مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۹۵ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

شهادت انتخابی است و اتفاقی نیست

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۷ ب.ظ


مادر شهید مدافع حرم مهدی عزیزی:

مهدی عادت نداشت منزل بماند ولی در بار اخری که می خواست به سوریه برود ۳ روز در منزل بود روزه گرفته بود و دائما با من صحبت می کرد و می گفت مادر خدا صبرت  بدهد بعد بحث امام حسین (ع)وحضرت زینب(س) را مطرح می کرد و می گفت الان هم مانند آن موقع است که می خواهند به حرم حضرت زینب بی حرمتی کنند و ما باید برای دفاع از حرم حضرت زینب برویم‌.می گفت شهادت انتخابی است و اتفاقی نیست و آخر به ارزویش رسید.بار آخری که تماس گرفت با من صحبت کرد و بعد از آن با برادرش صحبت کرد و به برادرش وصیت کرد که دستمال اشکی که در کشویش است را به همراه تربت امام حسین (ع)کنار بگذارد و به برادرش گفت هر وقت دلتان گرفت به قطعه ۲۶بهشت زهرا بیاید.

صبح روز بعد از تماس به شهادت رسید.

 @Agamahmoodreza

خاطره ای از شهید تقوی فر ۲

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۴ ب.ظ


به نقل از مهدی فیض اللهی

روزی که حاج حمید تقوی فر به شهادت رسید من به همراه نماینده حله در پارلمان کشور عراق که پیش از آن استاندار اسبق بابل هم بود به منزل ایشان در تهران رفتیم.پس از آنکه منزل شهید را ترک کردیم این نماینده عراقی به شدت اشک می ریخت.دلیل گریه کردن این نماینده عراقی آن بود که امکانات بسیار زیادی در اختیار حاج حمید بود و از طرف دیگر مسئولیت های مختلفی را از دوران دفاع مقدس تا لحظه شهادت بر عهده داشتند که برای هر کدامشان مبالغ زیادی بودجه در اختیار حاج حمید قرار می دادند.اما با ورود به منزل شهید و ساده زیستی خانواده حاج حمید بسیار متعجب شد و همین مسئله موجب شده بود تا او گریه کند.

 @Agamahmoodreza

دایه مهربان

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۲ ب.ظ


وسط خیابان بودم که با من تماس گرفت. باحالتی ناراحت و گرفته خبر تصادف یکی از دوستانش را داد. حتی عکسش را فرستاد و تأکید داشت به طور ویژه دعایش کنم و ختم صلوات بگیرم.

خیلی به منزل آن دوستش می رفت و چون شکستگی هایش زیاد بود کمکش می کرد تا جا به جا شود و کارهایش را انجام میداد.

نقل شده از خواهر شهید دهقان امیری

| @shahid_dehghan

قامت «اصغر» وقت رفتن دلم را لرزاند

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۳۷ ب.ظ

روایت مادر شهید ۲۴ ساله مدافع حرم از آخرین وداع با فرزندش؛

قامت «اصغر» وقت رفتن دلم را لرزاند

مراسم تشییع پیکر شهید مدافع حرم «اصغر الیاسی»

مادر شهید اصغر الیاسی گفت: موقع بدرقه اصغر وقتی به قدش نگاه کردم که تا چهارچوب در می‌رسید، دلم لرزید؛ گفتم نکند شیطان وسوسه‌ام کند که داری چه‌کار می‌کنی؟ چرا اجازه می‌دهی پسرت برود.

به گزارش مشرق، «رقیه آغشیک» مادر شهید مدافع حرم «اصغر الیاسی» در حاشیه مراسم وداع با پیکر فرزندش که در معراج الشهدای تهران برگزار شد، در گفت‌وگو با خبرنگار ما اظهار داشت: اصغر چهار ساله بود که سرکار می‌رفت، او سرپرست خانه، سرورم و بزرگ خانه ام بود. نوجوان که شد نمی دانستم معلم قرآن و مداح امام حسین (ع) است، نمی دانستم بسیجی است و از بسیج به سپاه پاسداران رفته است. این ها همه از لطف خدا بود.

مادر شهید الیاسی به صحبت هایی که بین او و پیکر فرزندش در معراج الشهدا رد و بدل شد اشاره کرد و گفت: بعد از اینکه پیکر پسرم را دیدم، گفتم تو همیشه من را سربلند کردی و من امروز شرمنده تو شدم که نتوانستم برایت عروسی بگیرم و دامادت کنم. شهادت مبارکت باشد ان‌شاءالله. از این به بعد به خانه جدیدت می آیم و کنارت می نشینم.

این مادر شهید به وصیت پسرش اشاره کرد و ادامه داد: فقط می گفت برای ظهور امام زمان (عج) دعا کنید. در وصیت‌نامه‌اش پنج بار به حجاب سفارش کرده و گفته بود امر به معروف و نهی از منکر کنید.

وی تصریح کرد: مدام می گفت مادر من را دعا کن. من مادر هستم نمی توانستم دعای شهادت کنم، تنها از خدا می خواستم هرچه لیاقتش هست به او بدهد. وقت رفتن، گفت مادر اگر بروم بدرقه ام می کنی؟ گفتم تو بدرقه شده هستی خدا لیاقت داده که به سوریه بروی. خواستم بدرقه کنم دیدم قدش آنقدر بلند است که فقط چند سانت تا چهارچوب فاصله دارد. نگاهش نکردم، گفتم نکند شیطان وسوسه ام کند که داری چه کار می‌کنی؟ چرا اجازه می‌دهی پسرت برود. ولی اجازه ندادم این افکار در سرم باشد، گفتم پسرم برو خدا به همراهت.

مادر شهید بیان کرد: هر بار که از سوریه تماس می گرفت، می خواست دعایش کنم که شهید شود، می گفتم دعا می کنم که خدا توانایی در غربت ماندن را به تو بدهد.

آغشیک از لحظه باخبر شدن شهادت فرزندش گفت و تعریف کرد: وقتی در اینترنت خبر شهادتش را شنیدم باور نمی کردم، پدرش که خواست پیگیر خبر باشد گفتم دست نگه دار، خود اصغر برمی گردد. اول فکر می کردیم شایعه است. به مجلس امام حسین که رفتیم همه برای ما گریه می کردند من و خواهرش بقیه را دلداری می دادیم. به مجلس اباعبدالله (ع) رفتم، سینه زدم اما برای پسرم گریه نکردم تا دشمن شاد نشود.

