«اولین شهید دهه هفتادی ایران».
شهید حامد جوانی
تولد: ۱۳۶۹/۸/۲۶ -- تبریز
شهادت: ۱۳۹۴/۴/۴
خانواده ی وی از ابتدا خواستار مذهبی بودنش بودندو از کودکی فرایض دینی را به خوبی انجام می داد. پرورش دهنده ایشان به گفته ی خانواده اش بسیج بود.
شهید در سال ۸۸ وارد سپاه شد .در سال ۹۴ برای دفاع از حرم بی بی زینب به سوریه رفت و از رشادت خاصی برخور دار بود از انجا که:
یکی از فرماندهان در سوریه نقل می کرد هرچند حامد جوانی ۲۵ ساله بود اما بسیار شجاع و نترس و تنها نیرویی بود که می توانست مثل آچار فرانسه عمل کند؛ یعنی هم می توانست در توپخانه فعالیت کند و هم به صورت زمینی.
کامیون را پر از مهمات می کرد و راه می افتاد، وقتی هم می گفتیم داعش در یک کیلومتری ماست، می گفت داعش چه کار می تواند بکند! فرماندهان رده بالا گفته اند حامد نیرویی بود که داعش از دستش در امان نبود. همرزمانش این طور می گفتند که اگر شنیدید هزار نفر داعش در لاذقیه به درک واصل شده اند، بدانید که پانصد نفر آنها را حامد کشته است. برای همین هم حامد را با موشک تاو ( موشک ضدتانک ) مورد اصابت قرار دادند.
ایشان قبل از شهادت تمامی کارهای خود را اماده کرده بودند حتی عکسهای سنگ قبرشان وچاپ بنرشان را به مادرشان دادند.
از زبان پدر شهید
در سال ۸۴ حامد را به خاطر اینکه ناخنهایش داخل گوشت پایش میرفت، او را نزد دکتر بردیم؛ دکتر نیز با نسخهای تجزویز کرد و گفت که مسئلهای بسیار ساده است و بسیار ساده درمان خواهد شد.
🍃زمانی که فهمیدم نسخهای که دکتر نوشته است در واقع همان عمل جراحی است، بسیار بیتاب شده و بیقراری کردم، حاضران در بیمارستان مرا دلداری دادند که موضوعی بسیار ساده است و نیازی به بیقراری ندارد؛ من در پاسخ گفتم، این برای شما ساده است، میخواهند جگرگوشهی مرا به اتاق عمل ببرند.
🍃من که از یک عمل جراحی ساده برای پسرم بیتابی میکردم، ده سال بعد از این ماجرا به گونهای پسرم را از سوریه آوردم که هر کس از وضعیت او میپرسید، میگفتم رجوع کنید به مقتل حضرت ابوالفضل عباس(س)؛چرا که وضعیت حامد کاملا با حضرت ابوالفضل عباس(س) صدق میکرد.
حامد به مدت 41 روز در کما بود که 21 روز آن را در تهران بستری بود، در ایام بستری شدن او روزی از بیمارستان با من تماس گرفتند که اشخاصی برای عیادت حامد آمدهاند، خودم را به بیمارستان رساندم و سردار سلیمانی و سردار شهید همدانی را نزد پسرم دیدم.
سردار سلیمانی در جریان عیادت از پسرم و در بیان رشادتهای حامد گفت که "من برای شهادت حامد ناراحت نیستم، ناراحتی من از این است که مجاهدی را از دست دادیم که کمیاب بود".
سردار همدانی نیز در جریان همین عیادت و در وصف ایمان و شجاعت حامد،خاطرهای بیان کردوگفت که "روزی درحرم حضرت زینب(س) نسشته بودیم که حامد جوانی آمد و گفت،چرا نشستهاید بلندشوید تاعزاداری کنیم، که حضرت زینب(س)برای تنهاییاش دلتنگ نشود". از این رو در حرم حضرت زینب(س)عزاداری به پا کردند؛چرا که امروز حرم حضرت بیش از هر زمان دیگری خلوت بوده وتنها تنی چند ازمجاهدان ورزمندگان به زیارت میروند.
بعد از مراسم،حامد برای نبرد دریک منطقهی شیعهنشین تحت محاصره اعلام آمادگی کرده وعازم شدکه بعد ازدو روزمحاصره منطقه را شکسته و آزاد کردند؛ بعد از بازگشت حامد از نبرد، داعشیها او را با موشک ترور کردند.
خاطره
این اواخر روزهایی بود که حامد جان حس غریبی از زندگی داشت. انگاری از درون داشت همه رو به چشم دل می دید . مثل همیشه خنده های معروفش روی صورتش گل کرده بود از سفر اولش که اومده بود از حال وهوای روحانی اونجا می گفت معلوم بود یه چیزی هست که اونجا دامنگیرش کرده...
شاید میخواست بگه ...اما نگفت! بعد هیات طبق روال هر هفته اومد و گفت بیا بریم برسونمت.
حرفهایی می گفت که مفهومش برام سخت بود. حتما از پروازش خبر داشت. باورش برام سخت بود وقتی میخواستم از ماشین پیاده بشم، دستاشو انداخت دورگردنم و گفت:نمی خوای برای آخرین بار خوب تماشام کنی؟
بعد هم رفت.تاجایی که حتی پرنده ها هم توان رفتن رو دارن.
«جوان غیور تبریزی25ساله»لقبی بود که اهالی پایتخت بهش داده بودن ویکی ازروزنامه های محلی هم گفته بود «اولین شهید دهه هفتادی ایران».
قسمتی از وصیتنامه
ای عاشقان اهل بیت رسول الله!من خیلی آرزو داشتم که 1400 سال پیش بودم ودر رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تاشهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته واز اهل بیت پیامبر دفاع بکنم.لذا به همین منظورعازم دفاع ازحرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع)دردفاع ازخواهر بزرگوارشان شهید بشوم.
شادی روح مطهرش صلوات
کانال رسمی شهید مصطفی صفری تبار
@shahid_mostafa_safaritabar
- ۹۶/۰۵/۱۶