تنها یادگاری من از حجت
جمعه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ب.ظ
شهید مدافع حرم حجت باقری
بعد از ظهر بود تو حیاط, ماشین یکی از دامادا رو شسته بودم و داشتم با شیشه پاک کن و لنگ شیشه های ماشین رو تمیز می کردم. یهو دیدم حجت با ماشینش اومد جلو در و بوق زد .من بی درنگ رفتم جلو در تا ببینمش. وقتی رفتم مث بچه هایی که سر چهار راه هستن شیشه پاک کن رو ریختم روی شیشه ماشینش و شروع کردم به تمیز کردن.
بعد از تمیز کردن رفتم طرفش که باهاش سلام و علیک کنم دیدم دست کرده توی جیبش کیف پولیشو درآورده. یه پونصد تومنی از تو کیفش درآورد و داد به من. منم قبول کردم و حجت شروع کرد به خندیدن. بهش گفتم میخندی؟ این پونصد تومنی رو برمی دارم تا وقتی که شهید شدی یادگاری ازت داشته باشم. ولی اون فقط خندید. حالا اون پونصد تومنی که به شوخی بهم داد شد تنها یادگاری من از حجت.
@Agamahmoodreza
- ۹۷/۰۲/۲۸