مادر شهید ادامه داد: پسرم خیلی مهمان دوست و مهمان نواز بود، من را کربلایی کرد که حقی به گردنش نباشد. عوض اینکه من سرش را به سینه بگیرم و دست بکشم روی سرش او سرم را به سینه اش می گرفت و می گفت تو مادر قهرمان ما هستی. من هم می گفتم قهرمان یک نفر بود آن هم زینب حسین (ع) بود من خاک پای او نمی شوم.

وی در خصوص شهادت پسرش گفت: این لطف پروردگارم است که شهادت را به فرزندم عنایت کرد، اگر قربانی ای دادم برای این است که وطنم آرامش داشته باشد، پسرم فدای امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) شد.

دایی بزرگ شهید نیز به خبرنگار دفاع پرس گفت: پدربزرگ و مادربزرگ اصغر هم در فضای دفاع مقدس بودند و اصغر ادامه دهنده راه خانواده اش است. ما هم ادامه دهنده راه اصغر هستیم تا زمانی که آمریکا و انگلیس نابود شوند.

شهید علی‌اصغر الیاسی متولد سال 1372 و از تکاوران لشکر 10 سیدالشهدا (ع) بود. او اهل تویسرکان و ساکن استان البرز بود که در اولین اعزام خود به سوریه و در اولین شب ماه محرم الحرام در جنوب حلب به شهادت رسید.


منبع: دفاع پرس

شهید مدافع حرم امین کریمی چنبلو

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۳۷ ب.ظ


شهید مدافع حرم امین کریمی چنبلو

تولد:1365/1/1

شهادت:1394/7/30 مصادف با شب تاسوعای حسینی

 حین انجام مأموریت مستشاری در حومه شهر حلب 

فارغ التحصیل رشته کامپیوتر و دانشجوی کارشناسی الکترونیک و ورزشکار حرفه‌ای در 4 رشته ورزشی جودو، کنگفو، کاراته و کیک بوکسینگ  مقام کشوری داشت، آن‌ هم مقام اول یا دوم

قرار بود اعزام دوم امین به سوریه، 15 روزه باشد، به من این‌طور گفته بود. روز سیزدهم یا چهاردهم تماس گرفت. گفتم «امین تو را به خدا 15 روز، حتی 16روز هم نشود. دیگر نمی‌توانم تحمل کنم!»

هر روز یادداشت می‌کردم که "امروز گذشت..." واقعاً روز و شب‌ها به سختی می‌گذشت. دلم نمی‌خواست بجز انتظار هیچ کاری انجام دهم. هر شب می‌گفتم «خدا را شکر امروز هم گذشت.» باقیمانده روزها تا روز پانزدهم را هم حساب می‌کردم. گاهی روزهای باقی‌مانده بیشتر عذابم می‌داد. 

هر روز فکر می‌کردم «10 روز مانده را چطور باید تحمل کنم؟ 9 روز، 8 روز... ان‌شاءالله دیگر می‌آید. دیگر دارد تمام می‌شود... دیگر راحت می‌شوم از این بلای دوری!»

امین خبر داد «فقط 3 روز به مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمی‌گردم.» با صدایی شبیه فریاد گفتم: «امین! به من قول 15 روز داده بودی. نمی‌توانم تحمل کنم...»

 دقیقاً هجدهمین روز شهید شد.

 @Agamahmoodreza

شهید همدانی به روایت یک مداح اهل بیت(ع)

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۳۴ ب.ظ


شهید حسین همدانی

مداح اهل بیت(ع) با بیان اینکه اخلاص، تواضع و صمیمیت شهید همدانی، جوانان را جذب هیئت می‌کرد، گفت: شهید همدانی به موضوع رسیدگی به فقرا و اقشار مستضعف جامعه توجه ویژه‌ای داشتند.

به گزارش مشرق، حسین مهدوی‌راد با اشاره به اینکه شهید حاج حسین همدانی از پایه‌های اصلی هیئت محبین الزهرا(س) بودند و هیئت محبین الزهرا(س) محل رفت‌وآمد جوانان رزمنده بود، اظهار داشت: دو هیئتی بود که جوانان رزمنده ارتباط تنگاتنگی با این هیئت‌ها داشتند هیئت محبین الزهرا(س) و ثارالله که دهه محرم مراسم بسیار خوبی داشته و دارند.

وی با اشاره به اینکه سرلشگر شهید حاج حسین همدانی و جوانانی که در هیئت محبین الزهرا(س) شرکت می‌کردند پس از عزاداری و سینه‌زنی در این هیئت به هیئت ثارالله می‌پیوستند، افزود: در هیئت ثارالله نیز مراسم تا ساعت 2 الی 3 شب ادامه داشت و با دعوتی که هیئت ثارالله از هیئت‌های مختلف همدان می‌کرد هیئت‌های حسینی به هیئت ثارالله پیوسته و به عزاداری می‌پرداختند.


*اخلاق انقلابی و اخلاص شهید همدانی سبب جذب جوانان و نوجوانان می‌شد

مهدوی با بیان اینکه شهید حاج حسین همدانی  در این دو هیئت بسیار اثرگذار بودند، عنوان کرد: خلق‌وخوی نیکو، مذهبی و انقلابی، تواضع، اخلاص و جذبه عمل سبب می‌شد تا همه به سمت ایشان کشیده شوند.

این مداح اهل‌بیت با تأکید بر اینکه سردار همدانی در تبیین تفکرات هیئت و در طی طریق انقلابی نقش مؤثری داشتند، تصریح کرد: نگاه بسیاری از اطرافیان به شهید همدانی نگاه مرید و مرشد بود چرا که ایشان در عمل اثبات کرده بودند که نسبت به سخنانی که بیان می‌کردند عامل بودند.

مهدوی راد با اشاره به اینکه شهید همدانی نسبت به محرم و به نحو احسن برگزار شدن مراسم عزاداری اباعبدالله(ع) به‌شدت حساس بودند، بیان کرد: جذب اقشار و افکار مختلف برای ایشان بسیار مهم بود تا جایی که همواره تأکید می‌کردند به‌گونه‌ای با مردم برخورد شود که کسانی که وارد هیئت می‌شوند احساس آرامش کنند.

وی با بیان اینکه در مراسمات روزهای تاسوعا و عاشورا حسینی در هیئت محبین الزهرا(س) شهید حاج حسین همدانی پایه ثابت بودند، عنوان کرد: هنگام حضور در مراسم هیئت با خلوص نیت و بی‌تابی اشک می‌ریختند و در سال آخر عمر مبارکشان در هیئت در رابطه با وضعیت سوریه سخنرانی تأثیرگذاری داشتند.

