با خاطرات پاسدار شهید: (محمدحسین سراجی)
خاطرم هست که شبی برای عیادت و همراهی یکی از دوستان به بیمارستان مراجعه کردم..
دوست ما در بازی فوتبال دچار آسیب دیدگی شد و کم کم داشت مرخص میشد.
درواقع برادر کوچکتر حسین سراجی بودند.
بعد از عیادت،از اون بخش بیرون اومدم*
و با حسین عزیز همراه شدم و در سالن انتظار نشستیم.
مشغول مشاهده ی اخبار شدند ایشون.درست یک یا دوروز پس از شهادت"سردارحسین همدانی"بود.
نگاه عجیبی داشت،روبه من زیر لب حرفی زمزمه کرد.
درست شنیده نمیشد.
پرسیدم،جان؟
جواب این بود:هِی،اگه زودتر دعوت میکردند مارو،همراه سردار بودم و شهید میشدم..
بنده بلافاصله گفتم،عجب،"خیره ان شاءالله"
تا اون لحظه اطلاع نداشتم که جزو مدافعان حرم هستند.
و در آخر چیزی نگذشت که ایشون عازم شدند و تا اینکه شهادت نصیب ایشون شد...
https://telegram.me/Shahid_seraji
https://telegram.me/joinchat/C9nfRDyiUT8asaRTEMLDAA
کانال شهدای مدافع حرم قم
- ۹۵/۰۸/۱۳