اخلاق معلـــمی
من از بچه های لشکر عاشورا هستم.سری اول بود که برای کارآموزی به لشکر زرهی هشت نجف اشرف میرفتم.گردان شهیـــد علیرضا نوری محل خدمت بنده بود. علیرضا اون زمان فرمانده تانک بود.به من گفتند که باید در عرض یک ماه با علیرضا نوری کار کنی تا با کار دستگاه خوب آشنا بشی.
وقتی برای بار اول خدمت شهید رسیدم،ایشون با حس مسولیت بالایی که داشت
ب من یک جارو داد و گفت :" اگر میخوای به این نظـــام خدمت کنی از جارو کردن دستگاه نباید خجالت بکشی " و من چون از این شهید عـــزیز خوشم اومده بود و پشتکار و تواضعش را دیدم ،با جون و دل کار کردم.
از دستگاه پایین اومدم وگفتم کارم تموم شد، سریع پمپ گریس رو داد به من و گفت :"به چرخ جاده ها باید سریع گریس بزنیم "
گفتم من بلد نیستم !
خودش تمام مراحل کار را به من یاد داد و طی اون مدت تجربیاتشو در اختیارم گذاشت.
از روز دوم باهم خیلی صمیمی شدیم.اما موقع کار رو دستگاه خیلی جدی بود و دل به کار میداد. هم خودش کار میکرد هم ب من میگفت که باید وظیفتو به خوبی انجام بدی.
آدم وقتی عکس علیرضا را میبینه از خودش خجالت میکشه که پاسدار خطاب بشه.
وقتی فهمیدم آرزوی علیرضا شهـــادت بوده خیلی ناراحت شدم چون خیلی زود از برکت حضور فیزیکی علیرضا محـــروم شدیم.او به برکت تشبه به رفتار حسین بن علی علیه السلام ارزش آفـــرید و باید بین ما می بود تا ما هم اخلاق و منش پاســـداری را از ایشون یاد میگرفتیم.
هر موقع که به شهید فکر میکنم از خدا میخوام به آبروی زینب کبری (س) به همسرشون صبـــر بده چون بیشترین کسی که از دوری آن نازنین رنج میکشه ایشون هست.
روحش شـــاد و راهش پر رهـــرو باد.
خاطره از آقای یاسین خوش ترکیب
از تیپ مکانیزه امام زمان (عج)
شهید مدافع حرم علیرضا نوری
@shahid_Alireza_Nouri
- ۹۵/۱۱/۲۵