به حضرت بانو....
به حضرت بانو....
انگار غم هاى شما پایان ندارد...
پایان این دلشوره ها امکان ندارد...
تل قرین و باز... تل زینبیه...
از دور دیدن هایتان پایان ندارد...
اما چرا... گویا خبرهائیست اینجا...
دیگر اسارت جا در این سامان ندارد....
فاتح... ابوحامد... و سرداران ایران...
گردانتان کم رستم دستان ندارد...
محکم گرفته دستمان دست شما را...
شیعه که جایى غیر از این دامان ندارد...
هر جا که ظلمى بودآنجا کربلا شد...
غزه فلوجه بصره پاکستان ندارد...
ما را ملامت مى کند آن بى بصیرت...
اویى که جانبازى برایش نان ندارد...
وقتى بصیرت نیست ایران هیچ حقى...
برگردن سوریه و لبنان ندارد...
اى کاش مى فهمید آن مسئول روزى...
شان شهید ایرانى و افغان ندارد...
با این همه ما عاشقت هستیم بانو...
ما سفره ى اخلاصمان جز "جان" ندارد...
آن هم فداى نام تو اى اسوه ى صبر...
هر کس که غیر از این کند ایمان ندارد...
این شعر تقدیمت ابو هادى ولى حیف...
بى تو دگر تقویم ما " آبان " ندارد...
https://telegram.me/Labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
- ۹۵/۰۳/۱۲