از مولا رفتن به سوریه و شهادتش رو طلب میکرد
دوست شهید جاوید الاثر میثم نظری:
اربعین پارسال بود حرم امیر المومنین با چنتا از بچه ها قرار گذاشتیم که زیارت کردیم راس یک ساعتی جایی که قرار گذاشتیم باشیم من و شهید بزرگوار و یکی از بچه های دیگه زودتر به محل معین شده رسیدیم نشسته بودیمو هرکی نگاهش به ایوان طلای مولا داشت درد دل میکرد بعد از خواندن دعا به طور اتفاقی هواسم رفت به میثم که کنار من نشسته بود داشت گوله گوله اشک میریخت حس عجیبی بود تا حالا اینطوری ندیده بودمش برام سوال بود که چی میخواد!
اینو مطمئنم که یه چیزیو از آقا میخواست.
الان همش به اون خاطره فکر میکنم... که شاید از مولا رفتن به سوریه و شهادتش رو طلب میکرد.
مراقب چشمهایش بود درمقابل نامحرم اهل امربه معروف ونهى از منکر کردن و بسیار خوش قول و صادق بود
اهل نماز اول وقت و فرار از گناه کارش بود.
همیشه می گفت: بی بی دوعالم قبرو نشانی نداره و همیشه در این فکر بود که ما اگر قبر داشته باشیم باید خجالت بکشیم.
آقا محمودرضا
- ۹۵/۰۸/۰۲