مداح هیئت محبین الزهرا(س) با تأکید بر اینکه دلیل حضور بسیاری از افراد در هیئت محبین الزهرا(س) حضور تأثیرگذار سردار همدانی در این هیئت بود، گفت: ایشان نسبت به محرم، اربعین، سیدالشهدا(ع) و عمه سادات حضرت زینب کبری (س) ارادت خاصی داشتند.

*شهید همدانی به موضوع رسیدگی به فقرا و اقشار مستضعف جامعه توجه ویژه‌ای داشتند

مهدوی راد با اشاره به اینکه در کنار حضور در هیئت سرلشگر شهید حاج حسین همدانی به موضوع رسیدگی به فقرا و اقشار محروم جامعه توجه ویژه‌ای داشتند، تأکید کرد: ایشان با دغدغه توجه به فقرا و ضعفا "صندوق عدل اسلامی" را بنا نهادند که خیرات و برکات زیادی داشت و متأسفانه با برخوردهای متقابلی که انجام شد این صندوق تعطیل شد که در آن زمان شهید همدانی برای این راه‌اندازی این صندوق عوارض زیادی را متحمل شدند چرا که مقید به سخنان امام راحل و مقام معظم رهبری مبنی بر رسیدگی به اقشار مستضعف جامعه بودند.

مداح اهل بیت با تأکید بر اینکه افراد بسیاری از صندوق عدل اسلامی وام قرض‌الحسنه دریافت کردند که معتقد بودند وام این صندوق برکت داشت، ابراز کرد: اما بانک‌ها زمانی که دیدند که اکثر مردم پولشان را به امانت به این صندوق می‌سپارند تا با عنوان قرض‌الحسنه در اختیار دیگران قرار گیرد، زاویه گرفته و سبب تعطیلی این صندوق قرض‌الحسنه شدند ضمن اینکه افراد بسیاری از طریق این صندوق صاحب کار، زندگی و غیره شدند. 

وی با بیان اینکه شهید همدانی بسیار مقید به رسیدگی و سرکشی از خانواده‌های شهدا بودند، ابراز کرد: با اینکه ایشان به تهران رفته بودند در ایام محرم حتماً برای حضور در مراسمات هیئت ثارالله به همدان می‌آمدند.

مداح اهل‌بیت در مورد عشق و علاقه جوانان و نوجوان نسبت به علمدار شهدای مدافع حرم شهید حاج حسین همدانی مطرح کرد: مراسم تشیع پیکر شهید و حضور خیل عظیمی از جوانان در ؟ن مراسم گویای محبوبیت ایشان در بین جوانان بود.

مهدوی راد با تأکید بر اینکه شهید همدانی همواره به دنبال وحدت رویه بودند، اعلام کرد: همواره تلاش می‌کردند تا جایی که ممکن است با افراد بسیاری بتوانند تعامل داشته باشند و عظمت و سنگینی ایشان به حدی بود که اطرافیان بسیاری از مشکلات و اختلافات بودن اینکه با ایشان در میان بگذارند رفع می‌کردند و حاضر نبودند که این مشکلات سبب تکدر خاطر شهید همدانی شود.


*شهید همدانی انرژی مثبتی در وجود جوانان ایجاد می‌کرد

وی با اشاره به اینکه با بچه‌های جبهه و پیشکسوت بسیار صمیمی بودند، اظهار داشت: جوانان وقتی ایشان را می‌دیدند ذوق و شوق عجیبی پیدا می‌کردند و انرژی مثبتی در وجود جوانان ایجاد می‌شد.

مداح هیئت محبین الزهرا(س) با بیان اینکه یکی از بزرگ‌ترین صفاتی که خداوند به شهید همدانی عطا کرده بود اخلاص و تواضع بود، افزود: در پیاده‌روی اربعین چند سال پیش که ایشان را در ورودی کربلا دیدم، شهید همدانی بسیار ساده چفیه مشکی بر سر و پیرهن مشکی به تن داشته و همراه دو نفر از رفقایشان بودند و در حالی که ایشان در کشور مقام یک سردار را داشتند اما هنگامی که موضوع امام حسین(ع) پیش می‌آمد همه چیز را کنار گذاشته و برایشان مهم این بود که در مسیری که به سمت اباعبدالله(ع) قدم برمی‌دارند تواضع، اخلاص و عشق نسبت به امام حسین(ع) حفظ کنند.

مهدوی راد با تأکید بر اینکه یکی از صفات مردان الهی گریز از دنیا، دنیاطلبی، پست و مقام است، تصریح کرد: حضور خیل کثیری از مردم در مراسم تشیع پیکر شهید همدانی به‌گونه‌ای بود که مقام معظم رهبری دو بار راجع به مردم استان و حضور در مراسم تشیع سردار سخن گفتند و از مردم تشکر کردند و فرمودند که " این مزد اخلاص شهید همدانی بود".

وی با اشاره به اینکه یکی از دلایل اینکه همچون شهید همدانی‌ها در زمان حیات گمنام هستند اخلاص آن‌ها و فرارشان از مطرح‌شدن، معروف شدن و مقام‌ها است، بیان کرد: در حدیثی معروف آمده است، کسی که باخدا باشد خدا با اوست و کسی که محبت خدا را در دل خودش جای دهد خدا هم محبت او را در دل مردم می‌اندازد و ثمره علاقه و ارادت مردم به شهید همدانی را در مراسم تشیع پیکر ایشان در همدان و در تهران و سنگ تمام گذاشتن لشکر 27 حضرت محمد رسول‌الله (ص) و حضور در مراسم تشیع ایشان دیدیم.

مداح اهل‌بیت با بیان اینکه به جرات می‌توانم بگوییم ایشان از معدود نفراتی بودند که بسیاری از سرداران خودشان را شاگرد شهید همدانی می‌دانستند که این نشان از بزرگی و اخلاص ایشان بود، عنوان کرد: در جلسه روضه‌ای که چند نفر از سرداران نیز حضور داشتند یکی از سرداران اظهار داشت که اگر کل کسانی که سردار را می‌شناسند در مورد شهید همدانی حرف بزنند، قلم بزنند و تبلیغ کنند شاید نتوان 20 درصد از شخصیت کلی سردار را مطرح کرد یعنی اینکه 80 درصد از شخصیت ایشان همچنان مکتوم خواهد ماند زیرا که ابعاد شخصیتی ایشان خاص و الهی بود.


