بی بی طلبیده من فرزندش باشم
توپادگان پازوکی که بودیم شبا پا میشد نماز شب میخوند بعد میرفت دستشویی و حمام هارو تمیز میکرد بعد حیات رو جارو میکرد بعد قران میخوند تا نمازه صبح بعد نماز صبح هم ورزش میکرد ی شب نصفه های شب منو بیدار کرد با خنده گفت من شهید میشم ولی رفیق پیکرم دسته دشمن نیفته ها منم کلی بهش بدو بیرا گفتم گفتم تو شهید بشو پیکرت با من دو روز قبل شهادتش گفت محمد خواب دیدم من شهید میشم باورم نمیشد تا وقتی پیکره غرقه در خونشو تو
مزرعه ی بلال دیدم تازه فهمیدم چی میگفته و چی دیده بوده تازه فهمیدم وقتی بهش گفتم تو سید نیستی با خنده گفت
بی بی طلبیده من فرزندش باشم تو چیکاره ای ینی چی تازه فهمیدم میگفت میرویم تا انتقام از سیلی زهرا بگیریم ینی چی خیلی چیزارو فهمیدم فهمیدم ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدا رو چیدن ینی چی.خوش به سعادت سید ذاکر خوش به سعادت محمد سخندان داداش به رسم رفاقت شفیع ما بشو پیش بی بی فاطمه ی زهرا سلام الله علیها
- ۹۵/۰۴/۲۷