آقای فوتبالیست!
آقای فوتبالیست!خاطره
کودکی
مادرم چند گلدان گل آپارتمانی داشت که برایش خیلی عزیز بودند؛ دوتا از گلدان ها را روی اپن آشپزخانه گذاشته بود و مدام نوازششان میکرد، ما هم در کمال احترام با گلدان ها کنار می آمدیم.
خوب هم دوام آورده بودند..هربار که پدر و مادر برای خرید بیرون میرفتند معلوم نبود از کجا یک توپ پلاستیکی چند لایه به میدان می آمد.
ما بودیم و دروازه ی شوت های آقای فوتبالیست... و توپی که مستقیم توی گلدان فرود می آمد و بعد هر سه نفر ما که فریاد میزدیم : واااااای گلدون.
همیشه اون شوت، شوت آخر روز بود و ما از یک طرف از دروازه بانی راحت شده بودیم و از طرفی ...
تا مادرم برسد مرتضی گلدان را به حالت اول بر میگرداند. یعنی در واقع گل بخت برگشته را مجددا می کاشت
این ماجرای تکراری هرروزمان بود تا یک روز مادرم گفت: تعجب میکنم که این گلدان با این آب و هوای قم انقدر خوب رشد میکند !
مرتضی(فرمانده حسین پور قمی ) که عادت به پنهان کاری نداشت گفت: مامان خاک گلدون باید زیر و رو بشه و من مدام این کار رو اساسی براتون انجام میدم
@farmandeh_hossein64
- ۹۷/۰۲/۲۶