«از همون دوران دغدغه هاش با هم سن و سال هاش فرق میکرد»
در فرهنگسرای شهریار کلاس بازیگری گذاشتند.
مصطفی مصمم بود که در کلاسها شرکت کند.
وقتی دیدم برای رفتن اصرار دارد؛ گفتم : مامان به دو دلیل امکانش نیست؛ اول اینکه از نظر فرهنگ این جور کلاس ها با خانواده ما سازگار نیست. دوم اینکه از نظر مالی هزینه اش برای ما زیاد است، چون شهریه سه ماه را یک جا می گیرند.
اما باز مصطفی روی خواسته اش پا فشاری کرد. با اینکه نسبت به حقوق پدرش میزان هزینه برای ما خیلی زیاد بود؛
گفتم: من برات شهریه را فراهم می کنم ولی خودت پپشیمان می شوی .
مدتی در کلاسهای تئوری شرکت می کند و به کلاسهای عملی که می رسد به یک هفته نمی کشد که کلاسها را ترک کرد.
با ناراحتی پیشم آمد گفت: ازشون خواهش کردم بقیه شهریه رو پس بدن قبول نکردن. خیلی ناراحت بود.
خندیدم و گفتم: اشکال ندارد مامان فدای سرت؛ حالا چرا ادامه ندادی؟
گفت: همون که گفتید. مامان اصلا من و که هیچ به حساب نمی آورند؛
تازه از مردهای بزرگ هم حجاب
نمی گیرند و خیلی چیزها را رعایت
نمی کنند.
«از همون دوران دغدغه هاش با هم سن و سال هاش فرق میکرد»
کانال شهید مصطفی صدرزاده ( با نام جهادی سید ابراهیم)
https://telegram.me/shahidmostafasadrzade
@shahidmostafasadrzade
- ۹۵/۰۷/۲۶