برای برادرم محمد (اسدی)
شهید محمد اسدی
شهید هفتم گروه (دم عشق دمشق)
بی رخ دوست مراعشرت ایام کجاست
سلام برادرم محمد
اول هفته مان با نمایان شدن چهره ی مظلومت آغاز شد،
چه هفته ای شود با لبخند زیبایت،
راستی چرا اینقدر بی تابِ دیدن چهره ات بودیم؟ اصلا مگر سرشت و مسلک تو را ندیده بودیم و نمی دانستیم؟! پس اینطور که من میدانم چهره ی همه ی شقایق ها یکی ست،
برادر عزیزم ما را ببخش که تنها سوالی که در این مدته پنهان بودن چهره ت در ذهنمان نقش بست، این بود که راستی نام این شهید چیست؟!
دریغ از آن که تلنگری به خود بزنیم که آهای شقایقی دیگر با مسلکی معلوم چون دیگر شقایق ها پرکشیدو به اربابش رسید،
اکنون نوبت توست که نگذاری ارباب پایش به قتلگاه برسد!!
راستی محمدجان عکس شما از همسنگران دیگرت فرق داشت، می دانی چه بود؟ سربند زیبایت به نامِ نامی علمدار زینب (س)
شاید برای این بود که عمه جان (س) خواست که با پنهان کردن چهره ت به یادمان بیاورد، که من شماهایی چون عباس را می خواهم، نه اسیران رُخ و نام را!!
سخن کوتاه می کنم محمدجان خوش آمدی به دم عشق، دمشق
یاد ما هم باش، اگر در گروه فعال هم نبودی قبول، فقط پست روزانه ت این باشد👈سلامتان را به ارباب رساندم
اصلا همین کافی ست چون فعال بودن زیادت مساوی می شود با مرخصی اجباری رفتنت توسط جناب ابوعلی بزرگوار.
جانان تازه رخ گشودی و از سفر برگشته ای برای امروز کافیست...
یادت هستیم، یادمان باش
یا علی (ع)