از روز اول شهادت تو چهرش معلوم بود
محسن همون روز اول که اومد شهادت تو چهرش معلوم بود.
ماباچهارنفر از رفقا نشسته بودیم که محسن اومد.همه چهارنفرمون بالاتفاق گفتیم که داداش نور بالا میزنی واسه ماهم دعا کن.خندید ورفت...
تا اینکه به واسطه کارمون چادرهامون کنار هم بود وکم کم شدیم داداش همدیگه...
احوالاتش رو نگاه میکردم میدیدم این خیلی فرق میکنه باخیلیا..
قشنگ خریدنش بخاطر این بود که هیچ روزی رو ما یادمون نمیاد که آقا محسن زیارت عاشورا ونماز شب ترک بشه...
بخاطر همین عشق بازیاش با خدا خریدنش...
ویژه خریدنش چون ویژه کار میکرد..
نیروهاش که از بچه های فاطمیون بودن قبل از شهادتش میگفتن که آقا جابر(اسم مستعار محسن توجبهه بود)خیلی با معرفته.خیلی کار درسته.خیلی مرده....
محسن روز حادثه مردونه وایستاد واز دشمن نترسید وقتی ازش میپرسیدم هدفت از جمله رو اتیکیت لباست(جون خادم المهدی)چیه؟میگفت خیلی دوست دارم سرم تو بغل امام زمان باشه موقع مرگم....
خوش به حالت محسن
محسن بخاطر این اسیر شد که تویه خرابه ای که داخل خاکریز بود موضع گرفته بود.وهیچ کدوم مون ندیدیمش.وقتی اون حرامزاده ها خاکریز رو دور زدن محسن نزدیکترین نفر به اونا بود که وقتی فهمیده بودن ایرانیه یه تیر زدن به سینش تا مجروح بشه وبعداسیرش کردن...
ولی محسن با اون آرامشش کاری کرد کارستان
همرزم شهید محسن حججی
@mostafa_sadrzadeh
- ۹۶/۰۶/۲۲