*شهادت پس از 40 سال جهاد، مزد سردار همدانی بود که خداوند به ایشان عطا کرد

مهدوی‌راد با تأکید بر اینکه خداوند مزد اخلاص و بزرگواری شهید همدانی را با 40 سال جهاد و شهادت در راه دین، اسلام و دفاع از مظلومان به ایشان عطا کرد، ابراز کرد: 40 سال جهاد در راه خدا نعمت بسیار بزرگی است که هرکسی نمی‌تواند از این نعمت برخوردار باشد.

وی تأکید کرد: شهید همدانی دغدغه خدمت به جامعه اسلام و نه صرف تشیع را داشتند در سوریه که بسیاری از مردم اهل سنت بودند ولی ایشان دغدغه‌ای که برای تشیع داشتند برای آن‌ها نیز داشتند د درنهایت در راه کمک به برادران مسلمان، جان خود را در تقدیم انقلاب و اسلام کردند

مداح اهل‌بیت با اشاره به اینکه ایشان در روضه برای امام حسین(ع) بسیار بی‌تاب می‌شد و مشخص بود که درد فراغ یاران و دوستان خود را تحمل می‌کنند و دغدغه شهادت دارند، گفت: ممکن است در خیلی از مواقع با به سخنانی که می‌گوییم باور نداشته باشیم و امروز نیز بسیاری از افراد سخنانی می گیوند که عامل به آن نیستند اما یکی از برترین خصوصیات شهید همدانی این بود که به آنچه می‌گفتند عمل می‌کردند و امروز هم می‌بینیم کسانی که با ایشان هم‌مسلک بودند نظیر سردار سلیمانی‌ها به تمام معنا پای سخنانشان می‌ایستند چون به گفته خودباور و اعتقاد دارند.

وی با بیان اینکه اگر امروز می‌بینیم بسیاری از افراد سخنانی می‌گویند و عمل نمی‌کنند دیلیش این است که به گفته خود اعتقاد ندارند، افزود: امام حسین فرمودند که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان است تا زمانی با دین هستند که آسیبی به آن‌ها نرسد دنیا را دست ندهند، و زمانی که موضوع از دست دادن دنیا به میان می‌آید دین را زیر پا می‌گذارند.


*شهید همدانی خود را در راه دین اسلام و انقلاب هزینه کرد عامل به سخنانی بود که بیان می‌کرد

مهدوی راد با تأکید بر اینکه شهید همدانی خودش را خرج دین کرد و دین را خرج خود نکرد، اظهار داشت: سرلشگر همدانی خودش را هزینه کرد که دین هزینه نشود و امروز بسیاری دین را هزینه می‌کنند تا خودشان را حفظ کنند.

وی با اشاره به اینکه شهید همدانی با وجود بالا رفتن سن دست از تلاش و کوشش برنمی‌داشت درحالی‌که اگر هرکسی به جای ایشان بود می‌گفت با توجه به این سن نیاز نیست به جبهه‌های مقاومت و سوریه بروم، تأکید کرد: شهید همدانی در مسیر هدف خود محکم قدم برمی‌داشت و ثابت‌قدم بود.

مهدوی راد با اشاره به اینکه مردم هم خائن و هم خادم خود را می‌شناسند تأکید کرد: در مراسم تشیع پیکر شهید همدانی مرد مسنی را دیدم که که با عصا راه می‌رفت و از نظر ما شاید چندان انقلابی به نظر نمی‌آمد از او سوال کردم که چه طور شد در این مراسم شرکت کردید در پاسخ گفتند آمدم نشان دهم که مردم هم خادم را می‌شناسند و هم خائن را و شاید چندان انقلابی نباشم اما این شهید بزرگوار را می‌شناسم و وظیفه دانستم تا مراسم تشییع پیکرش شرکت کنم. 

وی در پایان تأکید کرد: بنده و امثال من شاید نتوانیم نوک سوزنی از عظمت شخصیت وجودی شهید حاج حسین همدانی را را ترسیم کنیم ولی خب" آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید".

منبع: تسنیم

رقیه ها دلتنـگ پدران می‌شوند

دوشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۵:۲۷ ب.ظ

می‌گوینــد ...

شنیدن ڪِی بود مانند دیدن

این روزهـا شنیده هایمان 

ڪمی دیدنـی شده‌اند ...

هنــوز حرامیـان !

پدران حسینی را شهید می‌کنند؛

دارند خرابه ها تڪرار می‌شوند

رقیه ها دلتنـگ پدران می‌شوند ،

از شام پــــدر می آورند 

و جـان رقیـه ها را می‌گیرند ...

به یاد رقیه‌های وطن 

دختران شهدای مدافع حرم

کانال زخمیان عشق 

سلام بر شهدای مدافع حرم

يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۳۹ ب.ظ

شهدای مدافع حرم کاری کردند که بعد از ۱۴۰۰ سال هر کَس بر حسین (ع) و اصحاب حسین(ع) سلام بدهد؛ 

شامل حال آنها هم خواهد شد.

  "اَلسّلامُ علی الحُسین وَ علی اَصحاب الحُسین"

 @Agamahmoodreza


- چند بار تا به حال آقا رضا سوریه رفته‌اند و آخرین وداعتان چطور گذشت؟

قبل از عقدمان مسئله اعزام به سوریه برای آقا رضا پیش آمد، یعنی دوستان شوخی می‌کردند که ایشان می‌خواهد با شما اتمام حجت کند. حتی عقدمان هم به تاخیر افتاد به خاطر ماموریت سوریه. حدود پنج دفعه شد که به سوریه رفت و چون به ماموریت‌های داخل کشور می‌رفت، در مجموع زندگی مشترک ما یک ماه بیشتر نشد؛ همیشه درگیر بود حتی در خانه، سر سفره و در ماشین دائم با تلفن همراهش. آخرین وداع خیلی سخت بود، بر عکس همه خداحافظی‌ها. همسرم حلالیت طلبید. همیشه با آب و قرآن بدرقه‌اش می‌کردم. اما برای اولین بار خیلی با سرعت از ما جدا شد و من فرصت هیچ کدام از این کارها را پیدا نکردم. آقا رضا ساکش را برداشت و با دل کندن از همه تعلقات دنیوی چون پرنده‌ای به سرعت پرید و رفت. آقا رضا خیلی تند و سریع خداحافظی کرد تا وابستگی‌ها کار دستش ندهد. خداحافظی عجیبی بود.

