تفحص شهدای مدافع حرم بخش 3
بخش سوم:
بدنی دیگر حیرتمان را برانگیخت...
در میان پیکر شهدا تمام لباسها به رنگ خاک شده و پوسیده بود...
در این میان شالی سبز رنگ که دور کمر شهیدی بسته بود و کاملا سالم و حتی آغشته به خاک و گل هم نشده بود...گویی همین لحظه بسته شده...
آری...پیکری از ذریه ی جلیل سادات رخ نمود...
اینست زمزم نور...و قوام این عالم اگر هست در اینان هست و اگر نه باور کنید که خاک ساکنان خویش را می بلعید...
و آنگاه که شهر عشق،دمشق، به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان مجبور شدند از ایران و افغانستان و... به آنسوی مرزها کوچ کنند...
آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهاشان همانند رضا در زیر تیغ استکبار تکه تکه شد و به آب و باد و خاک پیوست....
اما راز خون در روز شهادت مادرشان آشکار شد...
راز خون را جز شهدا در نمی یابند...
گردش خون در رگهای زندگی شیرین است...
اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است...
و مگر نه اینکه شهید با ریختن اولین قطره ی خونش بر زمین، تمام گناهانش آمرزیده میشود....
راز خون در آنجاست که همه ی حیات به خون وابسته است...
اگر خون یعنی همه ی حیات و از ترک این وابستگی،دشوارتر هیچ نیست، پس بیشترین و و بهترین از آن کسیست که دست به دشوارترین عمل بزند...
راز خون در آنجاست که محبوب، خود را به کسی می بخشید که این راز را دریابد...
و مادر سادات، ودر روز عروجش ،فرزندانش را از گمنامی در آورد...
- ۹۵/۰۱/۰۲
اگر فرصتی بود برای شما ، منتظر حضورتان و نظراتتان هستم
در پناه حضرت زهرا سلام الله علیها باشید
یا علی