تفحص شهدای مدافع حرم بخش 2
پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۰۴ ب.ظ
هر چه کردم، دستم به بیل نرفت...چطور میتوانستم پاره های تن رفقایم را از زیر خاک بیرون بکشم...
آنهایی که بهترین لحظات زندگیم را در کنارشان تجربه کرده ام...
با صدای الله اکبر و لبیک یا زینب رفقا به خودم آمدم...
اولین پیکر رخ نمود...معادلات را بر هم ریخته بود...
چه شبها و روزهایی که بی تفاوت از کنارشان گذشته بودیم...
و شبهایی که ملائکه ی خدا نازل گشته و ارواح مجاهدان راه خدا را از معارجی که با نور فرش شده به معراج برده اند...
ویرانه های شهر، قفسی در هم شکسته بود که راه به آزادی پرستوهای فاطمی گشوده تا بال در این فضای روحانی باز کنند...
رطوبت شدید ،ابدان مطهر را تجزیه و حتی البسه شان را به رنگ خاک در آورده بود...
بدنها یکی پس از دیگری از دل خاک بیرون آورده شدند...
هر کدام به صورتی غریبانه...
یکی بی سر...و شاید شبیه اربابشان سرش را بر نی زده و هلهله کرده اند...مگر نه اینکه با سر سردار عشق عبدالله اسکندری اینگونه کردند....آری هر کدامشان روضه ای...
بای ذنب قتلت...
السلام علی الراس المرفوع...
السلام علی الخد التریب...
السلام علی الشیب الخضیب...
و....
گریه امانمان را بریده بود...
دیگری با نیم تنه ی بالا در حالیکه چشمانش را با چفیه اش و دستانش را با طنابی که گویی نفسشان در آن اسیر بود، بسته بودند...
دندانهای جلوییشان نبود...یحتمل با گلوله ای و یا با قنداق سلاحی در دهانشان خرد شده بود....
دشمنی که خودش را مسلمان میداند...و سجاده ی نماز در پشت خاکریزها و سنگر....قبری که شبها بساط تهجد و شب زنده داری در آن برپاست و طنین نوای الله اکبر و العزه لله....
اینان نوادگان همان صفینی ها هستند...واااای بر شما این چه مسلمانیست؟!
- ۹۴/۱۲/۲۷