهید مدافع حرم محمد حسن قاسمی 

بسیار مهربان شوخ طبع و باصفا بود. هرکس با او معاشرت می‌کرد، از بودن با او لذت می‌برد. در عین تدین اصلا مقدس مآب نبود. به ظاهرش می‌رسید و تیپ امروزی داشت. به همه احترام می‌گذاشت و برای خدمت به همه آماده بود.

اگر می‌دید کاری برای کسی از دستش برمی‌آید خودش به او پیشنهاد می‌داد که می‌خواهی فلان کار را برایت انجام دهم؟ همین اخلاق، مهر او را در دل اطرافیان می‌انداخت. بسیار شجاع و غیرتی بود.

مرد عمل بود و فقط حرف نمی‌زد.

می‌گفت امام حسین(ع) فقط سینه زن نمی‌خواهد، کسی را می‌‌خواهد که در دنیای امروز اگر نیاز شد اسلحه دست بگیرد و برود از او دفاع کند. این حرفی را که می‌زد خودش هم پایش می‌ایستاد و درستش را انجام می‌داد و به همه نشان می‌داد که چه‌طور باید آن کار را درست انجام داد. در فتنه ۸۸ وقتی تشخیص داد که الان وظیفه چیست رفت تهران و به وظیفه‌اش عمل کرد.  در زمینه تحلیل سیاسی وارد بود. تحلیل درستی از مسائل منطقه داشت و می‌دانست این هجمه‌ها در اصل برای ضربه زدن به کانون مقاومت یعنی ایران اسلامی است .

تمام سخنرانی‌های مقام‌معظم رهبری حفظه الله تعالی را به دقت گوش می‌داد و آنجا که می دید وظیفه‌ای از آن صحبت‌ها متوجه اوست می‌رفت و انجام می‌داد. بسیار دلخور بود از کسانی که خیلی دم از مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی می‌زنند ولی در عمل کار خودشان را می‌کنند.

 @Agamahmoodrez

خودش گمنامی را دوست داشت

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۴۲ ب.ظ


همسر بزرگوار شهید محمود رادمهر : 

محمود می گفت:

 اگر شهید شوم پیکر ندارم و می خواهم در آن دنیا با مادرم زهرا(س) محشور شوم. دنبال پیکرم نگردید!

شهیدان اسدی، رجایی فر و محمود سه شهیدی هستند از ۱۳ شهید خان طومان که عکسی از پیکرشان وجود ندارد.

بعضی از دوستان می گویند ؛ اگر عکسی از آنان نیست شاید اسیر شده باشند و محمود برگردد

اما من در جواب می گویم: 

شهید محمود دوست نداشت پیکری داشته باشد و محمود دیگر بر نمیگردد ، من هم برای پیکرش دعا نمی کنم چون 

خودش گمنامی را دوست داشت.

 @Agamahmoodreza

همیشه پیرو خط امام و رهبری بودند

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۴۰ ب.ظ


همسر شهید مدافع حرم حمزه کاظمی:

بین دوستان به مهمان نوازی معروف بودن، همیشه در مهمانی ها اول به بچه ها غذا میدادن بعد به بزرگترها، در کارهای خیر بخصوص ازدواج جوانان همیشه پیشقدم بودن و تا جایی که امکان داشت کمکشان میکرد، تاکید زیاد در نماز اول وقت داشتند، ارادت بسیار زیادی به رهبر عزیزمان داشتند و همیشه پیرو خط امام و رهبری بودند.

 @Agamahmoodreza

گاهـی مرگــــــ جاودانہ ترین زیستـن است

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۳۷ ب.ظ

دررفتــن

شتابے عجیب داشتید 

و در مانـدن

اکراهے عمیــق 

گاهـی مرگــــــ 

جاودانہ ترین زیستـن است

و شما چہ خوب این را فهمیدید ...

شهید مدافع حرم

محمدرضا عسکری فر

خرمشهر 

 @jamondegan

وصیت نامه شهید مدافع حرم "علیرضا بابایی"

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۳۵ ب.ظ



《《 کانال مدافعان حرم اهل بیت》》

@modafeonharem

پس از رفتنت ردپای تو برزمین مانده است

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۰۱ ب.ظ

پس از رفتنت ردپای تو برزمین مانده است و امروز من برای اولین سال آسمانی شدنت برایت جشن میگیرم پدر