-آخرین دیدارتان با شهید چه روزی بود و چگونه اتفاق افتاد؟

هفتم مهر 95 همسرم به شهادت رسید. مصادف با شب اول ماه محرم و از شش ماه قبل از شهادت، خبر شهادت خودش را به ما داد؛ هم به طور زبانی و هم عملی. به این معنا که یک دفعه امامزاده عبدالله(ع) بودیم گفت برویم با هم ساندویچ فلافل بخوریم. چون خیلی علاقمند فلافل بودند من گفتم برویم خانه شام درست می‌کنم همسرم گفتند این آخرین فلافل عمر من است و اگر این را نخورم دلت می‌سوزد و من جدی نمی‌گرفتم و می‌گفتم شاید می‌خواهد این کار را کند تا ابراز محبت کنم. حتی سه مرتبه گلزار شهدا رفتیم و وی با انگشت‌اشاره به مزار دوست شهیدش محمدرضا غفاری‌اشاره کرد و گفت اینجا جای من است. یعنی با یقین می‌گفت و حتی در وصیت نامه خود گفته بود مرا بالای سر شهید غفاری دفن کنید که اگر اکنون بروید گلزار شهدا ببینید با این منظره مواجه خواهید شد، وصیت به این شکل نشان‌دهنده رابطه دوستی دو شهید است که حتی در آخرت نیز همراه یکدیگرند.


- از نحوه شهادت شهید برایمان بگویید؟

آقا رضا هیچ وقت به ما نمی‌گفت که در سوریه مشغول انجام چه عملیاتی است و البته گاهی که می‌پرسیدم تنها به این‌اشاره می‌کرد که در حال آموزش نظامی به عده‌ای از افغانستانی‌ها هستیم، لذا ما هم خیالمان آسوده بود و اصلا نمی‌دانستیم درگیری مستقیم با داعشی‌ها دارند. اما ماجرای شهادت همسرم این گونه بود که یک شب اعلام شد که داعشی‌ها حمله کرده‌اند. شهید الوانی اولین نفر بلند شد و الله اکبر گفت و طبق عادت همیشگی بند پوتینش را محکم کرد و چون فرمانده یکی از تیپ‌های لشکر فاطمیون بود با الله اکبر او 40 نفر سرباز افغانستانی الله‌اکبر گفتند.آقا رضا با چهار نفر دیگر نیروی ایرانی خط شکن شدند و رفتند تا خط را بشکنند که ترس از دل بقیه بیرون رود. لذا آقای آتانی فرمانده آقارضا می‌گفت به او گفتم فردا یکی از ما پنج نفر شهید خواهیم شد. آقا رضا دیدند یک تیربارچی داعشی خیلی بچه‌ها را اذیت می‌کند و کسی جرأت نزدیک شدن نداشت. به همین خاطر خودش جلو رفت تا حواس او را پرت ‌کند و بقیه تیربارچی را هدف قرار دهند. اما وقتی جلو می‌رود، تک تیراندازهای داعش از پشت تیر می‌زنند و تیر از پشت قلب می‌رود و از سینه‌اش بیرون می‌زند، به طوری که در لباس ایشان در پشت به اندازه یک تیر کوچک پاره شد ولی از جلو قسمت زیادی شکافته شده بود.


- شهادتش را چطور به شما خبر دادند؟

صبح روز بعد به من تلفن شد و می‌خواستند ببینند بنده اطلاع دارم یا خیر، اما دیدند مطلع نیستم. همسر قاسم غریب که از دوستان آقا رضا بود به من زنگ زد گفت می‌خواهیم بیاییم همدان و آدرس خانه را ‌خواستند. بعد من کمی شک کردم که چطور شده که وی در تلفن گفتند هر وقت محمدقاسم خواست جایی برود ما در خدمت هستیم و در مقابل آدرس خانه را هم می‌خواهد. تا اینکه پیامی آمد به این شکل که سلام! شهادت برادر عزیزم را به شما و مقام معظم رهبری و امام زمان(عج) تسلیت می‌گویم و امیدوارم با شهدای کربلا محشور شوند... گوشی لحظه‌ای از دستم افتاد و وقتی مادرم فهمید، گفت شاید کسی می‌خواهد شما را اذیت کند. به افراد مختلفی زنگ زدم اما هیچ کس پاسخ درستی به من نمی‌داد. بعد زنگ زدم به یکی از خواهر شوهرهایم که همسرش گوشی را گرفت و باگریه گفت هیچی نشده! این لحظه بود که بنده اطلاع پیدا کردم. تا اینکه دامادهای آقارضا آمدند و گفتند که شهید شده است. در آن شب خواب‌های عجیب و خوبی دیدم. دیدم روی تابلویی نوشته شده «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی الجنتی» و همسرم آن متن را اعراب گذاری کرد و منظورش این بود که من به آن مرتبه قرب رسیده‌ام و محزون مباش؛ مسیری که ما رفتیم مسیر بهشت است و البته اینکه ایشان فدای حضرت زینب(س) شده‌اند برای من لذت‌بخش بود و آرامش مرا زیاد می‌کرد یعنی اگر ایشان تصادف می‌کرد خیلی توان تحمل نداشتیم، اما شهادت ایشان ما را آرام کرد.

- وقتی برای اولین بار پیکر شهید الوانی را دیدید چه حالی پیدا کردید؟

پیکر شهید را که آوردند و پارچه را از روی صورت آقا رضا کنار زدند من احساس کردم به من دستور داد و انگار که الهام شد به جای من و برادر نداشته‌ام برو پای مادرم را ببوس و بدون درنگ بوسیدم. روی کفن آقا رضا متن‌هایی نوشتم از جمله اینکه سلام ما را به حضرت زهرا(س) و همسر و پدرش و البته فرزندانش برسان و دست ما را در آخرت بگیر. شب دوباره به خوابم آمد دیدم در قبر بود که خاک را از صورت زدم کنار انگار نشست دست داد و خندید و گفت من نخوابیدم که بیدار شوم. تشییع باشکوه برگزار شد؛ همانند تشییع شهید سردار همدانی.

