بسیجی منتظر نمیمونه
روایتى از شهید مدافع حرم محمد بلباسى؛
بسم رب الشهداء و الصدیقین
"پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسودهتر میایستند؛ (بخش سیزدهم)، بسیجى؛ بسم الله" ...
ایام محرم شده بود. قول و قرار گذاشته بودیم که امسال اربعین موکبی راه بندازیم که خادمهاش بچههای خادم الشهداء باشند. سید پیگیر کارها بود و بهم گفت: پایهای؟ گفتم: بسم الله.
🔸مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه. روز عاشورا محمد [بلباسی] رو دیدم. کشیدمش کنار. گفتم: حاجی چیکار میکنی؟ کارها رو پیگیری کن، راه بندازیم دیگه ... چرا چند روزه دیگه از تب و تاب پیگیری کار خبری نیست؟
با همون لبخند همیشگیاش یه درسی داد بهم. گفت: "مگه شماها بسیجی نیستین؟ مگه خطها رو بهتون ندادم که با کیا باید ببندید؟ منتظر منی؟! تو و سید پاشید برید تهران دنبال کارها. دیگه چیه دست به دست هم میکنید. بسیجی منتظر نمیمونه. خودتون بسم الله بگید".
سید پیگیر شد و ما رفتیم عراق یک ماه قبلِ اربعین برای ساخت و ساز موکبها ...
@labbaykeyazeinab
- ۹۶/۰۷/۱۴