۶۹/۰۲/۱۵سالروز ولادت شهیدمدافع حرم جمشید زائرشاه از شهدای فاطمیون

کانال شهید فاتح

@Shahidfateh

روایت دلتنگی سمیرا برای پدر

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۴۳ ب.ظ

روایت دلتنگی سمیرا برای پدر 

شهید احمد حسین بخشی 

محمد حسین که بعد از شهادت پدر دنیا آمد و چیزی از او به‌خاطر ندارد اما سمیرا خوب پدرش را به‌یاد دارد و بعد از شهادت پدرش خیلی بهانه‌اش را می‌گیرد. سمیرا دو سال و 4 ماه داشت که پدرش شهید شد.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، شهید «احمد حسین بخشی» یکی از شهدای فاطمیون است که در مرداد ماه سال 94 به‌شهادت رسید. او یکی از رزمندگان گردان زرهی لشکر فاطمیون بود که با اصابت موشک کورنت توسط تروریست‌های تکفیری در شهر تدمر در سوریه به‌شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید 32ساله حدود 40 روز بعد به محل سکونتش در شهر کاشان منتقل شد و در آرامگاه دارالسلام به خاک سپرده شد. شهید بخشی وقتی به‌شهادت رسید، یک دختر 2ساله به‌نام سمیرا و یک پسر داشت که هنوز به دنیا نیامده بود. سمیرای شهید بخشی الآن 4ساله و برادرش محمد حسین یک‌ساله است.

همسر شهید احمد حسین بخشی می‌گوید: سال 91 من و همسرم در افغانستان ازدواج کردیم و سال 93 بود که به ایران مهاجرت کردیم. در تمام این مدت ساکن شهر کاشان بودیم و همسرم شغل آزاد داشت. اما با شدت گرفتن جنگ در سوریه او هم راهی میدان دفاع از حرم اهل بیت(ع) شد. بار اول همان سال 93 بود که به سوریه رفت و بار دوم اواخر خرداد 94 بود که با همرزمانش در لشکر فاطمیون راهی سوریه شد. اما 13 مرداد ماه به‌شهادت رسید.

او در مورد دلتنگی فرزندانش بعد از شهادت پدر می‌گوید: محمد حسین که بعد از شهادت پدر دنیا آمد و چیزی از او به‌خاطر ندارد اما سمیرا خوب پدرش را به‌یاد دارد و بعد از شهادت پدرش خیلی بهانه‌اش را می‌گیرد. سمیرا دو سال و 4 ماه داشت که پدرش شهید شد. قبل شهادت همسرم، سمیرا و پدرش برای مراسم گل‌چینی و گلاب‌گیری در کاشان به طبیعت‌گردی می‌رفتند و این خاطرات خوب در ذهن سمیرا مانده، حالا هر موقع که چشمش به گل و گیاه می‌افتد به من می‌گوید: «مامان! یادت هست با بابا چقدر گل می‌چیدیم؟»

همسر شهید بخشی دلتنگی‌های دخترش را چنین روایت می‌کند: خیلی وقت‌ها دلتنگ پدرش می‌شود و می‌گوید: «مامان! بابایم کجاست؟» من می‌گویم: «بابا رفته پیش خدا»، می‌پرسد: «کی برمی‌گردد؟» و من می‌گویم: «بابا دیگر برنمی‌گردد.»، سؤال زیاد دارد و خیلی دلتنگ او می‌شود. یک شب یادم هست از خانه یکی از بستگان به منزل آمدیم و محمد حسین در بغل من بود که باز سمیرا شروع کرد به بهانه گرفتن. می‌گفت: «مامان! کسی نیست من را بغل کند.»، من او را هم در بغل گرفتم تا هر دو را نوازش کنم اما سمیرا آرام نشد، سراغ پدرش را می‌گرفت. عکس پدرش را به‌ناچار مقابلش گذاشتم تا کمی آرام شود. او عکس پدر را گرفت و شروع کرد به گریه کردن. من از گریه‌های او فیلم می‌گرفتم و خودم هم هم‌زمان اشک می‌ریختم.

منبع: تسنیم

گفت برایم رضایت بگیر

يكشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۶:۴۱ ب.ظ

دوست شهید مدافع حرم مهدی موحدنیا:

سه سال بود که ازدواج کرده بود و فرزندش اباالفضل چهار ماهه است.اخیرا بین او و یکی از بستگان،مساله ای پیش آمده بود که وقتی سوریه رفت با من تماس گرفت و گفت برایم رضایت بگیر،فکر میکنم این مساله،مانع شهادتم شده است.وقتی رضایت گرفتم آرام گرفت.همیشه دست و پای مادرش را غرق بوسه میکرد و میگفت سعادت من در کف پای مادرم.این اواخر شهید از همسرش تقاضا کرده بود برایش عکس و فیلم فرزند خردسالش را نفرستد تا مبادا در راه شهادت دلش بلرزد و پشیمان شود.

https://eitaa.com/agamahmoodreza