- گویا شما در مزار شهید زیارت عاشورا خوانده بودید؟

بله، من زمان خاکسپاری محمدرضا از دوستان ایشان اجازه خواستم تا در قبر شهید زیارت عاشورا بخوانم. آنها فضای مناسب را فراهم کردند. من و یکی از خواهرهایش وارد قبر شهید شدیم. احساس آرامش عجیبی به همراه بوی عطری در قبر پیچیده بود. کاملاً مشخص بود که تا لحظاتی دیگر اینجا آرامگاه یکی از بهترین بندگان خدا خواهد شد. رضا با رفتار، گفتار و کردارش خبر و نوید شهادتش را بارها و بارها در زندگی به من داده بود. شکوه مراسم محمدرضا الوانی هیچ‌گاه از یاد نمی‌رود. به من گفته بودند شهیدم در همدان خیلی غریب است. برای همین دوستانش برای اینکه حق ایشان ادا شود مراسمی را هم در تهران برایش برگزار کرده بودند. اما وقتی پیکر به همدان رسید و مراسم تشییع برگزار شد من مات و مبهوت عظمت شهدا شدم. غربتی ندیدم، هر چه دیدم حضور بود. آنهایی در مراسم شرکت کرده بودند که اصلاً شهیدم را از نزدیک نمی‌شناختند. افرادی در تشییع همسرم حضور داشتند که شاید ظاهرشان کمی با ما فرق می‌کرد و با خود می‌گفتی اینها که اصلاً اعتقاداتشان با ما همخوانی ندارد. بعد از مراسم، بسیاری آمدند و گفتند: شهید حاجت‌هایشان را برآورده کرده است. همه حضار می‌گفتند ایشان پسر ما هم هست. رضا دوست داشت در جوار بارگاه حضرت معصومه (س) آرام بگیرد اما به خاطر مادرش به قطعه شهدای همدان (باغ بهشت) و همان مکانی که پیشتر آن را به من نشان داده بود، منتقل و به خاک سپرده شد.

- دوری از او را چطور تحمل می‌کنید و بعد از شهادت ایشان چه وظیفه‌ای دارید؟

ما چون اعتقاد داریم شهدا زنده‌اند با همین اعتقاد داریم زندگی می‌کنیم و همچنین امید به ظهور امام زمان(عج) است که انسان را روی پا نگاه می‌دارد. می‌گویم الهی شکر که مسلمان و شیعه اهل بیت(ع) هستیم و گاهی به خود می‌گویم آنهایی که لاییک و بی‌دین هستند چگونه فراق از دوستان و درگذشتگان خود را تحمل می‌کنند. ما به معاد و رجعت و ظهور اعتقاد داریم و همین ما را سرفراز نگه می‌دارد و امیدواریم روز ظهور حضرت حجت(عج) برسد. طبق بیان رهبر معظم انقلاب که فرمود به زودی نماز جماعت در قدس خواهیم خواند امید به آینده نظام داریم و اطمینان داریم این امر به وقوع خواهد پیوست.

- تا به حال دیدار مقام معظم رهبری رفتید؟

خیر! متأسفانه نرفته‌ایم هنوز.


- جواب شما به کسانی که به رفتن رزمندگان ایرانی به سوریه انتقاد می‌کنند چیست؟

روزی نشستم و با خودم فکر کردم اگر دزد به خانه همسایه ما آمد و پدر همسایه را گروگان بگیرد و خانواده جیغ بزنند حال اگر ما سکوت کنیم و قرار باشد خانواده همسایه مورد اهانت قرار بگیرند و پدر خانواده کشته شود آیا ما حق همسایگی را ادا کرده‌ایم!؟سوریه هم برای ما حکم چنین همسایه‌ای را دارد و فریاد مظلومیتش به گوش عالم رسیده است. حال اگر ما سکوت کنیم به حدیث مشهور که فرمود اگر کسی فریاد مسلمانی را بشنود و جواب ندهد مسلمان نیست عمل نکرده‌ایم و واقعا نمونه واقعی مسلمانان هم همین پاسداران هستند و در واقع الان همان روز عاشوراست.اما اگر باز هم بخواهم پاسخی در خور به آنها بدهم باید بگویم که شما دنیا پرست هستید که همه مسائل را با معیار مادیات و پول می‌سنجید. شماها که از پول بدتان نمی‌آید، چرا نمی‌روید؟آیا حاضرید در قبال دریافت میلیاردها پول، فرزندتان طعم یتیمی را بچشد؟ آیا حاضرید در مقابل گرفتن امکانات و پول، عضوی از اعضای بدنتان را بدهید و یا قطع نخاع شوید؟ باید به آنها گفت: آیا حاضرید در قبال مادیات به اسارت داعش و حرامی‌ها بیفتید که به هیچ اصول انسانی و ایمانی پایبند نیستند و مروت ندارند. این‌ها همان سبک مغزانی هستندکه در روز عاشورا صحبت‌های اباعبدالله‌الحسین(ع) هم تأثیری بر آنها نداشت و در تعلقات دنیوی و مادی اسیر شدند.در حادثه کربلا هم عده‌ای از دین خارج شده و به کاروان حسین بن علی‌(ع) و حضرت زینب(س) طعنه‌ها و کنایه‌ها زدند. همانطور که حضرت زینب‌(س) با قرائت آیه‌ای از آیات خدا پاسخشان را داد من هم اینگونه پاسخ می‌دهم: «ما رأیت الا جمیلا».اما امیدوارم هدایت شوند و روزی فرا برسد که بفهمند مدافعان حرم و رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی برای چه و برای که رفتند.

(پدر همسر شهید در این بخش از مصاحبه گفت: الان هم حسین زمان و هم شمر زمان زنده هستند و عقل و فهم می‌خواهد که این‌ها را نگاه کند و بشناسد و همه کسی نمی‌شناسند و آن مهر سیاه الهی که در قرآن‌اشاره کرده به دل آنان زده و حتی بعضی از مردم در مغازه به بنده گفتند چرا آقا رضا خود را به کشتن داد گفتم شما عقل ندارید چرا که اگر ایشان شهید نمی‌شد داعش در همین کشور سر تک تک شما را می‌برید ولی در امنیت هستید و اصلا فکر نمی‌کنید امنیت خود را مدیون خون این شهیدان هستید.)


- شهید در وصیت‌نامه‌اش روی چه چیزی تاکید بیشتری کرده است؟

همه شهدا به پیروی از ولایت‌فقیه و حجاب تاکید دارند.آقا رضا از موضوع بدحجابی در جامعه رنج می‌کشید چراکه می‌گفت در کشوری زندگی می‌کنیم که به برکت شهدا احساس امنیت و آزادگی می‌کنیم و وقتی به اینطور انسان‌ها می‌گویید چرا بدحجابی می‌کنید می‌گویند شما خانواده‌های شهدا برای خون بهای شهیدتان پول می‌گیرید که واقعا جای تأسف دارد!

