ازفرط خستگی رو زمین خوابش برد
اون اوایل کار خیلی سخت بود،نبودن امکانات،حجم سنگین کار وکمبود نیروی کادری و کامل نبودن ارگانها و همه اینها دست به دست هم داده بودند که چندتا کار مختلف بیافته گردن یک سازمان،در واقع هرسازمانی کار چندتا سازمان رو انجام میداد و رضا هم تمام تلاشش رو میکرد تا به بهترین نحو خدمت کنه.
رضا علاوه بر معاونت ابوحامد مسئول نیروی انسانی هم بود ودرکنارش امور ایثارگران روهم به عهده داشت و به حفاظت هم کمک میکرد و زمان عملیات همه کار میکرد،از رسوندن آذوغه ومهمات به بچه ها تا سرکشی به خطوط و حتی شرکت در عملیات.
اون موقع تازه هجوم 5000 نفری دشمن در غوطه شرقی رو دفع کرده بودیم و شروع کرده بودیم به باز پس گیری مناطق از دست رفته تا اینکه رسیدیم به منطقه قیسا و رضا هم مثل همیشه تمام تلاشش رو میکرد که بچه ها کمبودی رو احساس نکنن و عملیات رو به خوبی پشت سر بذاریم.
یادمه اون روزا رضا هیچ موقع زودتر از 12 شب نمیخوابید و بعضی وقتا ساعت یک و دو شب می اومد و وقتی ازش میپرسیدم شام خوردی یانه !میگفت که نخورده و تا میرفتم براش چایی بیارم و شام براش حاضر کنم میدیدم از فرط خستگی رو زمین خوابش برده و بیدارش میکردم و میرفت سرجاش میخوابید.
رضا همیشه موقع استراحت بیسیم شو کنار خودش میذاشت تا از اوضاع بچه ها باخبر باشه.
یکی از همین شبا رضا از پشت بیسیم متوجه سرصدای بچه هایی که تو منطقه قیسا (خاکریز نعل اسبی)بودن میشه
وسریع خودشو میرسونه به منطقه.
اون شب دشمن حمله خمپاره ای شدیدی کرده بود که شهید و مجروح داده بودیم. رضا سریع شهدا ومجروحین و انتقال داده بود به بیمارستان و برگشته بود به منطقه تا بچه ها رو سر و سامون بده و تا صبح اونجا می مونه.
وقتی اوضاع کمی آروم تر شده بود برگشت عقب برای استراحت و ازفرط خستگی بازم مثل همیشه روی زمین خوابش برده بود.
کانال رسمی رسانه فاطمیون
https://telegram.me/joinchat/A7DZlzw1ii8KPMCADVIq6w
- ۹۵/۰۱/۲۶