ارسالی یکی از کاربران گرامی گروه"دم عشق،دمشق":
سلام.گفتم حالا که بعضیا خاطراتشونو میگن منم بگم.مدتها بود با کمک و توسل به شهدای مدافع حرم خیلی از گناهانو ترک کرده بودم.یک خصیصه اخلاقی بدی داشتم که عادت شده بود برام.تصمیم گرفتم با یاری خدا و اهل بیت و توسل به شهدا این خصلتو کنار بگذارم(هرچند که در درون خودم باور قلبی به زنده بودن شهدا نداشتم)شنیده بودم اگر چهل روز از گناهی دوری کنیم از وجودمون پاکش کردیم.بیش از چهل روز مقاومت کردم.اما روز چهل و چندم بر حسب اشتباه باز متاسفانه...از ناراحتی و غصه ای که به واسطه شکستن عهدم بهم دست داد خوابیدم.در خواب روحانی نورانی رو دیدم که میدونستم از شهدای مدافع حرم هستند.یکباری تصادفا چهره ایشونو دیده بودم.دیدم که همراه با ایشون در مسیری طولانی پیاده و با ماشین عازم هستم.ایشون همواره مراقب من بودند.ولی در خواب متوجه میشدم که انگار با من به اصطلاح خودمانی قهر هستند.جواب بندرو نمیدادند و روشونو برمیگردوندند.ولی در کنارم بودن و لحظه ای منو تنها نگذاشتن.از خواب که بیدار شدم اولین کار رفتم ببینم ایشون کدوم شهید بودن و متوجه شدم شهید علی تمام زاده هستند.شهیدی که هیچ ارتباط قلبی با ایشون نداشتم و همچنین هیچ شناختی.شهدا زنده اند و ناظر به اعمال ما و من با تمام وجود باور کردم.
- ۹۵/۰۲/۰۵