- با پسرتان در نبود آقا رضا چگونه رفتار می‌کنید؟

محمدقاسم پدرش را مرده نمی‌داند و بچه‌ها که حرف دلخراش می‌زنند در کوچه می‌گوید بابای من نمرده و شهید شده. هر وقت هم داخل خانه می‌شود طوری که انگار رضا اینجا نشسته می‌رود با عکسش صحبت می‌کند و می‌بوسد و می‌گوید برایم شلوار، لباس، اسباب بازی بخر و به او زنگ می‌زند.

پدر خانم شهید صحبت‌های دختر خود را کامل می‌کند و این گونه می‌گوید: آقا رضا در زمان حیات نزدیک شهرک که می‌شد من محمدقاسم را می‌بردم که ببوسدش و این‌قدر می‌خندید و خوشحال می‌شد انگار که الان دارد نگاه می‌کند. فکر می‌کنم آقا رضا این یکی دو سال مثل پرنده آمد و رفت. انسان کم حرف و ساکت و رازدار و با اخلاص و بسیار مودب و خداشناس و با تقوا بود. ولی بعضی‌ها قدر این گونه افراد را نمی‌دانند. خوشا به حال آنان که خوب زندگی کردند.

- آیا اجازه می‌دهید پسرتان محمدقاسم هم رزمنده شود و اسلحه پدر را به دست بگیرد؟

برای محمدقاسم که برنامه‌های زیادی دارم. ابتدا عملی کردن سفارشات پدرش مد نظر من است. رضا در وصیتنامه‌شان خطاب به محمدقاسم نوشته است: محمدقاسم جان خودت را از مجالس تلاوت قرآن و اهل‌بیت (ع) دور نکن که خطبه پیامبر (ص) به ثقلین بود.

سفارش دیگر همسر شهیدم دستگیری از مستمندان و نیازمندان است. او از محمدقاسم خواسته بود که: با مادرت مهربان باش و به مادرت وفا کن. سعی کن در مکتب شهدا و شهادت تلمذ کنی. راه پدر را ادامه بده. من هم دوست دارم تا اسلحه جهاد شهیدم را به دستان پسرش بسپارم و امیدوارم امام زمان (عج) ظهور نمایند. چرا که اهل‌بیت (ع) ناموس‌پرست هستند و اجازه نخواهند داد عمه سادات اینگونه به دست کفتارها بیفتد و حقیقتاً انتقام خون‌های ریخته شده را از کفار خواهند گرفت. ان‌شاءالله.

منبع: کیهان



همسر و خواهر شهید داخل قبر چه کردند؟

شهید محمدرضا الوانی

مسیر شهادت‌طلبی با جانفشانی شهدای مدافع حرم ادامه دارد. محمدرضا الوانی یکی از همین شهداست که در تاریخ هفتم مهر سال 95 تنها بعد از دو سال زندگی مشترک و باقی گذاشتن فرزند خردسالی به نام محمدقاسم، جان خو

به گزارش مشرق، در استان همدان، شهرک فرهنگیان به سراغ خانواده‌ای رفتیم که فرزندی به نام محمدقاسم دارد، که به خاطر سن و سال کم هنوز متوجه کلمه مرگ یا شهادت نیست. مادرش حتما به او می‌گوید که پدرت یک قهرمان است و شما بهترین بابای دنیا را داشتی و داری اما محمد قاسم نگاهش هنوز هم که هنوز است بوی دلتنگی می‌دهد...

- در ابتدا راجع به همسر شهیدتان بفرمایید. اینکه فصل آشنایی‌تان با شهید چطور رقم خورد و چگونه شد که تصمیم به ازدواج با ایشان گرفتید؟

شهید الوانی به خواهران خود سپرده بودند که دختری را برایشان مدنظر بگیرند که البته با ایشان هم عقیده باشد. به همین جهت یکی از خواهرانش به مدرسه محل تحصیل بنده آمد و در ملاقات اول گفتند که برادر من شهید زنده است و با همین جمله هویت واقعی برادر خود را برای من آشکار کردندکه همین امرباعث شد تا من بفهمم این شخص با چه روحیاتی قصد آغاز زندگی خود را دارند، وقتی همسرم به منزل ما آمد گفت 13 نفر از دوستانم شهید شده‌اند و من هم در فکر شهادت هستم و اگر همسنگر من هستید یا علی، و این شد که من با یک نگاه روشن به این مسیر نگاه کردم و جواب مثبت دادم. وقتی زندگی ما شروع شد تازه فهمیدم که با شخصیتی که مانند یک استاد اخلاق است زندگی می‌کنم؛ محمدرضا مظهر ادب و انسانیت و آزاد از تمام قیودی که ما در بندش هستیم بود. وقتی که برای خریدن جهیزیه به بازار رفتیم دیدیم شهید از نگاه تجملاتی دور است. یادم هست که وقتی نگاه وی به مبل‌های آنچنانی افتاد این بیت شعر را گفت: «گفته بودم که به حج آمدم، غافل از آنکه چه کج آمدم» یعنی به من فهماندند دنبال تجملات نیست. بنابراین زندگی ما با سادگی آغاز شد و هم من با همسرم مدارا کردم و هم شهید از من توقع آنچنانی برای جهیزیه نداشت. به‌خاطر همین زندگی ما پر از محبت و سادگی و عشق طی شد. در این دنیا ما با هم بیشتر از دو سال زندگی نکردیم ولی می‌ارزد به زندگی‌های 40 ساله‌ای که بین دو زوج انجام می‌گیرد که بویی از عشق و محبت بین آنها وجود ندارد و واقعا درست است که کمیت در زندگی ما وجود نداشت ولی پر از کیفیت و شهد شیرین عشق بود که در زندگی ما موج می‌زد.


- از خصوصیات اخلاقی شهید برایمان بگویید؟

خصوصیت اخلاقی بارز و مهم این شهید اخلاص بود که در گمنامی وی تجلی یافت. بعد از شهادت وی مشخص شد چقدر به مستمندان رسیدگی می‌کرد و برای رفع مشکلات مالی دوستانش خودش را زحمت می‌انداخت تا بلکه مشکل آنان را حل کند. برای خودش یک هشدار به صدقه طراحی کرده بود و آن را تلنگری برای خود می‌دانست. البته شاید ما نتوانیم به اخلاص همسرم پی‌ ببریم به جهت اینکه وقتی به دوستان همکارش در سپاه اطلاع دادند که وی شهید شد همه دوستان او را با اینکه نامش محمدرضا الوانی بود «رضا اخلاص» یاد کردند.حتی وقتی در سوریه ترکش به کتف شهید می‌خورد به من و مادرشان اطلاع ندادند تا اینکه روزی به بازار رفتیم و من دیدم همسرم از گرفتن بچه احساس سنگینی می‌کند. تعجب کردم که چرا بچه چند ماهه را به سختی بغل می‌کند، تا اینکه یکی از وی درباره بهبود کتفتش سؤال کرد و همسرم ناراحت شد که این راز را برملا کرد. حتی وقتی یکی از دوستانش پیشنهاد ایجاد پرونده جانبازی را به وی داد در جواب گفت اگر مجدد این موضوع را مطرح کنی دوستی بین مان را قطع می‌کنم. نکته دیگر اینکه وقتی درباره درجه نظامی‌اش پرسیدم، گفت امام زمان(عج) از ما انجام تکلیف خواستند نه درجه!همسرم در وصیت‌نامه خود نوشته بود اگر عکسی از من چاپ می‌شود بر آن درجه نزنید لازم نیست. وقتی عکس‌ها بعد از شهادت وی چاپ شد عکس‌ها با درجه سرهنگی را دیدم فهمیدم درجه همسرم چیست.

- تحصیلاتشان در چه حدی بود؟

لیسانس دانشگاه افسری داشتند و حتی برای ارشد هم شرکت کرد و معدلشان 19 بود و آنجا که رفتیم کافی‌نت می‌گفت شما اصلا لازم نیست ثبت‌نام کنید شما را جذب می‌کنند، خیلی بچه منظم، منضبط و دقیق بود.

- با وجود اینکه سال‌های ابتدایی زندگی شما بوده است بر همسرتان سخت نمی‌گرفتید که به سوریه نروند؟

آقا رضا از ابتدای ازدواج به بنده گفته بود که در این مسیر هستم و سختی‌های راه را به من گوشزد می‌کرد. ولی با این وجود برای کسانی که تازه زندگی مشترک خود را شروع کرده‌اند این مسئله موضوع رنج‌آوری است. هر گاه به ماموریت‌های داخل کشور می‌رفت زیاد ناراحت نمی‌شدم اما وقتی صحبت از حضور در سوریه می‌شد نگران همسرم می‌شدم. یک بار پرسیدم چندین بار تا به حال شما به سوریه رفته‌اید آیا وظیفه خود را به اندازه کافی انجام نداده‌اید؟ گفت:«مگر در زیارتنامه‌های معصومین(ع) نمی‌گوییم «بابی انت و امی» و یا «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم...» الان دشمنان حضرت زینب(س) دارند حمله می‌کنند حال، ما چرا با آنها نجنگیم؟» دلیل گفتن چنین مسائلی از سوی بنده بدین خاطر بود که بیشتر از وجود وی بهره ببریم و لحظات خوشی را در کنارش سپری کنیم وگرنه این نکات از ابتدای زندگی برایم روشن بود و با دیده روشنی این مسیر را انتخاب کردم و افتخار هم می‌کنم، اما سؤالی که همیشه در ذهنم است اینکه آقا رضا رفتی شهادتت هم مبارک باشد اما چرا این قدر زود؟ در خواب دیدم که همسرم در جواب گفت دستور از بالا بود که واقعا این شهدا خیلی آزادانه و آگاهانه انتخاب کردند. خداوند هم تا میوه‌ای لایق چیدن باغ بهشتی نشود، بهشتی نمی‌کند و این‌ها به پختگی کامل رسیدند و لذا وقتش بود که آقا رضا اهل بهشت باشد تا اهل دنیا.


-شهدای مدافع حرم توانستند خودشان را به شهدای دفاع مقدس برسانند، با این وجود به نظرتان چگونه شد که آقا رضا تصمیم به شهادت گرفت؟

محمدرضا عاشق بود، بنابراین عاشق تا به معشوقش نرسد آرام نمی‌گیرد.


کشف پیکر دو شهید مدافع حرم مازندرانی در خان طومان 

پیکر شهیدان سید جواد اسدی 

و شهید علیرضا بُریری پس از ۲۹ ماه کشف و شناسایی شد .

@Agamahmoodreza

تولذت مبارک برادر شهیدم

شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۱۷ ب.ظ

عکس شهید در پل آهنچی قم مقابل درب۱۸ حرم مطهر

"مُجاٰوِراٰنِ ڪَریٖمِہ ... مُداٰفِعاٰنِ عَقیٰلِہ"

http://eitaa.com/joinchat/2463432705Cb8ebdcd964

شھداے مدافع قم

تویے ڪہ رهاشده اے ازهمہ تیروترڪشهاے گناه

جمعه, ۲۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۸ ب.ظ

ای شهـید

ازمیلہ هاے این قفس

نگاهم میرسدبہ تو

تویے ڪہ رهاشده اے 

ازهمہ تیروترڪشهاے گناه

جداشده اے ازاین تن خاڪے

پرواز را یادم بده

اے پرستوے عاشق

شهید حمید مختاربند

سالروز شهادت

@sangarshohada

سالروز شهادت شهید مدافع حرم رسول پور مراد

جمعه, ۲۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۶ ب.ظ

رهبرانقلاب:

تعداد افرادی که حاضرند برای‌خدا درراههای خطرناک قدم بگذارند از دوران جنگ بیشترنباشد کمتر نیست!

سالروز شهادت شهید مدافع حرم رسول پور مراد


همسر بزرگوار شهید حججی : 

...راهی سفرت کردم. 

سفری پر از خطر، اما پر از عشق. سفری که بازگشت از آن یا برگشتن بود یا ماندن. سفری که برگشتنش زندگی بود و ماندنش هم زندگی. 

اولی زندگی در دنیا 

و‌ دومی زندگی هم در دنیا و هم در آخرت.

هر چه بود عشق بود و عشق.

خودم هم ساکت را بستم و وسایلت را جمع کردم. از زیر قرآن ردت کردم. آخرین نگاهت هنوز پیش چشمانم هست. ای کاش بیشتر نگاهت کرده بودم، هم چشمانت را، هم قد و بالایت را، هم سرت را.

راستش را بخواهی فکر نمی‌کردم این قدر پر سر و صدا شود رفتنت. نه فقط رفتنت، حتی آمدنت ...

@Agamahmoodreza